"پاتوق کتاب آسمان"
کلهشقی،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛اما گذشته از مزهی زندگی،به آن مفهوم می دهد،رن
.
یک بار تازه پزشکی که نامش را هم فراموش کردهام از من خواست که برایش یک تابلوی «دکتر...» بنویسم و بیست و پنج ریال هم بگیرم. نوشتم و بردم تا تحویل بدهم و بیست و پنج ریالم را بگیرم. دکتر، خط را نگاه کرد، کمی دور و مختصری نزدیک شد، گره برابروها انداخت و گفت: «کتر»ش کج است. من هم کمی عقب رفتم کمی جلو آمدم و نتوانستم بفهمم کجای «کتر»ش کج است؛ اما او تحصیل کرده و باسواد بود و من کم و بیش بیسواد. ممکن نبود حرف مرا قبول کند. گفتم: حالا فرض کنیم «کتر»ش کمی کج باشد. به کجای قضیه برمیخورد؟ تو دکتری، مواظب مریضهایت باش، چه کار به «کتر» کجش داری؟ اوقاتش تلخ شد و گفت: «به درد نمیخورد.» چانه زد و پنج ریال به خاطر کجی «کتر» از دستمزدم کم کرد. این کجی «کتر» هرگز از خاطرم نمیرود. هنوز هم وقتی تابلوهای شکیل این همه پزشک را به در و دیوار این شهر بیمار میبینم و به یاد آن «کتر» کج میافتم، خندهام میگیرد.
راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخهات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخهات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ میدانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همهی دکترها -حتی بی استعدادترینشان- به فکر معالجهی جدی مریض هایشان میافتند؟ یعنی قضیهی طب و معالجه به کلی شکل دیگری پیدا میکند؟
📚 ابن مشغله/ #نادر_ابراهیمی
#نشر_روزبهان
#کار #روایت_کار
@skybook