یکنکتهازاین معنی
سال ۹۶ بود، دو سال بعد از حادثه منا، که به لطف هراس و پرهیز عدهای صاحبان فیش حج و خالیشدن برخی کاروانها، مسیر برای تشرّف من فراهم شد.
یادش بخیر آن پیر فرزانه، که قبل از سفر با نصیحتی ارزشمند، سعی داشت چشم مرا بر روی حقیقتی بگشاید.
آن فرزانه بزرگوار فرمود:
«هر بار به نیابت از گروهی از افراد (وابستگان، دوستان، ذیحقان، و....) طواف کن و ثواب آن را به یکی از چهارده معصوم و اولیای الهی علیهم صلوات الله اجمعین، اهدا کن».
خداوند که میدانست این بنده بظاهر بنده، برای هر عملی، چون و چرایی میتراشد، لطفش مضاعف شد و روزنهای از آن هزاران راز را بر من نمایان نمود.
با همه بد حافظگی، حال و هوای آن روز را بخوبی به یاد دارم، که به نیابت از طلاب عزیز و جوانان طلبهای که سرباز امام زمانند، بویژه طلاب مدرسه رشد، که با آنها کلاس داشتم، طواف کردم و ثواب طواف را به وجود مقدس حضرت شیخالائمه، امام ناطق و صادق، سلاماللهعلیه هدیه نمودم.
نور در آینه متجلی میشود و هرچه آینه زنگار داشته باشد، به همان میزان از تلألو نور در آینه کاسته میشود؛ اما آنقدر این تلألو، عظیم و درخشان بود که دل من نیز با همه زنگارها، توانست اندکی از تجلی آن عنایت را دریابد.
بعد از طواف، همان شب در عالم رؤیا دیدم همان طلاب مدرسه رشد، با حوله احرام از مسجدالحرام، دارند خارج میشوند.
آنچه نوشتم، بظاهر نقل خاطرهای بود برای آنان که چون من گرفتار ظاهرند و خاطرهبازند و در حقیقت، رمز و نشانهای است آشکار بر لطف و عنایت حضرت امام صادق علیهالسّلام بر سربازانش، آن طلاب عزیز که با وجود بیمهریهای زمانه، مصداق «قالو ربُنا الله ثمّ استقاموا» شدهاند و خوشا بر آنانکه حرکت در مسیر زندگانی و سیره اهل بیت علیهمالسّلام را برگزیدهاند و تشیع راستین را با علم و هنر خویش جار میزنند.
#امام_صادق_علیهالسّلام