eitaa logo
"پاتوق کتاب آسمان"
488 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
113 ویدیو
6 فایل
🔹معرفی‌و‌عرضه‌آثار‌برجسته‌ترین‌نویسندگان‌و‌متفکرین‌ایران‌و‌جهان 🔸تازه‌های‌نشر 🔹چاپارکتاب/ ارسال‌به‌سراسرایران https://zil.ink/asemanbook ادمین: @aseman_book آدرس: خ‌مسجد‌سید خ‌ظهیرالاسلام‌کوچه‌ش۳ بن‌بست‌اول سمت‌راست "سرای‌هنر‌و‌اندیشه" تلفن:09901183565
مشاهده در ایتا
دانلود
کله‌شقی،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛اما گذشته از مزه‌ی زندگی،به آن مفهوم می دهد،رنگ می دهد،و شکل قابل قبول و ستایش می‌هد. آدم کله شق،در بعضی از شرایط خاص اجتماعی، از صد در که وارد می شود از نود و نه در با تیپا بیرونش می اندازند،اما در عین حال که عصبانی و ناراحت است،یک جور رضایت عمیق‌تری در وجودش حس می‌کند آدم کله‌شق باج نمی‌دهد،باج نمی‌گیرد،دزدی نمی‌کند،با دزدها کنار نمی‌آید،به دوستانش و به میهنش خیانت نمی‌کند،برای هر بیگانه و هر ارباب دم تکان نمی‌دهد. 📚ابن مشغله/ @skybook
📚مجموعه چهار جلدی سفرهای هامی و کامی/ قیمت جلد اول: ۲۱۵۰۰ سه جلد دیگر هرکدام: ۱۶۵۰۰ انتشارات شهر قلم @skybook
اراده نویسندگی گذشته از همهٔ مسائل، نوعی تصفیه و تزکیه نفس است و پذیرش کفِّ نفسیِ دائمی، و قیامی در مقابل نفس امّاره. من اراده می‌کنم که توان نوشتنم را هرگز به دولتها و حکومتها نفروشم. من اراده می‌کنم که هرگز قدرت قلمم را در اختیار صاحبان زر و زور قرار ندهم. من اراده می‌کنم که هرگز در نوشته‌هایم خودکامگان را و زورمندان را ضد مردم نستایم. 📚لوازم نویسندگی/ @skybook
📚سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد/ جلد اول ؛ رجعت به ریشه‌ها قیمت؛ ۴۵ تومان @skybook
مگر عدالت یوز‌پلنگ است که به حریف درمانده‌ی زمین‌خورده‌اش، چنگ و دندان نشان می‌دهد؟ چرا عدالت مثل مخمل، نرم نیست؟ مثل نگاه عابر بی‌کینه؟ مثل سلامِ عاشق. و همیشه موجودی خشن و تندخو به نظر می‌آید، یا یک غول، یا یک گربه_نه با پوست گربه ای! عدالت مثل رفاقت نیست. عدالت همیشه بر ستم تکیه می‌کند و در کنار ستم، زندگی. تنها زمانی که جنایتی اتفاق می‌افتد یا خلافی پیش می‌آید، عدالت فرصت خودنمایی را به چنگ می‌آورد. عدالت مثل پاسبان است؛ پاسبان گشت. تنها خلافکاران وجود پاسبان را اثبات می کنند و تازه خلاف از کدام دیدگاه؟ دنیای خوب دنیایی‌ست که در آن عدالت و نگهبان وجود نداشته باشد... 📚انسان، جنایت و احتمال @skybook
عاشق، گهگاه، تنگ حوصله، شکاک، و مضطرب می‌شود. گهگاه، گرفتار سؤظن. عشق باعث می شود که دلم نخواهد برای تو هیچ مسئله‌ای جز زندگی مشترکمان وجود داشته باشد. به همین دلیل وقتی می بینم که آدم‌ها در دنیای تو در حال عبورند و به خصوص برخی مردان، احساس خاصی پیدا میکنم که البته "بد آمدن" نیست. این احساس هم خودش بخشی از عشق است. اما بخش بسیار تلخ و آزارنده ی عشق. عشق ضد منطق است، و این بخش، ضد منطقی‌ترین بخش عشق است... 📚 یک عاشقانه‌ی آرام @skybook
‌ پرسید: تو، میرمهنای دوغابی را می‌شناسی؟ گفتم: خیر، اسمش را هم نشنیده‌ام. گفت: بشناس! می‌ارزد که عمرت را روی این کار بگذاری. پرسیدم: از کجا شروع کنم...؟ از مقدمه کتاب برجاده‌های آبی سرخ @skybook
‌ خداوندا! بر سر دوراهی می‌گذاریمان که چه کنیم؟ آنگاه که هیچ‌یک از دو راه را نمی‌شناسیم و از پایان هیچ‌کدام خبر نداریم... 📚مردی در تبعید ابدی @skybook
. تحمل، منهدم نمی‌کند. انهدام، در يکنواختی تحمل است و در پیوستگی تحمل به تحمل به تحمل... مرا می‌شناسی. من مسافری هستم که راه را به منزلگاه ترجیح می‌دهم؛ مسافری هستم که گفته‌ام «در راه هدف مردن، در قلب هدف مردن است»... گمان نکن که میخواهم بنشینم و دیگر برنخیزم. گمان مکن که به چیزی قناعت کنم. نه... خستگی در پیوستگیِ راه است به راه. به یک جرعه شربت به لیموی خنک در یک کاسه‌یِ آبیِ کاشیِ پُر از يخهای بلورینِ شفافِ شناور مهمانم کُن و به سایه‌یی کوتاه در درگاه خانه‌ات، ای دوست! من، باز خواهم رفت. تردید مکن! اینجا، بست، نخواهم نشست. اینجا، لنگرنخواهم انداخت. حتی اگر بزرگترین بندر دنیا در کنار بزرگترین اقیانوس جهان باشد. @skybook
‌ سرت را قدری بیاور جلو تا باز هم آهسته‌تر بگویم: بهترین دوست انسان ، انسان است نه کتاب. کتاب‌ها، تا آن حد که رسم دوستی و انسانیت بیاموزند، معتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مرده از کلمات مرده، تورا در خود غرق کنند و فروببرند. تو در کوچه ها انسان خواهی شد نه درلابه لای کتاب ها. 📚یک عاشقانه آرام @skybook
. و عجب حلاوتی دارد مرگ، اگر انسان در راه آرمانی معتبر بمیرد. شهادت، تن به مرگ سپردن نیست، بل در حفاظت از آرمان، شمشیر کشیدن است و جنگیدن و ناخواسته در مهلکه افتادن و پیوسته دست رد به سینه‌ی هلاکت زدن و آن گاه، در لحظه‌یی بی‌بدیل، به ناگزیری مرگ رضا دادن و لبیک گفتن، یا حتی فرصت لبیک هم نیافتن. شهادت، انتخاب نوعی زندگی است، نه انتخاب مرگ 📚 سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد @skybook
‌ زمان یعنی حرکت. حرکت؛ بنیادی‌ترین محکومیت انسان است. ماندن، به این بهانه که از همه سو راهها پر مخاطره و ناهموار و خوف انگیز است، بدترین راه را انتخاب کردن است. به شما می گویم؛ آقایان! شهامت یعنی در موقعیت قرار گرفتن و انتخاب کردن، و نه یعنی همیشه خوب و درست را انتخاب کردن. ما عقل کل نیستیم. ما اشتباه میکنیم، ما کج میرویم، ما پشیمان می‌شویم. از ترس اشتباه کردن و کج رفتن و پشیمان شدن زمان را تباه کردن جرم است. انسان تنها جانداری است که برای پشیمان شدن، گریستن، جبران کردن و باز به راه افتادن آفریده شده است. این حق انسان نیست که اشتباه کند این محکومیت اوست.... 📚سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد @skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 🎥 از ایستادن در قله خطر می‌گوید. پ‌ن: این چشم حقیقت بین است که تو را به دنبال خود میکشد...وگرنه چشم ظاهر بین هر روز تو را در گنداب روزمر‌گی و بی‌ثمری بیشتر فرو می‌برد و آنگاه تو به عالم و آدم معترضی و در بیرون از خودت دنبال مقصر میگردی تا خودت را بیشتر فراموش کنی و همچنان به خود دروغ بگویی... @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🎥 #نادر_ابراهیمی از ایستادن در قله خطر می‌گوید. پ‌ن: این چشم حقیقت بین است که تو را به دنبال خ
. هيجان و ماجرا از زندگی همهٔ ما رانده شده و در وسائل ارتباط جمعی اجتماع كرده جنگ آنجاست ماجرا آنجا عشق آنجا و رنج نيز آنجا در تصوير در صوت و در حروف ريز و درشت... تضادهای درونی @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
کله‌شقی،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛اما گذشته از مزه‌ی زندگی،به آن مفهوم می دهد،رن
. یک بار تازه پزشکی که نامش را هم فراموش کرده‌ام از من خواست که برایش یک تابلوی «دکتر...» بنویسم و بیست و پنج ریال هم بگیرم. نوشتم و بردم تا تحویل بدهم و بیست و پنج ریالم را بگیرم. دکتر، خط را نگاه کرد، کمی دور و مختصری نزدیک شد، گره برابروها انداخت و گفت: «کتر»ش کج است. من هم کمی عقب رفتم کمی جلو آمدم و نتوانستم بفهمم کجای «کتر»ش کج است؛ اما او تحصیل کرده و باسواد بود و من کم و بیش بی‌سواد. ممکن نبود حرف مرا قبول کند. گفتم: حالا فرض کنیم «کتر»ش کمی کج باشد. به کجای قضیه برمی‌خورد؟ تو دکتری، مواظب مریض‌هایت باش، چه کار به «کتر» کجش داری؟ اوقاتش تلخ شد و گفت: «به درد نمی‌خورد.» چانه زد و پنج ریال به خاطر کجی «کتر» از دستمزدم کم کرد. این کجی «کتر» هرگز از خاطرم نمی‌رود. هنوز هم وقتی تابلوهای شکیل این همه پزشک را به در و دیوار این شهر بیمار می‌بینم و به یاد آن «کتر» کج می‌افتم، خنده‌ام می‌گیرد. راستی چرا هیچ مریضی حق ندارد به پزشک بگوید: «نسخه‌ات مرا خوب نکرد. پولم را پس بده!» یا «نسخه‌ات حال مرا فقط کمی بهتر کرد. بنابراین نصف پولم را پس بده!» هیچ می‌دانید که اگر روزی چنین چیزی رسم بشود، بدون تردید همه‌ی دکترها -حتی بی استعدادترین‌شان- به فکر معالجه‌ی جدی مریض هایشان می‌افتند؟ یعنی قضیه‌ی طب و معالجه به کلی شکل دیگری پیدا می‌کند؟ 📚 ابن مشغله/ @skybook
. من همیشه فکر می‌کنم اگر آیندگان بخواهند تاریخ طبابت زمان حال ما را بنویسند، چه چیز حیرت انگیزی از آب در می‌آید. طبابت در این مملکت یکی از حیرت انگیزترین پدیده‌های تاریخ بشر است. می‌پرسد: «شغل ایشان چیست؟» جواب می‌دهد «دکتر است دکتر» می‌گوید: «خوب... پس الحمد لله درآمد خیلی خوبی دارد» چیزی که مطرح نمی‌شود این است که: «پس زندگی‌اش را وقف بیماران و مردم علیل این آب و خاک کرده...» و امثال این حرف‌های مسخره‌ی احمقانه‌ی قدیمی. بگذریم. طبیب خوب و شریف هم داریم. اگر حالا کم داریم بعدها خیلی زیاد خواهیم داشت. این، به ساختمان و حرکت فرهنگ مربوط است نه بدی و خوبی آدم‌ها. 📚 ابن مشغله/ @skybook
. صحرا غریب بود شب‌ها با آسمان پهناور و پرنگین، روزها با آفتابی کامل و سوزان. صحرا غریب بود. پیت‌های بنزین را می‌چیدیم و در سایه شان، بعد از ظهرهای داغ چرت میزدیم. کار، سنگین و مطبوع بود. می‌ساییدیم، می‌بریدیم، لحیم میکردیم، جوش میدادیم، باز میکردیم و می‌بستیم و به ماشین‌های وامانده‌ی معطّل، حیات دوباره می‌دادیم. میله‌ی داغ دستم را می‌سوزاند. عرق چون باران بود. صحرا غریب بود. همیشه صدایی داشت. هنوز هم دارد صدای عبور کامباین‌ها، صدای حرکت تراکتورها، صدای موتورهای آب و اگر هیچکدام اینها نباشد صدای جیرجیرک‌ها و باد صدای ضربه‌های قلب صحراست... ...صحرا را رها کردم و به شهر آمدم یعنی یک دوره‌ی کارمان تمام شد و من دیگر برنگشتم؛ اما یاد صحرا آنچنان ماندگار شد که در خواب و بیداری، پرهیز از آن ممکن نبود. در همان شب‌های عظیم صحرا بود که دانستم ایران را سخت و بی حساب دوست داشتن، محکومیت من است؛ همه جای ایران و همیشه‌ی ایران را. مثل بچه‌ها خاک را در چنگ گرفتن و برسکّه‌ی گمشده‌یی در توده‌ی بزرگ خاک گریستن. 📚 این مشغله/ @skybook
. در سکوت سرد سحر، به صورت پرشور و شّر علی نگاه می‌کنم و می‌اندیشم: «در دقایقی از تاریخ برای یک ملت، زندگی جنگ است و جنگ تمامی زندگی. در چنین دقایقی ملت غذای جنگ می‌پزد، سرای جنگ می‌سازد، جامه‌ی جنگ می‌دوزد، خواب جنگ می‌بیند و صبورانه، ساحرانه و سنگی می‌جنگد؛ و خوشا به حال ملتی که میداند برای چه باید جنگید و جان سپرد و جاودانه شد»... 📚 با سرود خوان جنگ در خطه‌ی نام و ننگ @skybook
زمانی که با زمانه‌ی خویش نساختی و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی و آنچه را که جاهلان میگویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد ـ حتی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی. و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره‌ات خواهند کرد یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید... 📚مردی در تبعید ابدی
‌‌ من داستان می‌نویسم، تاریخ نمی‌نویسم. تاریخ‌های بسیاری قبل از من نوشته شده است و همزمان با من و بعد از من نیز نوشته می‌شود و خواهد شد؛ اما داستان فقط یکبار نوشته میشود؛ فقط یک بار... آنها که واقعیت را می‌خواهند نه حقیقت را، و طالبِ واقعیات تاریخی هستند نه حقایق انسانی، می‌توانند بی دغدغه‌ی خاطر، به بهترین تاریخ‌ها مراجعه کنند... 📚 سه دیدار @skybook
‌ ...در میانه‌ی میدان... 🔹 متن خوانی و گفتگو با محوریت کتاب: "سه دیدار" (بر اساس داستان زندگی امام روح‌الله خمینی‌ره) اثر: 🔸 جلسه اول 📆 امروز سه شنبه ۲ مردادماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۳۰ سرای هنر و اندیشه(سها) جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد. لینک دعوت مجازی🔻 https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom @soha_sima @skybook
‌ 🌱 به فرزندان خود اگر به راستی خواهان خوشبختیِ عمیقِ آنها هستید و اگر میخواهید که در قلب‌هایشان همیشه مهری باشد عطوفتی، صفایی، شوقی و سلامتِ آرامش بخشی، حب الوطن بیاموزید...🇮🇷 @skybook
‌ ...در میانه‌ی میدان... 🔹 متن خوانی و گفتگو با محوریت کتاب: "سه دیدار" (بر اساس داستان زندگی امام روح‌الله خمینی‌ره) اثر: 🔸 جلسه چهارم 📆 امروز سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۳ ساعت ۱۷:۰۰ سرای هنر و اندیشه(سها) جلسه به صورت حضوری و مجازی برگزار می‌گردد. @soha_sima @skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
واگذاری امتیار آثار نادر ابراهیمی به انتشارات امیرکبیر 🔹انتشارات روزبهان امتیاز انتشار کلیه آثار م
‌ در سال ۵۷ نوشتن کتاب کوچکی را درباره‌ امام(ره) آغاز کردم به نام «دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آید» و هنوز تمام نکرده بودم که انقلاب به پیروزی رسید و کار را رها کردم. به هر حال امام(ره) را دوست داشتم و باور داشتم و هنوز هم دارم و در تاریخ ایران هیچ کسی را نمی‌شناسم که همتا و همپای امام(ره) باشد... فرزانه منصوری، همسر زنده‌یاد ابراهیمی، در مراسمی به مناسبت بیست و پنجمین سالروز رحلت امام(ره)، درباره دغدغه همسرش برای نگارش کتابی درباره امام(ره) گفته است: ابراهیمی از خرداد ۱۳۴۲ تا بهمن ۱۳۵۷ آنچه را که راجع به امام(ره) می‌نوشتند، پیگیری می‌کرد. حرکت‌هایی را که انجام می‌دادند، پیگیری می‌کرد و کم و بیش با زندگی ایشان آشنا بود. در سال‌های مبارزات اعلامیه‌ها را می‌نوشت؛ بدون اینکه امام(ره) را دیده باشد. پس از اینکه امام(ره) وارد تهران شدند، نادر ابراهیمی ایشان را ندیده بود و هرگز هم حضوری ایشان را ملاقات نکرد. اما پژوهش‌هایش را ادامه می‌داد. در خاطرم هست که سال‌های اول انقلاب همسرم من را موظف کرده بود آنچه را که در روزنامه‌ها و مجله‌ها درباره مبارزات مردم و کارهای حضرت امام(ره) خارج از کشور انجام می‌دادند، از روزنامه‌ها جدا کنم و در اختیارش بگذارم. او اینها را می‌خواند و جمع‌آوری می‌کرد؛ برای اینکه این مرد را بهتر بشناسد. @skybook