eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
ای کشتی شکسته که پهلو گرفته‌ای بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای گل را خدا برای سرور آفریده است ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته‌ای گاهی ز درد شانه ز دل آه می‌کشی گاهی ز درد دست به بازو گرفته‌ای از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته‌ای دیوار گشته است عصای تو باز هم بینم که دست بر سر زانو گرفته‌ای دیشب نماز نافله تو نشسته بود دیدم که دست خویش به پهلو گرفته‌ای هر گه که در به روی علی باز می‌کنی خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای رنگی زداغ گر که «وفائی» به شعر توست چون لاله‌ها زباغ ولا بو گرفته‌ای سید‌هاشم وفائی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
بس که دل بی ماه رویت در دلِ شب‌ها گریست آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد ای گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست بارالها! بین دیوار و دری، آن شب چه شد؟ کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست گشت خون آلوده چشم اختران آسمان بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست شد کویر تشنه سیراب ای فلک از بس علی داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب علی یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبی، یا گریست شیر میدان شجاعت بود و یک دنیای صبر من ندانم ای فلک با او چه کردی تا گریست سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند بس که از داغ تو خورشید «جهان آرا» گریست جواد جهان‌آرایی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
قصد داری بروی و بدنم می‌لرزد مادر آینه‌ها بی تو تنم می‌لرزد گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن به خدا بازوی خیبر شکنم می‌لرزد بلبل زخمی باغم تو بگو علت چیست؟ چه شده غنچه ناز چمنم می‌لرزد از همان روز که از کوچه غم برگشتی تا بدین ساعت غربت،حسنم می‌لرزد آن قدر لرزه به اندام علی افتاده گوئیا بر تن من پیرهنم می‌لرزد تا به امروز ندیدند بلرزد کوهی کوه بودم ولی امروز تنم می‌لرزد سیدمحمد جوادی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دیگر بس است زحمت عمه نمیدهم حتی شده است منت دیوار می کشم بابا تحمل نفسم مشکلم شده از پهلویی که خورده زمین کار می کشم با چوب خیزران پدرهای خود-درست پیشِ خرابه دخترکان گرم بازی اند گهوارۀ علی، گلِ سر، کفشهای من بابا برایشان فقط اسباب بازی اند   از مجلسی که حرف کنیزی ما شنید احوال خواهرت چقدر ریخته بهم باید مرتبت کنم که نیزه نیست رگهای حنجرت چقدر ریخته بهم یک سنگ از میان دو نیزه عبور کرد شکر خدا بجای سرت خورد بر سرم جان رباب، شکر خدا سنگ دومی جای سرِ پسرت خورد بر سرم یک چند بار را که خود من شمرده ام افتاده ای ز نیزه به روی زمینشان جز نیزه دار همسفری داشتی مگر؟ بوی تو می دهد چقدر خورجینشان پیشانی تو را که مداوا نکرده اند قدری چکید خونِ جبینت به روی من انگشتر تو داشت و زد روی گونه ام افتاد نقشِ رویِ نگینت به روی من دندان شیری ام که شکست و سرم شکست هر کس که دید روی مرا اشتباه کرد عمه به معجرم دو گره زد،کشیدنش روی مرا کشیدن معجر سیاه کرد ته مانده های گیسوی نازم تمام شد در بین مشت پیر زنی گیر کرده است لقمه به دست، حرمله می خورد نان ولی با پشت دست، طفل تو را سیر کرده است (حسن لطفی) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
غیر اِحیا نمی کنم امشب جز خدایا نمی کنم امشب قُرب دختر به بوسه ی پدر است جز تمنّا نمی کنم امشب باید امشب کنار من باشی بی تو فردا نمی کنم امشب چند بوسه به من بدهکاری صبر از آنها نمی کنم امشب نوبتی هم بُود زمان من است پس تماشا نمی کنم امشب ناز طفل مریض بیشتر است بی تو لالا نمی کنم امشب *** خواب، بی بوسه ی پدر تا کی؟ دور از آن کام، در به در تا کی؟ الله الله عجب سحر دارم سحری در بر پدر دارم آنچه دیشب به طشت زر دیدم حالیا در طَبق به بر دارم دست افکنده ام به گردن او عمه جان عمه جان پدر دارم لیک چشمی نمانده بنگرمش لیک دستی نمانده بردارم آمده همرهش مرا ببرد من از این ماجرا خبر دارم تو مپندار ای پدر که کنون سُرمه بر دیدگان تر دارم لخته ی خون گرفته چشم مرا لخته خونی که از سفر دارم گِرِه در موی من چو ابروی توست تو ز سنگ و من از شرر دارم *** شمع هرجا که انجمن دارد پر پروانه سوختن دارد (محمد سهرابی) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
حرف دارم گلایه لازم نیست تو ببین… آیه آیه لازم نیست فقط اینجاکه سایه لازم نیست با محبت بگو کجا بودی؟ وسط ماجرا چرا رفتی بی هوا بی صدا چرا رفتی بر روی نیزه‌ها چرا رفتی بعد از آن بین شعله‌ها بودی؟ بین خورجین سر تو را بردند چادر خواهر ترا بردند با لگد دختر ترا بردند کوفه بودی؟ نه کربلا بودی دیده‌ای بی پناهمان کردند؟ آمدند و سیاهمان کردند جور دیگر نگاهمان کردند تو نپرسی زمن، کجا بودی؟ عمه را با طناب آوردند بی حساب و کتاب آوردند بین بزم شراب آوردند پای آن چوب بی حیا بودی نحوه صحبتم عوض نشده؟ حالت صورتم عوض نشده؟ آن قد و قامتم عوض نشده؟‌ می‌شناسی؟ تو آشنا بودی! این منم این منم پریشانت‌ ای فدایت! شکسته دندانت؟ آمدی جان من به قربانت هر شب اینجا دعای ما بودی … علیرضا لک سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 لیله ی قدرم و تنها سحرش را دارم پدرم نیست در آغوش و سرش را دارم دختر شاهم و اما فقط از این دنیا پای زخمی شده و چشم ترش را دارم خواستم پر بزنم زود به یادم آمد من از آن بال فقط چند پرش را دارم بزند یا نزند فرق ندارد شلاق طاقت سختی هر درد سرش را دارم شهر را یک تنه با گریه به هم می ریزم نوه ی فاطمه هستم جگرش را دارم سرزده آمده مهمان و در این استقبال گیسویی تا که شود فرش سرش را دارم زیر قولش نزده عمه ببین بالَش را گفت باشد تو برو! دور و برش را دارم آن همه حامی من بود ولی از این راه به تنم ضربه ی چندین نفرش را دارم من نگویم چه شده چون خبرش را داری تو نگو از لب خونین خبرش را دارم عمه باید بروم وقت خداحافظی است نگرانم نشوی! همسفرش را دارم علیرضا لک سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
رانده ام از دیده ی مجروح امشب خواب را  میهمان دیده کردم تا سحر مهتاب را   گرچه بی فیض از حضور یار بودم مدتی  کرده ام آرام با یادش دل بی تاب را   در دریای ولایم ساحل امید کو ؟  مردم از بس خورده ام شلاق این گرداب را  شد حدیث رزم من افزون تر از جنگاوران  گرچه طفلم من ندارم قدمت اصحاب را   پای مجروحم ندارد تاب، برخیزم ز جا  ای پدر سیلی نبرده از سرم آداب را   باغبان عشق رفتی تا بهشت آرزو  دست گلچین از چه دادی غنچه ی شاداب را   اجر ذکرت را رخم از ضربه ی سیلی گرفت  پاک کن با دست خود از چهره ام خوناب را ؟   طاق ابروی تو محراب نماز عمه بود  ای پدر جان کی شکسته حرمت محراب را ؟   تشنه می میرم به یاد کام عطشانت پدر  تا کنم رسوای داغ تو به عالم آب را  ( سید محمد میر هاشمی)  سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 من این ویرانه را از اشک دریا می کنم امشب   ز دریا گوهر مقصود پیدا می کنم امشب   سحرگاهان که در خواب است چشم زاده سفیان    به زاری سر به سوی حق تعالی می کنم امشب  ندارم تاب هجران پدر زین بیشتر برجان   زحق دیدار رویش را تمنّا می کنم امشب   اگر چندی پدر پنهان بود از چشم ما لیکن   من آن گم گشته را ای عمّه! پیدا می کنم امشب   چو دانم ناله شب زنده داران بی اثر نبود   به آه نیمه شب این عقده ها وا می کنم امشب   اگر منت گذارد بر من و آید به بالینم  بدین شکرانه جان قربان بابا می کنم امشب   به گرد شمع رویش همچنان پروانه می سوزم   زمرگ خود در این ویرانه غوغا می کنم امشب   ز دشمن هرچه دیدم من نگفتم تاکنون با کس   ولی نزد پدر راز دل افشا می کنم امشب   من آن مرغ شباهنگم که از این لانه ویران  به ناگه آشیان برشاخ طوبی می کنم امشب   من آن طفل صغیر شاه دینم کز بر طفلان   به جنت جای در دامان زهرا می کنم امشب   همان درِّ یتیم زاده زهرا حسینم من   که همچون گنج در ویرانه مأوا می کنم امشب   رقیّه، آخرین قربانی شاه شهیدانم   که خود طومارمرگ خویش امضا می کنم امشب   تأسّی کرده ام در کودکی بر مادرم زهرا   که با رخسار نیلی، ترک دنیا می کنم امشب   منم دُخت حسین و قبله حاجات اهل دل   همه درد "مؤید" را مداوا می کنم امشب  (سید رضا مؤید)   سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 هرچه مستی ها فزونتر، هست ساغر بیشتر چون پیام عاشقی دارد پیمبر بیشتر عشقِ خواهر باشد و مِهرِ برادر بیشتر دارد اصلاً کربلا از کوفه لشگر بیشتر گفت زینب یا اخی من حق مهمانی دهم دوست دارم در ره عشقت دو قربانی دهم من به درگاه تو سوز و آه آوردم حسین با امیدی رو به این درگاه آوردم حسین بین سپاه خویش را همراه آوردم حسین هستی خود را به لشگرگاه آوردم حسین میوۀ دل نذر کردم بهر این مهمانی اَت پارۀ جان پروراندم تا شود قربانی اَت نو غلامانم اگر شمشیر گردانی کنند راهی کویِ دَرَک یَلهای میدانی کنند یا علی گویان ز رزم خویش طوفانی کنند قلب لشگر را شکافند و مسلمانی کنند من به دست خویش دادم درس عزم و رزمشان نیزه و شمشیرها نقل و نباتِ بزمشان این دلاور مردهای نوجوان مست توأند گرچه شاگردان عباسند دلبست توأند داغداران علی اکبر به پیوست توأند عاشقانه کشتۀ یک بوسه از دست توأند بسکه در رخسارشان شوق شهادت دیده ام در رهت پرپر شدن را چون ولادت دیده ام عاشقِ جانبازیِ کوی تو، حیرانِ مَنَند از اشارات شب قبل تو گریان منند یاد ایام اسارت دل پریشان منند دل پریشان شب شام غریبان منند دائماً گویند مادر دست بر معجر مگیر جان مولا گریه کم کن بوسه از حنجر مگیر می روند اما خیالت راحت ای سالار من آری این دیدار باشد آخرین دیدار من این من و این حاصلِ یک عمر از گلزار من بعد از این در خیمه پنهان می شود رخسار من ای سلیمان هدیۀ مور است از من کن قبول جان زهرا رد مکن جان علی جان رسول بعد تو این داغ را با صبر جبران می کنم با سرت منزل به منزل شرح قرآن می کنم با اسیری رفتنم یاری جانان می کنم با خطاب حیدری در کوفه طوفان می کنم من ز تو شرمنده تو از من خجالت می کشی عاقبت ما را تو از این درد غربت می کُشی وعدۀ ما بر سر بازار باشد بعد از این کوچۀ برده فروشان زار باشد بعد از این قافله در معرض دیدار باشد بعد از این چشم شامی بدتر از مسمار باشد بعد از این بعد از این باید چه سازم با هزاران چشم هیز وای از چشمان هیز و وای از لفظ کنیز (محمود ژولیده) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
گفتن از زینب و عشقش به تو کار زهراست زینبی که همه‌ی دار و ندار زهراست پرورش یافته‌ی باغ و بهار زهراست باعث فخر همه ایل و تبار زهراست عمه نه؛ مادر سادات پس از زهرا اوست هیچ کس ثانی زهرا نشود، تنها اوست خواهرت هست و بر این فیض مباهات کند همه را مست خودش وقت مناجات کند قبل تکبیر اذان با تو ملاقات کند بهتر از حضرت عباس مواسات کند شیرزن نه به خدا خالق غیرت زینب حافظ خانه‌ی توحید و امامت زینب نشر این عشق فقط از کرم زینب توست عاشقی مشق شده با قلم زینب توست هرچه غم در دل ما هست غم زینب توست سرّ تربت که شفا از قدم زینب توست کربلا جلوه‌گهِ محترم زینب شد پیش‌تر از حرم تو حرم زینب شد آمده تا که دوباره همه را مات کند اینکه پیش از همه عاشق شده اثبات کند نذر اولاد تو یک قافله سادات کند تو دهی اذن و بر این ذهن مباهات کند نه نگو ورنه قسم بر لب زینب آید نام زهرا ببرد تا که گره بگشاید این دو یوسف دو غلام علی اکبر هستند این دو تا آبروی عترت جعفر هستند آشنا با همه آیات مطهر هستند تربیت یافته‌ی ساقی لشگر هستند این جگرگوشه و آن پاره‌تن زینب توست این حسین و دگری هم حسن زینب توست حرمله کو که سه‌شعبه به کمان بگذارد کو سنان نیزه به جسم دو جوان بگذارد شمر کو پا به روی سینه‌شان بگذارد سرشان را ببرد روی سنان بگذارد تن‌ِشان را به سُم مرکبشان بسپارد تا که دست از سر تو قوم لعین بردارد (جواد حیدری) سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
صبر كن پای گلوی تو ذبیحت باشم  صورتم غرقۀ خون شد كه شبیهت باشم  ذكر الغوث بریده ز لبت می آید  سعی كن تشنۀ اذكار صریحت باشم  آمدم باز بخندی و بگویی پسرم  كشته ومردۀ لبخند ملیحت باشم  دست من رفت نشد سینه زنت باشم حیف  دم دهم تا دم گودال مسیحت باشم  بدنم خوب قلم خورده به سر نیزه و نعل  تن پر زخم رسیدم كه ضریحت باشم  مانده ام مات كه با سنگ تو را زد چه كنم  خون زخم سر تو بند نیامد چه كنم  خرمن موی تو در پنجۀ دشمن دیدم  عمه این صحنه ندیده است ولی من دیدم  دور تا دور تو از بغض حرامی پر بود  پیكرت را هدف نیزه و آهن دیدم  سر تقسیم غنائم چقدر دعوا بود  دزدی و غارت عمامه و جوشن دیدم  شمر بی خیر تو را از بغلم كرد جدا  پشت و رو كرد تو را لحظۀ مردن دیدم  زیر لب آه كشیدی و پر از درد شدم  سهم از درد تنت برده ام و مرد شدم  (محسن حنیفی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
طاقت ندارم لحظه ای تنها بمانی  من باشم و در حسرت سقا بمانی  من عبد تو بودم که عبدالله گشتم  نعم الامیری، عالی اعلا بمانی  فریاد هل من ناصرت بیچاره ام کرد  من مرده ام آقا مگر تنها بمانی؟!  قلبم، سرم، دستم همه نذر دو چشمت  من می دهم جان در ره تو تا بمانی  آقا نبینم در ته گودال باشی  ای زینت دوش نبی بالا بمانی  بالا نشینی و تو را پایین کشیدند  زیر لگدها زیر دست و پا بمانی  لعنت به این آب فرات و خنده هایش  راضی شده لب تشنه در این جا بمانی  با این که چندین عضو از جسم تو کم شد  تو تا ابد عشق دل زهرا بمانی  (حسین ایزدی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
خواستم دل را بساط غم کنم  تا زداغی ِعزایت کم کنم  برکویرخشک لب هایت چو ابر  بارشی میخواستم نم نم کنم  دست از عمه کشیدم آمدم  تا که ازآه تو قدری کم کنم  آمدم تا که سپرگردم به تو  آمدم بر تیرها سرخم کنم  لحظه ی جان دادنم کی میرسد؟  بند قلبم را بگو محکم کنم  پهن کن سجاده ی آغوش را  "من دو رکعت گریه می خواهم کنم"  بر لب قاسم عسل دادی عمو  حلقه ای از خون بده دستم کنم  من سری دارم که بایستی بر آن  چوبهای نیزه ای پرچم کنم  پیکرت پشت و پناهم می شود  قتلگاهت قتلگاهم می شود  می کشندت از ولایت سیرها  بغض های مانده در تفسیرها  میوه های استجابت می رسند  سجده های بی وضوی پیرها  سجده می آرند بر زخم تنت  تیرها سرنیزه ها شمشیرها  می برندت روی منبرهای نی  چشم های شور بی تقصیرها  دامنی از سنگ هم آورده اند  بزدلان سنگدل این شیرها  خویش را پیروز می دانند عمو  می شود حس کرد از تکبیرها  تو گره خوردی به خون تا وا شود  گیرهای این بهانه گیرها  روح من با روح تو تا عرش رفت  حیف که مانده تنم این زیرها   استخاره کرده قلبم خوب نیست  خوب شد در کربلا ایوب نیست  (رضا دین پرور)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
 وقتی که تشنگی به نظر تاب می خورد ماهی ز تُنگِ تَنگِ خودش آب می خورد تا مشتری کم است، مرا انتخاب کن گاهی پلنگ حسرت مهتاب می خورد کرم حسود مشت مرا باز کرده است ماهی کور زود به قلاب می خورد از هول خیمه های جوان مرده می رسند اشکم به درد قصه ارباب می خورد ابروی کربلا شده قاسم، هزار شکر نام حسن به گوشه محراب می خورد ای روضه وداع به قاسم نظاره کن چشمان عمه پشت سرش آب می خورد قاسم میان این همه هنده مگر چه گفت تصویر حمزه در جگرش آب می خورد وقتی نظر به خون و پر و بال می کنی آیینه جان تجسم اعمال می کنی گفتی عصای پیری من بعد اکبری وقتش رسیده به قولت عمل کنی با من قدم بزن که به مضمون رسانمت با من قدم بزن که مرا هم غزل کنی وزن نسیم طبع تو را خسته می کند باید چو کوه زانوی خود را بغل کنی خیرت قبول نام حسن بر لبت خوش است باید به هر طریق به کامم عسل کنی اینجا ضمیر مرجع خود را ز دست داد خوب است فکر اینهمه عز و جل کنی این عشق بود و قصه تکراری خودش یار آمده است در جهت یاری خودش بازاریان کوفه به دینار دلخوشند اما خوش است چشم تو با زاری خودش راه مرا نگاه تو زد چشم خود ببند خو کرده این طبیب به بیماری خودش زینب اسیر توست، تو در بند زینبی هر کس بود به فکر گرفتاری خودش آنقدر گریه کرد که باران مجاب شد ابلیس های بال شکن را شهاب شد عمری که کوتهی نکند خواست از عمو آنقدر گریه کرد، دعا مستجاب شد در سینه عمو نفس چار قل گرفت با دستهای کوچک او بی حساب شد برداشت کودکانه تیغ را به دست حتی زره به خیمه شرمنده آب شد آمد برای بدرقه مجتبی، حسین گل بود و پشت پای تماشا گلاب شد چشمش ز چشم زخم زمستان هراس شد تصویر حسن دست به دامان قاب شد پایش نمی رسید که مرکب نشین شود آغوش پادشاه برایش رکاب شد (احمد بابایی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جلوه ي روي پنج تن قاسم ابنِ اِبنِ ابوالحسن قاسم ماهْ رخسار انجمن قاسم سرو خوش قامت چمن قاسم ذكر من وقت پر زدن قاسم كيست اين نوجوان؟قرار حسن وارث عزّت و وقار حسن دُرّ دردانه ي تبار حسن همه جا هست دستيار حسن حسن خانه ي حسن قاسم گيسوان حسن مجعّد بود پاي تا فرق چون محمّد بود عشق بي عشق او مردّد بود رنگ او سبز چون زبرجد بود پس عقيق است در يمن قاسم گردش چرخ بي دَمَش، مـُختَل همه بي قاسمند، ول مَعطل نكته اي گويمت ولي مُجمَل خوش بحالش كه بود از اوّل با اباالفضل همسخن قاسم در جلالت به كبريا رفته صولتش هم به مصطفي رفته هيبتش هم به مرتضي رفته در كرامت به مجتبي رفته با حسين است هموطن قاسم روي او قبله از ازل شده است لب او شيشه ي عسل شده است صاحب پرچم و كتل شده است مشكلاتم اگر كه حل شده است هست مشكل گشاي من قاسم آه اگر بر بلا دچار شود آه از آن دم كه سنگسار شود با سرِ نيزه ها شكار شود كفنش خاك و سنگ و خار شود مثل اربابِ بي كفن قاسم چشمش از تشنگي كه كم سو شد سكّه ي جنگ آن ورش رو شد وارث روضه هاي پهلو شد بدنش پاره پاره از تو شد آه از نعل و از دهن قاسم (محمد قاسمی) علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872