eitaa logo
صبحانه ای با شهدا
4هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5هزار ویدیو
4 فایل
🌷سعی‌داریم‌هرروزباهمراهی‌شما ومددشهیدان‌به‌معرفی‌شهدابپردازیم. 📌مجوزاستفاده‌ازمطالب‌کانال 1️⃣ذکرصلوات 2️⃣عدم‌استفاده‌ازلوگودرتصاویروفیلم‌ها، به‌جهت‌نشربیشترمطالب https://t.me/sobhaneh_ba_shohada :تلگرام📲 👤ارتباط‌باادمین: @hosseinzadehfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
صبحانه ای با شهدا
4⃣ 📌 توصیف جوان ارمنی بعد از دیدن شهید قطبی. 🔹 مجتبی موقعی که دستش مجروح شد منزل دایی‌اش در تهران
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5⃣ 📌 "شهیدی که در نامه‌ها و خاطراتش، جبهه‌ها را «» توصیف می‌کند و از سرگشتگی‌هایش در این دیار می‌نویسد." 🔹 از شهید مجتبی قطبی خاطرات فراوانی از یادگار‌های دوران دفاع مقدس و همرزمانش نقل می‌شود، ◇ و همه او را به حسن خلق و تقوا و دینداریش می‌شناسند ◇ به طوری كه در خاطرات تمام آن‌ها به چهره نورانیش اشاره شده است. ◇ در نامه‌ها و خاطراتش جبهه‌ها را «دیار آشنا» توصیف می‌کند و می گوید: ◇ «در شهر شما انسان‌هایی با قلب سیاه شده از نیرنگ و تباه‌كاری، ◇◇ و در اینجا انسان‌هایی كه قلبشان مانند شیشه صیقلی و شفاف و پاك و بی‌آلایش است. ◇ در آنجا انسان‌هایی كه در مقابل پول و ثروت و مال سجده می‌كنند، ◇◇ و در اینجا انسان‌هایی كه سر سجده در مقابل خدا بر خاك می‌گذارند. اینجا دیار آشناست». 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
صبحانه ای با شهدا
5⃣ 📌 "شهیدی که در نامه‌ها و خاطراتش، جبهه‌ها را «#دیار_آشنا» توصیف می‌کند و از سرگشتگی‌هایش در ای
6⃣ 📌 سرگشته «دیار آشنا» را بیشتر بشناسیم. 🔹 شب خاکسپاری مجتبی دیدم پسر جوانی کنار قبر مجتبی نشسته و زار زار گریه می کند. کنجکاو شدم، ◇ از او پرسیدم: شما چه کاره شهید هستید؟ گفت: من یکی از بسیجی‌های گردان آقا مجتبی هستم. ◇ ابتدا از گفتن دلیل گریه‌اش امتناع می‌کرد اما ساعتی بعد، آمد و کنارم نشست و این گونه تعریف کرد: ◇ « در گردان ایشان بودم که در عملیات مجروح شدم. از آن زمان به بعد هر وقت ایشان به شیراز می‌آمد، با جعبه شیرینی به عیادت من می‌آمد. وقتی جراحتم بهبود پیدا کرد، دوباره به گردان ایشان برگشتم. ◇ مدتی بعد مسأله ازدواج من پیش آمد و از ایشان خواستم که پنج هزار تومان به من قرض بدهد. ایشان هم بی‌آنکه چیزی بگوید یا چیزی بخواهد، روز بعد پول را برایم آورد. ◇ از روز بعد هرگاه من را می دید، راهش را کج می‌کرد تا چشم در چشم نشویم. حالا که ایشان شهید شده‌اند، نمی‌دانم پول ایشان را به چه کسی پس بدهم.» ◇ گفتم: نمی خواهد پس بدهی. هر چه اصرار کرد، گفتم ما قبول نمی‌کنیم. ◇ وقتی به همسر ایشان موضوع را گفتم، گفت: درست است. این دفعه آخر خودش گفت، یک نفر است که پنج هزار تومان از او می‌خواهم، اگر آورد از او نگیرید. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada