eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ  من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ  باور نمی کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانه ی اینها  بُنَیَّ  هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ با گوشه ی این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا  بُنَیَّ آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشته ی افتاده در صحرا  بُنَیَّ شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ ؟ گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ  جواد حیدری علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
بنا نبود کسی پیکر تو را ببرد عبای کهنه ی پیغمبر تو را ببرد بنا نبود کسی نیزه بی هوا بزند بنا نبود که بال و پر تو را ببرد بنا نبود که در روز آخر عمرت اجل بیاید علی اکبر تو را ببرد بنا نبود برای دو قطره آب فرات سه شعبه حنجره ی اصغر تو را ببرد بنا نبود اگر در غروب کشتندت شبانه جانب کوفه سر تو را ببرد تمام جسم تو گیرم مقطع الاعضا بنا نبود که انگشتر تو را ببرد مهدی صفی یاری علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
وای من خیمه ها به غارت رفت گیسویی روی نی پریشان شد وسط چند خیمه ی سوزان خواهری دل شکسته حیران شد ** وای من چادری به یغما رفت بانویی معجرش در آتش سوخت مرد بیمار این حرم تنهاست نیمه ای از بسترش در آتش سوخت ** شعله و دود تا فلک می رفت کربلا هم سقیفه ای دارد به لب کُند تیغ خرده نگیر! هرکه اینجا وظیفه ای دارد ** عاقبت هرچه بود، با سختی سرخورشید را جدا کردند مرد خورجین به دستی آوردند صحبت از درهم وطلا کردند ** مرد خورجین به دست با سرعت سمت دارالعماره می تازد مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی مملو ازگوشواره می تازد ** باد تند خزان چه سوزی داشت! چند برگی ز لاله ای گم شد در هیاهوی زیور زینب گوشوارِ سه ساله ای گم شد ** وای از هق هق النگوها آسمان هم به گریه افتاده درشلوغی ِ عصرعاشورا حرمله یاد هدیه افتاده ** حرف خلخال را دگر نزنید درد ِسرسازمی شود به خدا دختران تازه یادشان رفته زخم ها باز می شود به خدا ** سرعباس را به نیزه زدند تا ببیند چه بر حرم رفته تا ببیند نگاه یک لشگر سمت بانویی محترم رفته  وحید قاسمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 آنقدر تشنه ماند كه آب از سرش گذشت با چكمه يك نفر ز روي پيكرش گذشت وقتي برادرم به زمين خورد اي خدا افتادم و سرم به زمين خورد اي خدا  ناله زدم كه اي پسر مادرم بيا هفتاد و دومين تلفات حرم بيا  پاشو بيا حسين كه دارند ميرسند از دور چند اسب سوارند ميرسند اصلاً چرا غم علي اكبر تو را نكشت؟ تير آنقدر زدند شدي مثل خارپشت  از هولِ جايزه چقدر دستپاچه بود سر را بريد و جاي سرت خنجرش گذاشت  حامد خاکی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
 رویِ نِی مویِ تو در باد رها افتاده در فضا رایحه‌ای روح‌فزا افتاده  سر ِ تو می‌رود و پیکر تو می‌ماند از هم آیاتِ وجودِ تو جدا افتاده آتش آن نیست که در خرمن پروانه زدند آتش آن است که در خیمه يِ ما افتاده  دم ِ گودال دلم ریخت که انگشتت کو؟ حق بده خواهرت اینگونه ز پا افتاده عاقبت دید رباب آنچه نباید می‌دید آنقدر زار زده تا ز صدا افتاده من به میل خود از اینجا نروم، ميبَرَدَم تازیانه که به جانِ تن ما افتاده میشمارم همه طفلان حرم را دائم وای که دخترکت باز کجا افتاده؟ زجر رفته ست سراغش که بیارد او را آمد اما به رویش پنجه به جا افتاده هق هقش پاسخ من شد که از او پرسیدم دو سه دندانِ تو ای عمه چرا افتاده؟  محمد رسولي http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
چگونه از چه طریقی بریده شد سر تو ؟ که اینچنین شده ریشه به ریشه حنجر تو  چگونه از دلش آمد سر از قفا ببرد؟ کسی که شد سبب گریه های خواهر تو  همان که کلب سیاهی شد و تنش لرزید پس از شنیدن واویلتای مادر تو  تو پیرهن به تنت بود رفتی از خیمه چرا برهنه شده پیکر مطهر تو ؟ چقدر نیزه برای تبرک آقاجان دخیل بسته شده بر ضریح پیکر تو تو سید الشهدایی، برای اینکه نشد کسی به غربت و مظلومیت برابر تو محسن مهدوی   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همینکه پیکرت افتاد خواهرت افتاد تو نیزه خوردي و یکمرتبه زمین خوردي هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد همینکه از طرف جمعیت دوتا چکمه رسید اول گودال، مادرت افتاد تو را به خاطر دِرهم چه درهمت کردند چنانکه شرح تن تو به آخرت افتاد ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد خبر رسید که انگشتر تو را بردند میان راه، النگوي دخترت افتاد کنارخیمه رسیده است لشگرکوفه و خواهرتو به یاد برادرت افتاد علي اكبر لطيفيان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی  جز روی حنجری که همه بوسه اش زدند جایی برای بوسه ی خنجر نداشتی؟ زینب بمیرد این همه خونی نبیندت خواهر شود فدای تو یاور نداشتی؟ ته مانده های پیرهنت هم ربوده شد چیزی برای غارت لشکر نداشتی ای وای سینه ی تو پر از جای پا شده یکی دو تا که ارث ز مادر نداشتی بی کس شدی ز پشت سرت نیزه خورده ای حق می دهم حسین، برادر نداشتی رضا رسول زاده   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
با نيزه روي زخم تو مرهم گذاشتند جسم تو را به خاك چه در هم گذاشتند من مانده ام چگونه ببوسم تن تو را بس نيزه پشت نيزه و بر هم گذاشتند بر سينه ات نمونه ي هرچه سلاح هست ! شمشير و سنگ و تير سه پر هم گذاشتند هم داغ اكبر تو و هم سوز تشنگي اصلا مگر برات جگر هم گذاشتند آمد ز من رقيه سراغ تو را گرفت پرسيد كه : براي تو سر هم گذاشتند ؟ در كيسه هايشان پر سر بود و روسري هر آنچه بود زيور و زر هم گذاشتند رضا رسول زاده علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872  
 تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب از این به بعد و بعد از این آواره زینب باید خودت یاری کنی ورنه محال است بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب ** خون گلویت را کسی تا آسمان برد پیراهن و عمامه ات را این و آن برد آیا نگفتم در بیاور خاتمت را راضی شدی انگشترت را ساربان برد ** گفتند که پیراهنت را می کشیدند تصویر غارت کردنت را می کشیدند نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند ** رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟ تا آن زمانی که به یادم هست داداش وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود ** رفتی که اشک خواهرت را در بیاری بغض گلوی دخترت را در بیاری آیا نمی شد ای سلیمان زمانه قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟ علی اکبر لطیفیان علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
زقعر گودی مقتل به عرش تابیدی رضا شدی به رضای خدا و خندیدی  عزیز من چه لباسی است بر تنت کردی؟  به جای گل پر نیزه است اینکه پوشیدی تمام هستیِمان را عدو به غارت برد  مرا به دست که دادی که تخت خوابیدی؟ سرت که رفت تنت ماند و نعل این اسبان کبود مثل شبی، چون جدا ز خورشیدی  شدی تجلی حق و حکایت موسی خدا به جسم تو تابید و بعد پاشیدی زمین کِنِس شد و یک قطره هم نزد بالا چقدر پا به زمین زیر تیغ کوبیدی! تمام دشت تنش را به جسم تو مالید  به دست نعل خودت را به دشت بخشیدی و تیغ هم ادبش کار دستمان داده مصیبتی شده این حنجری که بوسیدی! داود رحیمی   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دیگر چه زینبی ؟ چه عزیزی؟ چه خواهری؟ وقتی نمانده است برایش برادری  تا نیزه ات زدند زمین خورد خواهرت با تو چه کرده اند در این روز آخری؟  از صبح یکسره به همین فکر می کنم وقت غروب می شود اینجا چه محشری  اینجا همه به فکر غنیمت گرفتن اند از گوشواره ها بگیر تو تا کهنه معجری  اصلا کجا نوشته اند که در روز معرکه در قتلگاه باز شود پای مادری؟  اصلا کجا نوشته اند که هنگامه غروب در خیمه گاه باز شود پای لشکری؟  اصلا کجا نوشته اند که در پیش خواهری باید جدا کنند گلوی برادری؟  من مانده ام چطور تو را غسل می دهند اصلا چه غسل دادنی ؟ اصلا چه پیکری؟ در زیر سم اسب چه می کردی ای حسین؟ از تو نمانده است برایم بجز سری از روی نیزه سایه ات افتاده بر سرم ممنونم ای حسین که در فکر خواهری در کوفه ، زینب از تو چه پنهان ، تمام کرد ای کاش رفته بود سرت جای دیگری مهدي صفي ياري علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟ قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟ افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده گه می کند زیارت، گه می کند نظاره سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون کز زخم سینه دارد گل های بی شماره از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند دارد به گوش خونین خون جای گوشواره یک کودک سه ساله خفته کنار گودال ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت آب فرات می زد بر حنجرش شراره چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟! جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره غلامرضا سازگار علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
عاقبت بر سينۀ تو جا گرفت آنكه آخرسر تو را از ما گرفت همره خود دشنه ای آورده بود در همان دم ماجرا بالا گرفت پنجه بر گيسوی تو انداخت و از همان پشت سرت سر را گرفت چشمهايت چون دهانت باز شد گردنت را با دو دستش تا گرفت تا صدای ناله ات را نشنود گوش خود را زينب كبری گرفت هستی و دار و ندارش بودی و خنجری از او تو را يكجا گرفت لابلای آن شلوغيها ، بگو چشم زهرا را كسی آيا گرفت محسن مهدوی   علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بعد از رسول حرمت آل عبا شکست دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست آتش گرفت باب نزول ملائکه در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست یا ایهاالرسول بخوان واقعه که چون مسمار در ، سینه ی خیرالنسا شکست سنگی که حرمت رخ آیینه را نداشت با سیلی ای که زد رخ آیینه را شکست گوشواره ای که بود ضریح طواف حور یا رب به ضرب سیلی ِ یک بیحیا شکست افتاد از نفس ، پر پروانه هم که سوخت روح غرور و غیرت شیر خدا شکست وقتی که قلب حضرت خاتم زغم شکست عیسی صلیب و موسی عمران عصا شکست دست قضا قدر همه را جمع کرد بعد این غصه را به روی سر کربلا شکست یاایهالرسول کجایی قیامت است سر نیزه پهلوی پسر مرتضا شکست آه از دمی که گودی گودال خون گرفت با نعل تازه سم ستور سینه را شکست با سنگ و تیر و نیزه همه “زائر”ش شدند یک پیرمرد گونه ی او با عصا شکست رامین برومند سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده‌ای خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی گر چه این همسایه‌ها از پشت خنجر میزنند با دعایت زخم آن‌ها را سحر دارو زدی از تمام غصه‌ها این غم علی را میکشد تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی محسن صرامی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
در شلوغی گذرها غالبا سخت خواهد بود تنها رد شدن وای اگر دعوا نباشد تن به تن مانده باشد بین سیصد مرد!زن.. جنگ جنگ عصمت و بی عصمتی ست فاطمه بر اسم حیدر غیرتی ست شعله بالا رفت زهرا جا نزد حرفی از سازش به کافرها نزد پشت پا بر غربت مولا نزد جز به خون این حکم را امضا نزد حکم صادر کرد با خون اینچنین هست علی تنها امیرالمومنین اهرمن هیزم بدست آمد اگر فاطمه بسته است چادر بر کمر گر گرفته بین آتش میخ در باز اما میکند سینه سپر صدهزاران میخ پیش او کم است فاطمه در راه حیدر محکم است تا که دود شعله شد از در بلند گشت دیگر ناله ی کوثر بلند از زمین دیگر نشد پیکر بلند زیر پا افتاده اما سربلند نیمه جان هم باز او صاحب لواست چادر خاکی او مشکل گشاست گرچه هرروضه مکرر میرسد روضه روضه حرف دیگر میرسد این حماسه کی به آخر میرسد ارث مادر تا به دختر میرسد کربلا زهرای خیمه زینب است روز دشمن از وقار او شب است گوشه گودال تنها میشود گرچه می افتد زمین پا میشود زینب کرار دنیا میشود دین زصبرش باز احیا میشود در اسیری سرفرازی میکند صبر او با مرگ بازی میکند سید پوریا هاشمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872