eitaa logo
صبح حسینی
464 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
چشمهای خرابه روشن شد،السلام علیک سر،بابا   می پرد پلک زخمیم از شوق،ذوق کرده است این قدر بابا  در فضای سیاه دلتنگی،چشمهایم سفید شد از داغ   سوختم،ساختم بدون تو،خشک شد چشم من به در بابا     این سفر را چگونه طی کردی؟،با شتاب آمدی تنت جا ماند   گاه با پای نیزه می رفتی،گاه گاهی به پای سر بابا  از نگاهم گدازه می ریزد،اشک نه خون تازه می ریزد   سینه آتشفشانی از داغ است،دخترت کوه خون جگر بابا  گوشه ی این قفس گرفتارم،شور پرواز در سرم دارم   تکه ای آسمان اگر باشد،قدر یک مشت بال و پر بابا  شعله ور شد کبوتر بوسه،سوخته شاخه ی لبان تو   خیزران از لبان شیرینت،قند دزدیده یا شکر بابا؟  شام سر تا به پا همه چشمند،قد و بالای من تماشا شد   من شهید نگاه می باشم،کشته ی این همه نظر بابا  دارم از داغ کوچه می گویم،باغ آتش بهشت پهلویم   با تمام وجود حس کردم،مادرت را به پشت در بابا  قدری آغوش عمه پوشیدم،کاش می مردم و نمی دیدم   یا که معجر بده همین حالا،یا که امشب مرا ببر بابا  عمه در قحط غیرت یک مرد،بین طوفان سنگ و زخم و درد   خم به ابروش هم نمی آورد،شیر زن بود شیر نر بابا  طعنه ها قد کمانی اش کردند،تیر شد در نگاهشان هر بار   تا به من خیره شد نگاه سنگ،سینه ی او شده سپر بابا  نه از این بیشتر نمی خواهم،تا که سربار خواهرت باشم   جان عمه نرو بدون من،قصه ی من رسیده سر بابا  (سید مسیح شاه چراغی)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
وقتي كه آمدي به برم نور ديده ام  گفتم كه بازهم نكند خواب ديده ام  بابا منم شكوفه سيب سه ساله ات  حالا ببين چه سرخ و سياه و رسيده ام  خيلي ميان راه اذيت شدم ولي  رنج سفر به شوق وصالت كشيده ام  اينرا بدان كه بين تو و تازيانه ها  نام تو را به قيمت سيلي خريده ام  در بين اين مسير پر از غصه بارها  از آسمان ناقه چو باران چكيده ام  پايم سرم تمام تنم درد مي كند  از بس كه زجر در دل صحرا كشيده ام  كم سو شده دو چشم من از ضربه هاي او  حتي به زور صوت رسا را شنيده ام  از راه رفتنم تعجب نكن كه من  طعم بد شكستن پهلو چشيده ام  پاهاي من همه پر تاول شده ببين  خيلي به روي خار بيابان دويده ام  چادر ز عمه قرض گرفتم كه زير آن  پنهان كنم ز روي تو گوش دريده ام  بشنو تمام خواهش اين پير كودكت  من را ببر كه جان تو ديگر بريده ام     عمه كه پاسخي به سؤالم نمي دهد  آيا شبيه مادر قامت خميده ام؟     پاهاي من همه پر تاول شده ز بس  از ترس او ميان بيابان دويده ام     (محمد بیابانی)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
ماجرایست ماجرای سرت  به لبم بود روضه های سرت  همه جاپشت نیزه ی سرتو  دخترت رفت پابه پای سرت  حسرت دخترت فقط این است  سرمن بود کاش جای سرت  نیزه دارتو باهمه لج کرد  دردسرشد پدربرای سرت  لب نی، سنگ، بی هوا سیلی  هرچه آمد سرم فدای سرت  چقدر مشکل است تشخیصت  نا مرتب شده نمای سرت  چه به این روز دختر آوردی  از سر نیزه سردر آوردی  ***  جای سالم نمانده در تن من  آه زجر آوراست ماندن من  پاره شد تا لباس من خندید  چقدر بی حیاست دشمن من  چقدر وحشیانه می انداخت  غل وزنجیر رابه گردن من  بازوی من شکست وبی حس شد  مثل عمه شده شکستن من  غیرت عمه رابه جوش آورد  به روی خاک ها نشستن من  پدرم با سر آمده یعنی  شده نزدیک وقت رفتن من  شانه ام تیر می کشد بابا  بار زنجیر می کشد بابا   ***  از روی ناقه دخترت افتاد  مثل افتادن پرت افتاد  سرت از روی نیزه های بلند  تاکه افتاد خواهرت افتاد  سر اصغر کنار ناقه من  از روی نیزه با سرت افتاد  او یک تازیانه وحشی  به سروروی دخترت افتاد  بی هوا تاکه زجر من را زد  دخترت یاد مادرت افتاد  گفتم ای شمر بشکند دستت  چشم من تا به حنجرت افتاد  شب آخر رسیده می دانم  عمر من سر رسیده می دانم  (مسعود اصلانی)  سلام الله علیها   https://eitaa.com/sobhehoseyni
فریادها چو راه سفرها کشیده اند  شب ها کشیده اند، سحرها کشیده اند  سنگینی ام به قدر دو تا بوسه مانده است  وزن مرا نسیم سحرها کشیده اند  فکرم پس از تو دست کشیدن ز زندگی ست  دست مرا ز بس به سفرها کشیده اند  نائب گرفته ام که کشد آه جای من  آه مرا نسیم سحرها کشیده اند  این قوم بسته اند به ناخن حنای عید  ناخن ز بس به روی جگرها کشیده اند  پوشیدنی نمانده برایم به غیر چشم  هر چیز را که بود به سرها کشیده اند  سنگین تر است از همه ی بار کائنات  نازی که دختران ز پدرها کشیده اند  حرف و حدیث موی سر من دراز شد   در شام و کوفه بس که خبرها کشیده اند  نقش تو را به نوک سنان ها کشانده اند  نقشه برای من به گذرها کشیده اند  آمد به حرف طفل تو با خال و خط تو  زیر زبان من به هنرها کشیده اند  هم پرده نیست با کمی از گوش درد من  دردی که گوش ها ز خبرها کشیده اند  چشمم هنوز منتظر دست های توست  زآن سرمه ها که وقت سحرها کشیده اند  شد سایه ام بلندتر از من به پای نی  چون سایه ها به نور قمرها کشیده اند  معنی، لب حسین کرامت نمود، اگر  از خیزران تلخ شکرها کشیده اند  (محمد سهرابی)   سلام الله علیها   https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
بهترین بنده ی خدا زینب  هل اتی زینب، انمّا زینب  ریشه ی صبر انبیا زینب  زینبا زینبا و یا زینب  بانی روضه های غم زینب  تا ابد مبتلای غم زینب  گفت ای مصطفای عاشورا  ای فدای تو زینب کبری  تو علی هستی و منم زهرا  پس فدای تمام پهلوها  سر خواهر فدای این سر تو  همه ی ما فدای اکبر تو  گفت ای شاه ما اجازه بده  حضرت کربلا اجازه بده  جان این بچه ها اجازه بده  جان زهرا اجازه بده  قبل از آنکه سر تو را ببرند  این سر خواهر تو راببرند  من هوای تو را به سر دارم  به هوای تو بال و پر دارم  از غریبی تو خبر دارم  دو پسر نه، دو تا سپر دارم  زحمتم را بیا به باد مده  اشتیاق مرا به باد مده  در دل خیمه خسته اند این دو  سر راهت نشسته اند این دو  دل به لطف تو بسته اند این دو  با بزرگان نشسته اند این دو  این دو با یار تو بزرگ شده اند  با علمدار تو بزرگ شده اند  در کرم سائلی به دست آور  زین دو تا حاصلی به دست آور  سپر قابلی به دست آور  تا توانی دلی به دست آور  دل شکستن هنر نمی باشد  نظرت هم اگر نمی باشد  ای فدایت تمامی سرها  سر چه باشد به پای دلبرها  از چه در اشتیاق خواهر ها  تو نظر می کنی به دیگرها  آخرش یا اجازه می گیرم  یا همین کنج خیمه می میرم     ای برادر اشاره ای فرما  ذوقشان را نظاره ای فرما  رد مکن راه چاره ای فرما  لااقل استخاره ای فرما  ورنه نیزه به دست می گیرم  جان هر آنچه هست می گیرم  تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟  پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟  پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟  کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟  وای اگر حنجرت شکسته شود  پیش من پیکرت شکسته شود  (علی اکبر لطیفیان)  سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد  دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد   آسمانم همه ابری است، تماشایش کن   «نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد  حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی  دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی  مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم  با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم  نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!  همه هستی خود نذر سر تو بکنم  دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم  دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم  هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند  بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند  در دل کوچکشان عشق شما می جوشد  تا که گردند به قربان شما ملتمس اند  هر دو تا شیرِ مرا با غم تو نوشیدند  از شب پیش برای تو کفن پوشیدند  حضرت آینه بگذار سرافراز شوم  در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم  طپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!  تا به پایان نرســم باز هم آغاز شوم  این حریصان شهادت ز پی نان توأند  هر دو از روز ازل دست به دامان توأند  پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند  عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند  یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند  تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند  (سعید توفیقی)   سلام الله علیها https://eitaa.com/sobhehoseyni
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد https://eitaa.com/sobhehoseyni
از نسل حیدرم، حسنی زاده ام عمو  از کوچکی به دست تو دلداده ام عمو  با سن و سال کوچکم آماده ام عمو  افتاده ای زمین و من افتاده ام عمو  حالا زمان مردی و پیکارم آمده  بابایم از مدینه به دیدارم آمده  کشته شدن به راه تو باشد سعادتم  چشم انتظار لحظه پاک شهادتم  من هم مدافع حرمم، از ارادتم  هوهوی ذوالفقار من اوج عبادتم  ابن الحسن فدای جراحات پیکرت  من مرده ام مگر که بیفتد ز تن سرت  دیدم بریده شد نفسِ ربنایِ تو  در زیر دست و پاست عمو دست و پای تو  می آمد از اَواخرِ مقتل صدای تو  از خیمه آمدم که بمیرم برای تو  خوردم قسم به فاطمه، تا زنده ام عمو  با سنّ کم برای تو رزمنده ام عمو  هرطور شد دویدم و بی حال دیدمت  در زیر چکمه ها چه بد اقبال دیدمت  اصلاً تو را بدون پر و بال دیدمت  وقتی رسیدم، در تهِ گودال دیدمت  دیدم که شمر روی تنت راه می‌رود  دارد نفس ز سینه ی تو آه، میرود  دستم اگر شکسته، فدایِ سرِ شما  این حنجرم فدای علی اصغرِ شما  امروز که فتادم عمو در برِ شما  شد زنده روضه های غمِ مادر شما  از مادرت شکست اگر پهلو ای عمو  از من بریده شد به رهت بازو ای عمو  (رضاباقریان) علیه السلام   https://eitaa.com/sobhehoseyni
خسته ام این روزها از سن کمتر داشتن  می خورد اینجا به درد من فقط سر داشتن  قصد من این بود از دستی که دادم رفته است  باری از روی دو کوه شانه ات برداشتن  هرکسی  دور و بر قاسم نبوده، آمده  کار دستم داده است اینجا برادر داشتن  چند دسته چشم دارد می دود سمت حرم  یک پسر می ارزد اینجاها به دختر داشتن  از توانی که ندارد دست تو فهمیده ام  سخت دارد می شود انگار معجر داشتن  آنقدر زخمی شدی که زجر دارم می کشم  کاش می آمد به کار پیکرت پر داشتن  قد و بالای من از آغوش تو کوچک تر است  تازه می بینم  چرا خوب است اکبر داشتن  بس که چشمان تو برگشت از حرم فهمیده ام  داغ سنگینی است روی سینه خواهر داشتن  یوسف دوش نبی در قعر چال افتاده ای  می شود واجب هراز گاهی پیمبر داشتن  (رضا دین پرور)  علیه السلام   https://eitaa.com/sobhehoseyni