.
آزادی در جایی قرار ندارد که از آنجا به جای دیگر برود. آزادی به پای خود به هیچ جا نمیرود. زیرا خانه آزادی جان مردمان است و تا جان مهیا نشود آزادی نمیتواند در آن خانه کند. آزادی لقلقه زبان و امری صرفا دانستنی و ستودنی نیست. بلکه امر وجودی پیوسته با جان آدمیان است و اگر جان طالب آن شود قیل و قال برمیخیزد تا آنجا که شاید صاحب آزادی جان خود را در داو قمار عشق و آزادی قرار دهد. در این وضع چگونه مخالفان میتوانند آن را از میان بردارند اگر مقصود اینست که مستبدان، راه آزادی را بستهاند، آیا به جای آن بهتر نیست که بگویند چون آزادی نبوده استبداد فرصت غلبه پیدا کرده است؟ آزادی را در جایی هم نمی فروشند و نمی توان آن را به صورت بسته بندی خرید و به خانه آورد. حتی خواندن کتاب های فلسفه سیاسی هم که بر اهل فلسفه و گروه های دیگری از دانشمندان فرض است برای رسیدن به آزادی کفایت نمی کند. آزادی در جانهای هماهنگ با نظام و روابط اجتماعی آزاد، تحقق سیاسی پیدا میکند اگر چنین نظامی وجود ندارد باید در شرایط امکان آن اندیشه کرد.
📚 آزادی، قانون و سازمان/ #رضا_داوری_اردکانی
📇 #نشر_روزگارنو
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. آزادی در جایی قرار ندارد که از آنجا به جای دیگر برود. آزادی به پای خود به هیچ جا نمیرود. زیرا خا
.
📣📣📣
کتاب جدید استاد داوری اردکانی
بزودی در #پاتوق_کتاب_آسمان
.
مردی غریبه بود و آمدن غریبهای با پای پیاده آن هم آن وقت شب، هیچ عادی نبود.
گذشته از این، مرد گوژپشت بود.قدش به زور به یک و بیست سانتی متر میرسید و کتی مندرس به تن داشت که رویش گرد و غبار نشسته بود و تا زانویش میرسید....
📚آواز کافهٔ غمبار
#کارسون_مکالرز
قیمت: ۲۵ تومان
#بریده_کتاب
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
مردی غریبه بود و آمدن غریبهای با پای پیاده آن هم آن وقت شب، هیچ عادی نبود. گذشته از این، مرد گو
معشوق هم ممکن است از هر سنخی باشد...
عجیب و غریبترین آدمها هم میتوانند محرکی برای عشق باشند.
کشیش ممکن است عاشق زنی گمراه شود؛ معشوق میتواند حقهبازی با سرووضعی ژولیده باشد و دست به هرکار بدی زده باشد...
بله، عاشق هم مثل باقی آدمها اینها را میبیند، اما کارهای معشوق ذرهای در میزان عشقش اثر نمیکند.
آدم خیلی معمولی میتواند محرک عشقی دیوانهوار و پرشور شود...
آدمی خوشقلب میتواند محرکی برای عشقی حقارتبار و آزارنده باشد یا دیوانهمردی که تند و نامفهوم حرف میزند میتواند در درون کسی چکامهای لطیف و بیتکلف را طنین انداز کند...
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
من وقتى كه به اين آيات شريفه نگاه میکنم و اين سوره را ميخوانم، احساس میکنم كه گويى اين سوره متعلّق به زمان ما است. و به شما قاطعاً و صادقاً عرض كنم كه در دوران اختناق هم، وقتى اين سوره را ميخواندم، هميشه احساس میکردم كه اين سوره مال آن زمان است؛ از اين سوره نيرو ميگرفتيم و در مقابل دشمن، حادتر و مستحكمتر ميشديم؛ امروز هم [اگر] كه انسان به [این سوره] دقّت بكند، در مقابل دشمن مستحكمتر ميشود. ۱۳۶۱/۷/۳۰
🔹 گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در جلسه تفسیر سوره ممتحنه
📚تفسیر سوره ممتحنه/حضرت آیتالله خامنهای
#اشاره_قدسی
@skybook
دیدیم که می شناسیمش و تصویرش را از پیش در خاطر داشتیم . . .
دیدیم که میشناسیمش نه آن سان که دیگران را و نه حتی آن سان که خود را .
چه کسی از خود آشناتر ؟؟؟
تا آنجا که خود را در او یافتیم ...
#سید_مرتضی_آوینی
@skybook
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"پاتوق کتاب آسمان"
. #باز_نشر فراموش میکنند وجود او را... اما عدم او را فراموش نمیکنند 🔹 تیزر 🎥 جایگاه شهید آوینی
نامه هایی به یک بسیجی.mp3
11.12M
#باز_نشر
🎙 جایگاه شهید آوینی در فرهنگ و هنر انقلاب اسلامی
🔹به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد شهادت #سید_مرتضی_آوینی
🔹 فروردین ماه ۱۳۹۸
📚 از کتاب: نامههایی به یک بسیجی/ #یوسفعلی_میرشکاک
#صدای_قلم
@skybook
بدین ترتیب، دادگاه محترم، ستوان بازنشسته مهندس داستایفسکی را به جرم عدم گزارش تکثیر و رواج نامههای ضددینی و ضدحکومتی بلینسکی و داستان فتنهانگیز و مشمئزکننده و خلاف واقع گریگوریف بر اساس مواد قانون جزای نظامی از همهی حقوق شهروندی محروم و به تیرباران محکوم می کند.
#بریده_کتاب
@skybook
📚دنیای سوفی
#یوستین_گردر
ترجمه ویژه جوان و بزرگسال
۶۲۳ صفحه
قیمت: ۱۲۰ تومان
@skybook
چاپ مجدد کافکا در کرانه موجود شد.
ترجمه: مهدی غبرایی
قیمت: ۱۴۵ تومان
@skybook
احیانا اگه معتادید، این رمان را بخونید،
من خودمم شروعش کردم😅
📚ویولون زن روی پل
#خسرو_باباخانی
۲۲۳ صفحه
۶۰ تومان
@skybook
مجموعه داستانهای شکر خدا
📚کفشهای بافتنی
📚سه فندق گمشده
📚زیرزمین بازی
📚عروسکهای کج و کوله
#کلر_ژوبرت
@skybook
#پیشنهاد_ویژه
اگر داستان آرش واقعیت دارد، این آدم آرش بود. آرش، جان خودش را توی تیر گذاشت تا تیر کوتاه ننشیند و مرزهای ایران کوچک نشود. این آدم هم جان خودش را در مجموعههایی گذاشت که داشت آنها را بزرگ میکرد، تا این مجموعهها بزرگ بشوند...
📚داستان رویان
تاریخ شفاهی دکتر سعید کاظمی آشتیانی
@skybook
.
🔹 یادداشتی درباره فیلم سینمایی "موقعیت مهدی"
در فیلم موقعیت مهدی ما میدانیم که هم حمید باکری شهید میشود و هم مهدی باکری و ما در تماشای این فیلم به طور معمول منتظر دیدن لحظه شهادت مهدی باکری هستیم. اینکه چه شد که مهدی باکری شهید شد.
شاید حتی میدانیم در کدام لحظه و چطور شهید میشود ولی باز به دنبال پاسخ این هستیم که "چه شد؟"
ولی موقعیت مهدی لحظه شهادت مهدی باکری و برادرش را کاری ندارد. جان دادن مهدی مانند همه شهدای دیگر است و احتمالا بسیاری از شهدای ما با همین کیفیت شهید شدهاند. موقعیت او "موقعیت مهدی" است. موقعیت مهدی موقعیتی است که خسرو میگوید من مهدی باکری نیستم. (خسرو را دست کم نگیرید. خسرو همان نوجوانی است که با همین سن کم دلاورانه وسط میدان آتش و خون برای رفقایش چایی دم میکند!!! و اعتقاد عجیبی به شل بودن خمپارههای دشمن دارد!) و پیکر رفیق چون برادرش را با خود میآورد ولی مهدی پیکر تنها برادر چون رفیقش را بر نمیگرداند. مهدی باکری آن لحظه شهید میشود که جنازه برادر را باقی میگذارد. آن لحظهای شهید میشود که میبیند رفقایش شهید شدهاند و خودش هنوز زنده است. آن لحظه شهید میشود که همسرش به او میگوید: این تنهایی کی تمام میشود؟ او لحظهای شهید شده که آنقدر در خانه نمیماند که حتی لباسی که همسرش برایش شسته خشک شود و آخر هم با لباس خیس در اروند رود بدرقه میشود.
@skybook
🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
. 🔹 یادداشتی درباره فیلم سینمایی "موقعیت مهدی" در فیلم موقعیت مهدی ما میدانیم که هم حمید باکری ش
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم به آنها اشاره میکند که رها کن گلایهای نکن. از آن روز تا لحظه جان سپردن حاج قاسم ۴۰ سال میگذرد و او شهادت همه رفقای عزیز تر از جانش را دید. احمد و مهدی و حسین و مصطفی و حسن و همه این مدت کالجبل الراسخ با عزمی بلند کار کرده و صبر کرده و در راه مانده. و چه در راه ماندنی و چه صبری و چه دهان به گلایه باز نکردنی. عظمت حاج قاسم در همین است. و اینکه پشت استکبار را به لرزه میآورد و حیاتی دوباره در جان غفلت زده ما میدمد و رهبر عزیزمان میگوید سرتعظیم در برابر او فرو میآورم.
ما اگر توجهمان معطوف به لحظه شهادت و جان سپردن شهدایمان باشد یا اینکه چه شد که فلانی شهید شد به چه میرسیم؟ اصلا چه چیزی را میتوانیم نشان دهیم. قهرمان؟
در این صورت باید احساسات را برانگیخته کنیم.
بله در آن لحظه باید احساساتمان را در فقدان و از دست دادن کسی که فلان کارکرد را برای ما داشته، برای جنگ و برای کشور داشته و فرماندهای بزرگ بودهاست و در نهایت باید قهرمان ساخت. قهرمانی که قدرت نظامی دارد و شخصیتی جذاب و غیر معمول. سینمایی نیاز به قهرمان دارد و قهرمانش دستنیافتنی و انتزاعی است و اهل شعار و ادا که در پی برانگیختن احساساتِ مخاطبش در فقدان کسی است که نبودش دیگر آن کارکردی که برای ما داشته را ندارد و ما هیچ وقت با وجود او روبرو نمیشویم.... مهدی باکری جایی در فیلم به همسرش میگوید میدانی من همه مشکلات جنگ و کمبودها و ناهماهنگیها و شهادت رفقایم را چگونه تحمل میکنم و به صف لشکریانم باز میگردم و میجنگم؟ با فکر تو با وجود تو...
مگر همسر مهدی باکری برای این بازگشت او به میدان چه تدبیری میکند؟ مگر همسر او برایش چکار میکند که شهادت حمید و رفقایش را و این غربت و تنهایی را تحمل میکند
مگر او اصلا چقدر در خانه است و پیش همسرش... مهدی، با وجود همسرش زندگی میکند نه کارکردی که همسرش برای او دارد و همسرش هم وجود یک همسر شهید را دارد. کسی که یاد و خاطرش مهدی را به جلو میبرد. نه کارهایی که ما از زنانمان امروز توقع داریم انجام دهند تا فکر کنند مفید هستند و وجودشان اثر بخش.
از همین روست که استاد عزیز داوری اردکانی در شهادت شهید آوینی میگوید:
"فراموش میکنند وجود او را اما عدم او را فراموش نمیکنند"
حال ما هستیم که وجود شهدایمان و بزرگانمان را در نمییابیم و در فقدان آنها به گرفتن بزرگداشت و زدن عکس آنها در اتاقها و خیابانهایمان بسنده میکنیم و دلگرم به یک عزاداری صوری برای آنها هستیم.
@skybook
🔻🔻
"پاتوق کتاب آسمان"
ناگهان به یاد آن سکانس جلسه فرماندهان افتادم که مهدی و حاج احمد کنار حاج قاسم نشستهاند و حاج قاسم ب
القصه موقعیت مهدی موقعیت شهادت است، از لحظه اول تا لحظه جان سپردن. موقعیت مهدی میگوید بیا بنشین تا برایت بگویم مهدی باکری چگونه شهید بود و شهید شد و تازه قصه گفتن از همین جا شروع میشود.
سینما جای قصه گفتن است. چیزی که شاید امروز ما فراموش کردهایم و این فراموشی و غفلت ریشه در ناتوانی ما در قصه گفتن دارد. و شاید اصلا قصهای برای گفتن نداریم. غربزدگی و توجه به مظاهر و مشهورات تمدن غربی و مصرفزدگی بلایی است که قصه را از زندگی ما برده است و توان قصه گفتن نداریم. قصه، قدرت گفتن چگونگی زندگی است و پس از آن از چه شدها رها میشویم. در سینما و ادبیات، زمان کند میشود. واقعهای که در عالم واقع چند دقیقه یا ثانیه به طول انجامیده در آن چندین دقیقه و ساعت به طول میانجامد. به این معنی زمان معین میکند که شما در کجا قرار دارید و به تعبیری مکان تابع زمان است. حال اگر ما در لحظهها مانده باشیم و موقعیتها را از دست داده باشیم و قصهی ما زمینی برای گفتن نداشته باشد، درگیر زمان میشویم. درگیر زمان شدن و سپری کردن لحظهها ما را از بودنمان غافل میکند. به این معنی که ما باید مدام از خودمان فرار کنیم و متوسل به همهی مشهورات زمان شویم تا خود را فراموش کنیم و دیگر قصهای برای گفتن نداریم و اینگونه به دام تکنیک و تکنیک زدگی میافتیم. چون باید برای درک و حس اتفاقی که در لحظهای از زندگی رخ داده داستان بسازیم و تصویر خلق کنیم و حتی تمام لحظات و سکانسهایی که قبل از آن لحظه بخصوص تمهید کردهایم در خدمت بزرگ کردن و با اهمیت کردن آن لحظه است و خود اعتباری ندارد. حال باید فرماندهای را نشان دهیم که ژنرال است و همه را مغلوبه میکند و بی رقیب و لحظهای که جان میدهد، لحظهای متفاوت و عجیب و غریب و رشک برانگیز. اینجا هر چه توان داریم باید صرف تکنیک کنیم و اینگونه تکنیک ما را به خدمت خود میگرد. جریان سینما و ادبیات رایج ما امروز حتی قدرت تقلید هم ندارد. چون اصلا از ماجرای این دو بیخبر است و دنبال کارکردی برای آنهاست و هر چه شعار بدهد؛ هنر برای هنر یا هنر مردمی، هنرش در خدمت ایدئولوژی و احیانا اهداف سیاسیاش قرار میگیرد. و مدام از همه دنبال عیب جویی است و عیوب و سیاهیها را میبیند و نشان میدهد و اسمش را میگذارد واقع بینی. و اصلا فکر نمیکند همه این مشهوراتی که فریادش را میزند مشهورات است و همه میبینند و اگر راست میگویی با هنرت زیبایی را نشان بده که همه راه بدان پیدا کنند.
#موقعیت_مهدی
@skybook
به توديع تو جان ميخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
ثنا خوان توام تا زنده ام اما يقين دارم
که حق چون تو استادي نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
تو صاحب خرمني و من گدايي خوشه چين اما
به انعام تو شايستن نه حد هر گدا حافظ
بروي سنگ قبر تو نهادم سينه اي سنگين
دو دل با هم سخن گفتند بي صوت و صدا حافظ
در اينجا جامه شوقي قبا کردن نه درويشي است
تهي کن خرقه ام از تن که جان بايد فدا حافظ
تو عشق پاکي و پيوند حسن جاودان داري
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
مگر دل ميکنم از تو به ياد مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت مي کنم حافظ خداحافظ
#شهریار
#شعر
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
.
🔹تاملی در #بنیانهای_حکمت_حضور_درجهان_بین_دو_جهان
🔹از کتاب، "در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب در جهانی بین دو جهان"
اثر #استاد_طاهرزاده
📆 دوشنبه ساعت ۱۵:۳۰
🔸جلسه دهم
لینک ورود آنلاین به جلسه
https://www.skyroom.online/ch/sohasima/soharoom
#وقت_عمل
@soha_sima
.
هر آنکس که بخواهد زنده بمانـد مجبـور اسـت خـود را ویـران کند تا در بسترتاریخی که به ظهور آمده، خود را از نـو بـسازد و در این راستا بخشی از منِ خود را که مربـوط بـه مرحلـه گذشـته این تاریخ است، دور بینـدازد و از تـصورات ذهنـیِ کهنـه بیـرون آید. براي جوان بودنِ یـک حرکـت، ایـن ویرانـی و از نوسـاختنِ خود را نباید فراموش کرد تا آماده الهـام تـازه باشـیم و از نـوعی تحول و تغییر استقبال کنیم تا ریشهها همچنان باقی بمانند و گرنـه در کهنهگی خود میمیریم. انقلابیون اگر متوجه حضوری کـه در آینده این جهان دارند، نشوند؛ معنای خود را از دست مـیدهنـد.
انقلاب باید تا آخر، انقلاب باشد تا باقی بماند.
📚 بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهان بین دو جهان/ #اصغر_طاهرزاده
@skybook
هدایت شده از سیمای هنر و اندیشه/ سُها
.
شبهای دعای ما شب قدر نیستند
و دعاهای ماهم دعای قدردانی نیستند. ما در این شبها معمولا یادمان میافتد که چه چیز نداریم، و اگر چنین شدیم، بهتر است که دعا را بگذاریم برای شبهای دیگری و بیشتر اوقاتی را بیاد بیاوریم که در آن، نه یاد نداشتههایمان بلکه با یاد دوست، بهرههای اندکمان از زندگی را هم بخشیدهایم تا پای عهد و یار، قدری با وجودتر باشیم...
و دستان بلندمان دستان پر از مهر ستایش ما باشند تا دو دوست راهی کاخ فرعونیان باشیم و دعایمان این باشد که پروردگارا؛
سینه ام را باز کن و کارم را آسان و گره از زبانم باز فرما تا سخن ساده ام را دریابند...
و پس از آن از دنیادار بودن فرعون نترسیم و زبانمان از آیه خواندن نماند تا عهد سستمان رو نشود و مشت محکممان پوچ نباشد.
شب قدر یعنی شب ایلیاتیها
شب ابرهای بهاری که بی سر و صدا میبارند و سبک و چابکند...
علی(علیه السلام) بر منبر فرمود؛
ای کاش بجای شما هزار تن از قبیله بنی فراس داشتم...
هنالک لو دعوت اتاک منهم فوارس مثل ارمیه الحمیم
آن دور نشینان که اگر فراخوانشان دادی سوارکارانی مثل ابر بهاری تازنده میآیند
و اگر کسی هنوز خود را و استعدادهایش را نشناخته و به بارش ننشانده باشد، در این شب باز از قدردانی و ستایش میماند و مشغول میشود به عبادت بردگان نه عبادت احرار...
کسی که از وجود خودش ناراضی است چگونه از ولی نعمتش راضی باشد او حتما یقه ولی نعمت را خواهد گرفت که چرا کم دادی
آدمی مختار است می تواند بوجود خود وسعت دهد
میتواند مثل خدا باشد: و خدا هم فقط برای خود عزت و کبریایی را برگزید ولی ماها بیشتر متکبریم و از باقی اوصاف خدا خالی...
نه بخشندهایم و نه بخشایشگر
در مقابل تنگدستان متکبریم و در مقابل اغنیا فروتن. از اشتباهات خود به آسانی میگذریم و گناه را بر سر دیگری میاندازیم.
در دنیای متکبران همه مقصراند جز خودشان.
گناه خود را سهل و نادید میگیریم و گناه دیگری را بزرگ و غیر قابل بخشودنی...
از دشمن میترسیم و بر سر دوست داد می زنیم
خوب است در این باقی مانده شبها از خود بپرسیم که راستی ما شیعه و مومن به چه کسی هستیم و شبهای قدرِ تجارت زدهمان با معاملاتمان در بازار در شبهای دیگر چه تفاوتی دارد...
و نشانی اینها همه اینکه ماها سخت از مرگ میترسیم.
#شب_های_قدر_کربلای_پنج
@soha_sima
.
سید محمد جان! از من خواستهای عوامل تهاجم فرهنگی را افشا کنم، بسیار خب، گوش کن! شصت میلیون ایرانی هر کدام به اندازه وسع مالی و اخلاقی و فکری خود عامل تهاجم فرهنگی غربند. اگر می توانی با آنها برخورد کن! برادر من! آن جان گرامی که فرمود: «من لا معاش له لا معاد له» میدانست که معاش و معاد در چنان ربط و تعلقی نسبت به یکدیگر هستند که تفکیک آنها از یکدیگر محال است. به معاش مردم این سرزمین فکر کن تا حقیقت معاد آنها بر تو معلوم شود. کدام یک از ما معاشی داریم بیرون از عرصه تمدن غرب، که بخواهیم معاد خود را از چنگ این تمدن خارج کنیم؟
اگر به ظواهر و عادات دینی دل خوشی که بحمدالله جامعه ما از حیث ظاهر پریشان ترین جوامع است، اما اگر به بواطن و حقیقت امور التفات نشان میدهی، باید بدانی که راه نجات ما در تفکر است نه در احساسات و هیجانهای موسمی و برخورد هجومی و صاعقه وار با معلول ها. آن چه تو با آنها می ستیزی معلولند نه علت، و صریح بگویم تا هنگامی که در میدان ستیز با توابع تهاجم فرهنگی هستی، آش همین آش است و کاسه همین کاسه.
📚 نامههای به یک بسیجی
#یوسفعلی_میرشکاک
#کالسکه
@skybook
.
مهرداد صدقی و چهارمین داستان طنز بلند او
...آبنبات نارگیلی...
کتاب را که میخوانی احساس میکنی نویسنده کتاب قصد طنز نوشتن نداشته. احتمالا روز اولی که شروع به نوشتن کرده و بعد نوشته خود را خوانده یا یکی از دوستانش خوانده همانطور که لبخندی بر لبش آمده به استعداد شگرف او در طنز پی برده و این از خصوصیات نوشتههای اوست که خواننده در موقعیت شخصیت داستان قرار میگرد و با نگاه نویسنده همراه میشود و رمان صرفا جملات و عبارتهای خندهدار ندارد و اصطلاحا طنز آمیز نیست بلکه صدقی به اعماق زندگی ما میرود و طنز راز آلودی که دارد را برملا میکند و از این جهت او داستان نویس است و قصه گو.
🔹 #درباره_رمان
📚 آبنبات نارگیلی/ #مهرداد_صدقی
📇 #سوره_مهر
۳۸۴ صفحه/ ۷۵.۰۰۰ تومان
@skybook
"پاتوق کتاب آسمان"
. مهرداد صدقی و چهارمین داستان طنز بلند او ...آبنبات نارگیلی... کتاب را که میخوانی احساس میکنی نویس
میدانی که همه این حرفها شوخی است. هدفم فقط یادآوری اعضای خانواده مان بود. راستی، اگر دوست داشتی، تو هم از خانوادهات برایم بنویس بدانم چه کار میکنند. پدرت را که در پلیس راه تنگراه دیدم و همان جا آدرس خانه تان را گرفتم. به او سلام برسان. مادرت را، از همان سالی که از بجنورد رفتید، دیگر ندیدم. چقدر خانم مهربانی بود! یادم میآید معلم بود. شاید دیگر بازنشسته شده باشد. به او هم سلام برسان. یک خواهر هم داشتی که الان شک دارم اسمش دنیا بود، دریا بود، یا درنا. به هر حال ببخش. حافظهام زیاد خوب نیست و فقط یادم میآید از تو کمی کوچکتر بود. به او هم سلام برسان؛ هرچند شاید اصلا مرا یادش نیاید. وقت گرانبهایت را نمی گیرم. شاید داری از بیکاری جلوی تلویزیون تخمه میخوری. برایم بنویس کجایی و چه کار میکنی و بقیه هم چه کار میکنند تا بدانیم سرنوشت چه راهی جلوی پای هر یک از ما گذاشته. دوست عزیزتر از جانت، محسن جون
نامه را دوباره خواندم و آن بخش «با هم تیپ میزنیم و می رویم در خیابان شالیکوبی قدم میزنیم» را حذف کردم. صلاح ندیدم درباره من تصور بدی پیدا کند. شوخی مربوط به بی بی را هم برداشتم. بعد از بازنویسی، نامه نهایی را تا کردم و توی پاکت گذاشتم. قطعا مهم ترین بخش نامه همانی بود که درباره دریا نوشتم. این همه نوشته فقط برای این بود که بفهمم دریا چه کار میکند و هنوز هم مرا به یاد می آورد یا نه؛ وگرنه امین هم برای من همان کاچه سابق بود. البته دلم واقعا برای امین هم تنگ شده بود و این بخش نامه را با صداقت نوشته بودم.
📚 آبنبات نارگیلی
🖊 مهرداد صدقی
@skybook