eitaa logo
صبح بخیر شب بخیر
14.2هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
9.6هزار ویدیو
93 فایل
سلام صبح بخیر صبح بخیر ،روز بخیر ،ظهر بخیر ،عصر بخیر ، شب بخیر استیکر مناسبتی مذهبی کانالی برای خانواده کپی حلال با ذکر صلوات (دلخواه )برای تعجیل در ظهور حضرت مهدی صاحب الزمان عج به غیر از کانال هم نام 💚💚💚 ارسال نظرات و تبلیغات @HOSEYN9496
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا...... " شبتون بخیر 💛✨ @sobhbekheyrshabbekheyr
⭐️آسمون دلتون نور بارون ⭐️چراغ خـونتـون روشـن ⭐️فرداتون قشنگترازهر روز ⭐️آسوده بخوابید که خــدا ⭐️مواظب همه چیز هسـت ⭐️آرامش مهمان لحظه هاتون 🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵 @sobhbekheyrshabbekheyr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام اسم‌مبارکت که در دل پرچم وطنم خوش میدرخشد میخواهم بدانی   این نام پایین نخواهد آمد   مگر برای اینکه روی کفنم‌باشد. 🇮🇷🇮🇷
🌸🍃🌸🍃 قصه_هفتاد_و_هشتم ورود ابراهیم به شهر بالاخره به امر خداوند، ابراهیم به میان قوم خویش بازگشت، و خداوند چهره او و اندامش را به گونه ای قرار داد که کسی متوجه نمی شد که او نوجوانی بیش نیست و او را بزرگ تر از سنش نشان می داد. از همان ابتدای ورود او به شهر، نشانه هایی از خداوند به مردم می داد و از مردم می خواست که ستارگان و ماه و خورشید و بتها را ستایش نکنند. بلکه خدایی را بپرستند که جاودان و ابدی است و خود آفریننده تمام این خدایان ساختگی مردم است. ابراهیم دریافته بود که این بتها و ستارگان و ماه و خورشید که مردم آنها را می تراشند و می پرستند، در پیشگاه خدا ارزشی ندارند. به همین جهت بود که تصمیم گرفت بتدریج دعوت به سوی خدای یکتا را آغاز کند و قوم خود را از پرتگاه شرک و لجنزار مفاسد نجات بخشد. این پیامبر در میان قوم خود در 15 سالگی به پیامبری مبعوث شد. ابراهیم و نشانه ای از رستاخیز آری، قلب ابراهیم لبریز از ایمان به پروردگار و سرشار از اعتقاد و اعتماد به قدرت خالق یکتا بود، به آنچه که درباره قیامت و زنده شدن مردگان به او وحی شده بود، ایمان داشت. ولی او مشتاق بود به ایمان و بصیرت خویش بیفزاید و اعتماد و یقینش بیشتر گردد و آیات رستاخیز را درک کند و برهان روشن قیامت را به چشم خود ببیند، لذا از پروردگار خود خواست تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده می کند؟ خدای تعالی به ابراهیم وحی نمود؛ «مگر اعتقاد به قیامت نداری؟» ابراهیم پاسخ داد؛ «چرا ایمان دارم، ولی می خواهم دلم سرشار از ایمان و یقین و باور گردد و به عالی ترین مرحله یقین برسد». خداوند به او فرمود؛ «چهار پرنده را بگیر و سر آنها را ببر، و سپس گوشت بدن آنها را بکوب و درهم بیامیز، آنگاه گوشت کوبیده شده را به چهار قسمت کن و هر کدام را به روی کوهی قرار بده و سپس آنها به اذن خدا به سوی خود بخوان.» ابراهیم طبق فرمان خداوند چهار پرنده را که گویند (خروس، طاووس، اردک و کلاغ )بوده گرفت و کشت و گوشت بدن آنها را با هم مخلوط کرد و به چهار قسمت ،تقسیم کرد و هر قسمت را روی کوهی قرار داد، آنگاه کمی دورتر رفت و منقارهای آن چهار پرنده را در دست گرفت، و صدا زد؛ «ای پرندگان! به اذن خدا زنده شوید و به نزد من پرواز کنید.» در همان لحظه گوشتهای مخلوط شده پرندگان از هم جدا شد و به طرف ابراهیم حرکت کردند و به منقارهای خود پیوستند و روح در بدن آنها دمیده شد. ابراهیم با چشم خود صحنه معاد و زنده شدن مردگان را دید و در نهایت شگفتی متوجّه دانه هایی که روی زمین ریخته بود شد که پرندگان به خوردن آنها مشغولند. قلب ابراهیم سرشار از اطمینان و باور گردید، سخن قلبش را به زبان آورد و گفت؛ «آری، خداوند بر همه چیز تواناست و زنده شدن مردگان پس از مرگ به دست اوست، خدایی که هم از ذرّه های بدن مردگان آگاه است و هم توانایی بر جمع کردن آنها را دارد.» 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
🌸🍃🌸🍃 قصه_هفتاد_و_نهم دعوت آزر به یکتاپرستی همانطور که قبلاً گفتیم آزر، سرپرست ابراهیم در دوران نوجوانی او بود و از جمله کسانی که هم بت پرست و هم بت تراش بود و آنها را می فروخت. آزر بعد از وفات پدر، از مردم به او نزدیکتر بود و برای هدایت شایسته تر و جا داشت که ابراهیم در هدایت وی سعی بیشتری معمول دارد. با توجه به اینکه آزر، بت تراش بود و بت ها را به مردم می فروخت و از مبلغین و مروّجین پرستش به شمار می رفت، می توانست سدّ راه ابراهیم باشد، لذا راهنمایی آزر به خداپرستی اولین قدم در راه ترویج یکتاپرستی بود. ابراهیم برای شروع دعوت خود به تحقیر و بدگویی از بُتها اقدام نکرد تا آزر از وی نفرت پیدا کند، بلکه چون آزر جای پدر او را برای ابراهیم پُر کرده بود، برای او احترام خاصی قائل بود و به همین خاطر آرام و با زبانی شیرین و لحنی ملایم و مؤدبانه با آزر وارد صحبت شد. ابراهیم، ابتدا از نبوت خود شروع کرد تا مهر و محبت او را به خود متوجه کند، سپس از آزر پرسید؛ چرا به بتها توجه کرده و دل به پرستش آنها بسته ای، با اینکه می دانی آنها صدای تو را نمی شنوند و تواضع و فروتنی تو را نمی بیند و نمی توانند در برابر بلا به شما یاری رسانند و یا حاجتی را برآورده سازند، چرا در پرستش آنها اصرار می کنی؟ابراهیم ترسید، آزر موقعیت او را حقیر شمرده و از او روی برگرداند، لذا برای جلب عواطف، او را پدر نامید و گفت؛ من دارای علمی شده ام که تو از آن بی بهره ای، از پیروی من سرپیچی و در همراهی من کوتاهی نکن. گرچه از نظر ثروت و از نظر سن از تو ارشد نیستم ولی از نظر علم و معرفت از تو برترم. پس، از آزر خواست تا روش او را تعقیب کند و در طریق وی قدم بردارد تا به راه راست هدایت شود. پس از این ابراهیم تصمیم گرفت بتها را در نظر آزر بی ارزش جلوه دهد، و به آزر گفت؛ با پرستش بت و تسلیم در مقابل آنها، شیطان را پرستش می کنی. همان شیطانی که نافرمانی خدا را کرد و به خدا وعده داد که مردم را گمراه سازد. پس او غیر از هلاکت و گمراهی و فساد برای بشر، چیز دیگری را طالب نیست. ابراهیم به روشنگری آزر پرداخت و او را از عاقبت بت پرستی خبر داد و گفت؛ پدر جان، از آن روزی می ترسم که به عذاب الهی دچار شوی و از جمله یاران و اَتباع شیطان درآیی. 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @sobhbekheyrshabbekheyr 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا