eitaa logo
ملاحظات| امین جواهری
772 دنبال‌کننده
361 عکس
62 ویدیو
23 فایل
♦️دستنوشته های سید مجتبی امین جواهری - یک طلبه عصر انقلاب 👈درباره من: https://B2n.ir/x85407 🌐 سایت: http://aminjavaheri.com/ 🔹ادمین: @smojtabaamin فعالیت های فضای مجازی من https://eitaa.com/sm_javaheri/896
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ ماجرای کفن و دفن حضرت سلمان (ره) 🔹اصبغ بن نباته می گوید: همین که سلمان از دنیا رفت و هنوز ما جنازه ی او را از قبرستان برنداشته بودیم، ناگهان مردی را سوار بر استر دیدیم که خیلی غمگین بود. از استر پیاده شد و بر ما سلام کرد و ما جواب سلام او را دادیم، گفت: «در مورد غسل و نماز وکفن و دفن جنازه ی سلمان، جدیت و شتاب کنید.» ما او را کمک کردیم، او برای حنوط و کفن و دفن، کافو آورده بود. به دستور او آب آوردیم، او جنازه ی سلمان را غسل داد وکفن کرد و نماز بر جنازه خواندیم و جنازه را دفن نمودیم. آن مرد، امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که خودش لحد قبر سلمان را چید و قبر را پوشانید. حضرت علی (ع) در آخر کار با دست خود بر روی قبر سلمان شعر زیر را نوشتند: 🔹وفدت علی الکریم بغیر زاد من الحسنات والقلب السلیمی 🔹وحمل زاد اقبح کل شیی اذا کان الوفود علی الکریمی ترجمه: بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریمی وارد شدم که در پیشگاه کریم، بردن زاد و توشه زشت ترین کار است. 🔹آنگاه سوار بر استر شد که برود، در همین موقع به دامنش چسبیدم و گفتم: «ای امیرمؤمنان! چه کسی خبر درگذشت سلمان را به تو داد و چگونه (به این زودی از مدینه) به اینجا آمدی، با این که فاصله ی راه طولانی است؟) فرمود:« ای اصبغ! از تو پیمان می گیرم که در صورت آگاهی از این ماجرا تا زنده هستم به کسی نگویی.» گفتم: «ای امیرمؤمنان! من قبل از تو می میرم.» فرمود:« نه ، عمرت طولانی می گردد.» گفتم:« بسیار خوب، پیمان می بندم تا زنده هستی به کسی نگویم.» فرمود:« ای اصبغ! من هم اکنون در کوفه نماز خواندم و از مسجد به سوی خانه بازگشتم. در خانه خوابیدم، در عالم خواب شخصی نزد من آمد و گفت: «سلمان از دنیا رفت.» بی درنگ برخاستم و سوار بر استرم شدم و آنچه برای تجهیز میت لازم است باخود برداشتم و به سوی مدائن آمدم. خداوند این راه دور را برایم نزدیک کرد و اکنون اینجا هستم. رسول خداصلی الله علیه و آله مرا از این ماجرا آگاه کرده بود. اصبغ می گوید: دیگر علی علیه السلام را ندیدم، نفهمیدم به آسمان رفت یا به زمین و سپس به کوفه آمدم. صدای اذان مسجد را شنیدم، به مسجد رفتیم، دیدیم امیرمؤمنان علی علیه السلام به نماز جماعت ایستاده است. این بود سرگذشت عجیب آمدن امام علی علیه السلام کنار جنازه ی سلمان. ⭕️ بحارالانوار،ج22، ص380 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️مردم چه می خواستند؟ ... در این شب های منتهی به روز 22 بهمن به ذهنم رسید که بعضی از شعارهای کمتر شنیده شده از سال 57 را در کانال قرار بدم. این ها در خلال راهپیمایی ها ضبط شده و برای خودم جدید و جذاب بود، حتما شما هم از شنیدن آن ها لذت می برید. یکی از آن ها را برای امشب انتخاب کردم: 🔊🔊 🔹باشد حسین استاد دانشگاه ایمان 🔹برنامه اش آزادگی و درس قرآن 🔸الله اکبر خمینی رهبر 💢 پی نوشت: شعارها بازتاب مهمی از انگیزه مردم انقلابی را نشان می دهد. وقتی با لحن محکم و مطمئن، زن و مرد آن ها را فریاد می زنند، دل انسان بلرزه می افتد. (1) در ادامه شعار امشب را 👇👇 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
باشد حسین استاد دانشگاه ایمان.mp3
2.38M
♦️مردم چه می خواستند؟ ... 🔊🔊🔊 🔹باشد حسین استاد دانشگاه ایمان 🔹برنامه اش آزادگی و درس قرآن 🔸الله اکبر خمینی رهبر #عصر_انقلاب #شعارهای_انقلاب (1) #بشنوید 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
زن و مرد_ استقلال و آزادی جمهوری اسلامی آخرین کلام است بختیار غلام است sedarshiv.mp3
1.36M
🔊🔊 🔹سیل جمعیت در حال حرکت است 🔹مردم شور و نشاط عجیبی دارند و با طراوات و هیجان شعار می دهند 🔹صدای آقایان نزدیک و صدای خانم ها کمی دورتر است 🔹صدای هلی کوپتر هم به گوش می رسد 💢پی نوشت: بعضی از شعارهای انقلاب مایه های هم دارد. این شعار که به بیچارگی بختیار اشاره می کند کمی هم است و حس مردم را به خوبی منتقل می کند. 🇮🇷 مردم 22 بهمن شاد بودند🇮🇷 (2) 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
♦️استخاره برای دیگران 🔸مرحوم سید ابن طاووس (علیه السلام) در کتاب فتح الابواب می فرماید: من حدیث صریحی در این که انسان می تواند برای دیگران نیز استخاره بگیرد پیدا نکردم ولی احادیث زیادی در باب برطرف کردن حاجات برادران مومن وجود دارد و می توان استخاره را یکی از حوائج آن ها برشمرد و ذیل عمومات آن، برای دیگران استخاره کرد. 👈 کتاب "فتح الأبواب ، بين ذوي الألباب وبين رب الأرباب في الإستخارات " ✅ السيد الجليل أبي القاسم علي بن موسى ابن طاووس الحسني الحلي 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆 صبح جمعه همگی بخیر ✋ پست های زیر 👇را با دقت بخوانید. ♦️اولی متنی از بیانات مقام معظم رهبری در جلسات تفسیر قرآن است و دومی چند خط کوتاه حاشیه بر آن. التماس دعا
♦️ فائق آمدن اراده زن فرعون بر محیط فاسد/تفسیر آیه ۱۱ سوره تحریم خدای متعال در قرآن برای کسانی که ایمان آورده‌اند یک نمونه‌ای آورده می فرماید: 👈 «و ضرب‌الله مثلاً للّذین آمنوا امرات فرعون» البته اینهم جالب است که خداوند با اینکه این همه مردم مؤمن در تاریخ بودند، یک زن را نمونه آورده! شاید علتش این باشد که تأثیر آن محیط روی این خانمی که همسر فرعون و مورد اعتماد اوست، فشار بیش از یکمردی است که ممکن است حالا بیرون از خانه برود و چون آن زمانها زنان در یک محیط محصوری بودند لذا شجاعت این زن، استثنائی تر از هر مرد دیگری است که در آنچنان محیطی بوده و در عین حال به مجرد اینکه بارقه‌ی هدایت را میبیند بلافاصله اراده‌ی او فائق میشود و بعد هم با آن عقوبت سخت او را می کشند اما از ایمانش برنمی گردد. 💢پس بنابراین: من میگویم این عوامل و همان وسوسه‌ی نفسانی که شما گفتید مؤثرند البته مؤثر هست و وسوسه‌ی نفس چه بسا افرادی را گمراه کرده است، اما آن اراده و قدرت انتخابی که خدا به آنان داده است، او میتواند بر همه‌ی اینها فائق آید، به شرط این که انسان این اراده را به کار بگیرد. 💢در قلب انسان دو گوش وجود دارد: ➖یک گوش آن است که نفس اماره در او وسواس میکند ➖و یک گوش دیگر آن است که فرشته‌ی الهی سروش الهی در او میدمد و این تعبیر کنایه‌ای زیبا و شاعرانه و هنرمندانه است، یعنی از دو عامل تأثیر می پذیرد، یکی آن عامل معنوی خدائی است که می گوید: این کار خوب را بکن، و دیگری آن عامل وسواس خناس است که میگوید نکن، یکی آن عامل الهی است که میگوید از این کار بد اجتناب کن و دیگری آن عامل وسواس خناس است که میگوید: اینکار بد را بکن ♨️و جمله‌ی جالب این است که در آخر روایت می گوید اینکه خدای متعال درقرآن فرموده: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه» (۸): خدای متعال مؤمن را با روح خود کمک میکند، مراد از کمک همین است. یعنی دائم آن سروش غیبی کَاَنَّه به گوش انسان مؤمن که میخواهد کار بدی را انجام بدهد میخواند که آن کار را نکن و به کار خوب که میرسد یک نیروی معنوی به او میگوید برای انجام آن کار اقدام کن و لذا این دو گوش دو چیز را میشنود و در اینجا انتخاب با شماست، بنابراین نقش اراده و انتخاب انسان اینجا معلوم می شود. 🔰مقام معظم رهبری(دام ظله) (بیانات در جلسه بیست و هشتم تفسیر سوره بقره) 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
ملاحظات| امین جواهری
♦️ فائق آمدن اراده زن فرعون بر محیط فاسد/تفسیر آیه ۱۱ سوره تحریم خدای متعال در قرآن برای کسانی که ا
🔵اول متن فوق را بخوانید سپس این 👇 پی نوشت را ملاحظه کنید: ❓عبارات فوق را با هشتگ و در کانال گذاشتم. چرا؟ 👈 دنیای مدرن با همه عمق و فراگیری روز افزون، ما را به انسداد نمی رساند. قرآن همیشه مسیر را باز گذاشته. خداوند در قرآن برای مومنین همسر فرعون را مثال می زند. این مثال سخت ترین شرایط ممکن برای حفظ ایمان است. 🔸دربار فرعون محل رفت و آمد شیاطین انس و جن بودند. 🔸مرکز کفر عالم، پادشاهی و سلطنت فرعون بود. 🔸فرعون در مصر باستان پرستیده می شد و ادعای ربوبیت داشت. 🔸فرعون بواسطه رابطه همسری، نوعی ولایت بر آسیه داشت. 🔸هر آنچه در محیط او می گذشت همگی در جهت تأیید کفر و شیطان بود. ❓چطور می توان در آن شرایط ایمان آورد و آن را حفظ و حتی تقویت کرد؟ ✅ پاسخ این پرسش را رهبری در قسمت دوم عبارات می فرمایند: در یک کلام: نیروی درونی انسان به قدری قوی است که هیچ عاملی نمی تواند مسیر را بر او ببندد و او را به برساند. انسدادی در کار نیست... 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
🔵روایت شنیدنی عباس معروفی نویسنده رمان «سمفونی مردگان» از دیدار با حجت الاسلام رئیسی یکی از غم‌انگیزترین دوره‌های زندگی من همین ۱۸ ماه تعطیلی گردون بود که همه رفت‌وآمدها، تلفن‌ها و ارتباط‌هایم قطع شد. یکباره احساس کردم چقدر تنها شده‌ام. نمی‌دانستم چه خاکی به سرم بریزم. تنها سیمین بهبهانی هر روز به من تلفن می‌زد و دلداری‌ام می‌داد. نامه‌نگاری، ملاقات، دیدار و گفت‌وگو هیچ‌کدام فایده‌ای نداشت تا اینکه قاضی پرونده‌ام در دادستانی انقلاب حکم مرا اعلام کرد: «اعدام.» فروشکستم. حالا جز نگرانی از حکم اعدامی که قاضی‌ام داده بود، وزارت ارشاد هم کن‌فیکون شده بود. خاتمی رفته بود. در همان زمان داشتم رمان «سال بلوا» را می‌نوشتم و این جمله جایی خودنمایی می‌کرد: «ما ملت انتظاریم!» و در انتظار سرنوشت گردون می‌سوختم. حکم اعدام را برداشتم و به طرف سازگارا راه افتادم. چند روز بعد او به من خبر داد که روزهای سه‌شنبه حجت‌الاسلام ابراهیم رئیسی، دادستان انقلاب، بارعام دارد و قرار شد که من از ساعت شش صبح سه‌شنبه آنجا باشم. این سه‌شنبه رفتن‌ها، چهار بار طول کشید و نوبت به من نرسید، بار پنجم، ساعت ۱۲ من توانستم آقای رئیسی را ببینم. در هر دیدار پنج نفر می‌توانستند به ترتیب شماره، وارد اتاق دادستان انقلاب شوند. نفر اول که آخوند پیری بود، به دادستان جوان و خوش‌تیپ انقلاب گفت اگر اجازه داشته باشد، بماند و به عنوان آخرین نفر با او خصوصی حرف بزند اما رئیسی قبول نکرد. گفت: بفرمائید! خودم را معرفی کردم، رئیسی کمی نگاهم کرد، با لبخند گفت: «همون عباس معروفی معروف؟» «بله همون کرکس شاهنشاهی! همون غول بی شاخ و دم که هر روز کیهان می‌نویسه» «شما بمونید. نفر بعدی؟» سه نفر بعدی هم مطلبشان را گفتند و رفتند. دادستان انقلاب گفت: «خب آقای معروفی، چه می‌کنید؟» «رمان می‌نویسم، کتاب چاپ می‌کنم، ادیتوری می‌کنم، هر کار که بشه چون دفترم بازه اما شما انتشار گردون رو توقیف کردین.» «خب فکر می‌کنی چرا توقیف شده؟» «همکاران شما از من می‌پرسن چه جوری و با چه پولی این مجله رنگارنگ را منتشر می‌کنم؟» «این سؤال من هم هست.» «مجله روی پای خودش ایستاده، ۲۲ هزار تیراژ داره.» «چند سالته؟» «سی‌وسه» «این چیزهایی که دربارهٔ شما در روزنامه‌ها می‌نویسن، من فکر کردم بالای ۶۰ سال رو داری.» آن‌وقت در کامپیوتر پرونده‌ام را نگاه کرد و گفت: «عجیبه! خیلی عجیبه! لک توی پرونده‌ات نیست.» گفتم: «می‌دونم. من حتی سمپات کسی یا چیزی نبوده‌ام.» با حیرت خیره‌ام شد: «حتی خانم‌بازی هم نکرده‌ای؟ » گفتم: «نه! من زن و سه تا دختر دارم.» به پشتی صندلی‌اش تکیه داد با لبخند نگاهم کرد. یک لحظه فکر کردم عجب آخوند خوش‌سیما و خوش‌تیپی است. گفت: «پریشب در قم منزل یکی از علما، آقای فاضل میبدی بودم. قسمتی از کتاب «سمفونی مردگان» شما را خوندم. می‌خواستم ازش بگیرم، دیدم براش امضا کردی. بهم نداد. دلم می‌خواد بخونمش.» 🔸اتفاقاً نسخه‌ای از چاپ سوم رمان در کیفم بود. گذاشتم روی میز. دست به جیب برد که پولش را بپردازد. گفتم: «قابلی نداره.» گفت: «نه این میز، میز خطرناکیه. میز قضا و قدر!» و خندید: «باید پولشو بپردازم، شما هم باید بگیری.» ۳۰۰ تومان را روی میز گذاشت و گفت: «تعجب می‌کنم! چرا این قدر راجع به شما بد می‌نویسن؟ امکانش هست فوری کلیه گردون‌ها رو به من برسونید تا شخصاً مطالعه کنم و تصمیم بگیرم؟» گفتم: «با کمال میل. فردا براتون میارم.» گفت: «نه! فردا دیره. همین حالا!» و تلفن روی میزش را طرف من گذاشت: «زنگ بزن بیارن فوری!» و بعد خواست که ناهار بمانم. تشکر کردم، یک دوره گردون از شماره ۱ تا ۲۰ را به دستش دادم و خداحافظی کردم. حدود یک هفته بعد، پرونده من از دادستانی انقلاب «عدم صلاحیت» خورد و به دادگستری ارجاع داده شد. (به نقل از سایت کتاب وب) 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 🔰ملاحظات و محاکمات (دستنوشته های سید مجتبی جواهری) 💠 @sm_javaheri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا