eitaa logo
صبح حسینی
476 دنبال‌کننده
37 عکس
21 ویدیو
1 فایل
صبحتان را با #اشک_بر_اباعبدالله علیه السلام آغاز کنید ارتباط با مدیر کانال 👇 @Alamdar1404
مشاهده در ایتا
دانلود
چگونه صبر کنم رفتن تورا بینم  نوای وا عطشا گفتن تورا بینم  در این طرف تو صدا می زنی «انا المظلوم»  جواب......هلهله دشمن تورا بینم  بپوش زیر زره دست دوز مادر را  مباد لحظه ای عریان تن تورا بینم  چگونه معجر خودرا به سر نگه دارم  چگونه لحظه جان دادن تورا بینم  کویر واین همه لاله حسین خیز وببین  میان دشت فقط گلشن تورا بینم  شود به سم ستوران تن تو حلاجی  میان گرد و غبار، خرمن تورا بینم  چگونه حفظ کنم چادرم که در مقتل  به دست چند نفر جوشن تورا بینم  خداکند که نیفتی به زیر پای کسی  به چشم خویش لگد خوردن تورا بینم  (قاسم نعمتی)  علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
شمشیر و تیغ و نیزه ی خود را گذاشتند خورشید را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند وحشی شدند و موقع تقسیم ِ غارتش بر مُصحَفِ شریفِ تنش پا گذاشتند چرخی زدند با سر ِ بر نیزه رفته اش داغی عجیب بر دلِ زهرا گذاشتند دیگر به نعل ِ تازه زدن احتیاج بود؟! جایی برای تاختن آیا گذاشتند؟ از قتله گاه راضی و دستِ پُر آمدند سهمی برایِ زینب کبری گذاشتند؟ لرزید عرش ِ اعظم و بارانِ خون چکید آتش مگر به گیسوی حورا گذاشتند؟ زینب به گریه گفت عَلیکُنََّ بالفِرار با ترس و لرز پای به صحرا گذاشتند شمشیر و کعبِ نِی وَ سَنان تازیانه شد بی داد کینه را به تماشا گذاشتند حتی فرشته دست به شیون گرفت و سوخت تا دست رویِ چادر زنها گذاشتند از روسری گرفته و تا گوشواره را در خیمه ها به مَعرض ِ یغما گذاشتند خورجین به دست ها سر ِ یک ذره بیشتر حتی میانِ خود سر ِ دعوا گذاشتند مستِ غرور لشگر ِ عشرت عقب کشید و ما بقیِ ظلم به فردا گذاشتند شب را برایِ آن همه نیلوفری شده یک خیمه نیم سوخته را جا گذاشتند دلهای سوخته شان تازه گُر گرفت بر گِردِ آب روضه ی سقا گذاشتند علیرضا شریف http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
پروانه در  آتش که  بال و پر ندارد دلداده غیر از  میلِ  خاکستر ندارد اى تشنه لب ، داغِ جگرسوزِ تو کم نیست عاشق  اگر ‌ باشد ، جگر دیگر ندارد! این چشم را کورش کُن امّا ، چشمه را نَه بیچاره  هرکس چشم هاى  تر ندارد! اى کاش که سینه زَنَت یک روز آخر… سر  که به  تربت  میگُذارد  برندارد! با مادرت  زهرا  سلامُ الله علیها… هرگز  غلامت  غصّه ى محشر ندارد اربابِ   ما  که  نیّتش  خیرات  باشد فرقى  برایش شاه  با نوکر  ندارد! اینجا حسینیّه ست ، آقایش حسین است جبرئیل هم جایى از این  بهتر ندارد! زیرِ   لَحَد  بهتر ‌ گلویم  پاره  باشد بهتر که بى سر باشم  آقا  سر  ندارد از  ساربان  روزِ  قیامت  شِکوه  دارم دستت چرا انگشت و انگشتر ندارد؟! گودال   یادم آمد  و شعرم  بِهَم ریخت با پا نزن  بر  پهلویش ، مادر ندارد!! حاج حبیب نیازی علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
جماعتی که به سر نیزه ها نظر دارند نشسته اند زمین تا که سنگ بردارند خدا به خیر کند -سنگ های بی احساس- برای کـودک مـان روی نی خطـر دارند بخوان دو آیه نگویند خارجی هستیم ز ایل و طایفه مان کوفیان خبر دارند؟! درست لعل لبت را نشانه می گیرند چقـدر سنـگ زن ماهـر و قـدر دارند دلم شکست, خدا لعنتت کند ای شمر نـگاه کـن هـمه ی دختـران پـدر دارند بس است گریه برای جراحت چشمت نگفته بودم عمو اشک ها ضرر دارند شاعر:وحید قاسمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
هرچند فاتح همه ی جنگها شدم خیلی میان کوفه اسیر بلا شدم ابروی من شکست سر کوچه ای شلوغ زخمی سنگ بازی این بچه ها شدم همسایه ی قدیمیمان داد زد سرم آزرده از نگاه بد آشنا شدم خیلی سرت مقابل من خورد بر زمین افتاد زیر پا و من از غصه تا شدم پایبن نیزه ی تو به من پشت پا زدند دست خودم نبود که از تو جدا شدم ام‌ حبیبه آمد و‌ نشناخت زینبم! من تا نبینمش دو قدم جابجا شدم لب باز کردم‌ و همه کوفه لال شد من‌ ناخدای کشتی کرببلا شدم سید پوریا هاشمی http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
درد بسیار ، مداوا گریه ارث جامانده زهرا گریه روزها ناله و شبها گریه آب میخورد ، ولی با گریه گریه بر آب وضویش میریخت خون دل بر سر و رویش میریخت گریه بر شاه شهیدان خوب است گریه بر کشته ی عریان خوب است گریه بر دامن طفلان خوب است گریه بر آن لب و دندان خوب است خواسته هر سحرش گریه کند در فراق پدرش گریه کند  گریه بر ناله آن مادرها گریه بر گریه آن دخترها گریه بر غارت انگشترها گریه بر واشدن معجرها رنگ مهتاب ، زمینش میزد دیدن آب ، زمینش میزد گریه بر ناقه نشسته سخت است گریه با پیکر خسته سخت است گریه با بال شکسته سخت است گریه با گردن بسته سخت است گریه خوب است که هر شب باشد گریه بر چادر زینب باشد آنکه را هست پیاده نکشید تشنه را بر لب باده نکشید طفل را اینهمه ساده نکشید ذبح را آب نداده ........ هیچکس آب به گودال نبرد پدرم ذبح شد و آب نخورد آمد و دید تنی افتاده کشته بی کفنی افتاده شه بی پیرهنی افتاده پاره پاره بدنی افتاده همه پروانه و شمعش کردند بوریا آمد و جمعش کردند آمد و دید کنارش پر نیست بدن افتاده ولیکن ، سر نیست چند انگشت ، و انگشتر نیست این حسین است ولی دیگر نیست بسکه با نیزه قلیلش کردند ذبح کردن قتیلش کردند علی اکبر لطیفیان علیهم‌السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
دوباره بوی بلا برمشام می آید نوای هلهله ازاهل شام می آید به گوش قافله سلار شاهدان شهید صدای شادی مردم مدام می آید به هرکه مینگری با کمال بی شرمی برای سنگ زدن روی بام می آید بریده باد زبانی که گفت ای مردم شمیم خارجیان برمشام می آید کسی که بوی بهشتی شنیده میداند که عطر گلشن خیرالانام می آید سلامشان نکند گرکسی چه غم دارند که ازخدای بر آنان سلام می آید برای تابش صبح سپیده، جانب شا م یگانه بانوی صبروقیام می آید هنوز ازسرنی با ترنم قرآن به گوش مردم عالم پیام می آید ز درد غربت آل علی«وفائی» باز صدای گریه ز هر خاص و عام می آید سید هاشم وفایی علیهم السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
وقتی دلی شکست، یقینأ بها گرفت در سرسرای عرش معلا سرا گرفت قربان عاشقی که دلش بیقرار شد بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت یادم نمی رود که به اعجاز تربتت وقت اذان صبح ،مریضی شفا گرفت حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت بال مگس کلید معمای چشم ماست چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت "صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین" ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد باید وجود گریه کنان را طلا گرفت بال ملک به زیر قدم های زائرش اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب خورشید اهل بیت ، روی نیزه جا گرفت وقتی فضای روضۀ مکشوفه گشته باز خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟ مادر میان قتلگه و شمر هم رسید مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت محسن پالیزدار علیه السلام http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
لاله در باغ خزان، برگ و برش کم می شد شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد پلک بی حوصله اش خواست بخوابد، ای کاش اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد لااقل کاش کمی درد سرش کم می شد بهر دلخوش شدن عمّه تبسّم می کرد شاید از دغدغه ی همسفرش کم می شد اشک و خاکستر و سیلی اثراتی دارد ذرّه ذرّه مژه ی پلک ترش کم می شد لگد لعنتیِ زجر زمینگیرش کرد کاشکی درد عجیب کمرش کم می شد سر هر کوچه که رفتند شمرد این دختر چند دندان ز دهان پدرش کم می شد عمویش عالم و آدم همه را می سوزاند تار مویی اگر از روی سرش کم می شد خوب شد شانه نزد موی سرش را زینب چون همین چند موی مختصرش کم می شد جواد پرچمی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
آن قدَر آه کشیدم جگرم زخم شده چه قدَر گریه؟ دگر چشم ترم زخم شده زخم لب های تو نگذاشت که بوسه بزنم علّتش چیست؟ چرا ای پدرم زخم شده؟ وجه تشبیه من و تو چه قدر بسیار است هر کجای بدنم می نگرم زخم شده قصّه ی ناقه و آن نیمه ی شب یادت هست به زمین خوردم و دیدی کمرم زخم شده جان زهرا به موی سوخته ام دقّت کن جای این چند موی مختصرم زخم شده موی کم پشت مرا دختر شام از جا کند حقّ من نیست که این گونه سرم زخم شده جز تو با هیچ کسی حرف خصوصی نزدم سینه ای که شده هر جا سپرم زخم شده زجر هم مثل مغیره چه قدَر بد می زد زیر شلّاق و لگد بال و پرم زخم شده محمدفردوسی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
به جرم اینکه ندارم پدر زدند مرا شبیه مادر در پشت در زدند مرا خبر نداشتم اینها چقدر نامردند خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا خدا کند که عمویم ندیده باشد، چون پدر درست همین دور و بر زدند مرا پدر، وقت غذا تازیانه می آمد نه ظهر و شام که حتی سحر زدند مرا سرم سلامت از این کوچه ها عبور نکرد چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا چه بینِ طشت، چه بر نیزه ها زدند تو را چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان اگر نظر کنی از هر نظر زدند مرا فقط نه کعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی سپر نداشتم و با سپر زدند مرا پدر من از سرِ حرفم نیامدم پائین پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا مگر به یادِ که افتاده اند دشمن¬ها که بینِ این همه زن بیشتر زدند مرا؟ زدند مادرتان را چهل نفر یکبار ولی چهل منزل صد نفر زدند مرا محسن عرب خالقی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872
تشنگی شعله شد و چشم ترش را سوزاند هق هق بی رمقش دور و برش را سوزاند دست در دست پدر دختر همسایه رسید ریخت نانی به زمین و جگرش را سوزاند دخترک زیر پر چادر عمه می رفت آتشی از لب بامی سپرش را سوزاند سنگی از بین دو نی رد شد و بر رویش خورد پس از آن ترکه ی چوبی اثرش را سوزاند پنجه ی پیر زنی گیسوی او را وا کرد شاخه ی سوخته ای نخل پرش را سوزاند دست در حلقه ی زنجیر به دادش نرسید هیزم شعله ور افتاد و سرش را سوزاند این چه شهری است که لبخند مسلمانانش جگر دخترک رهگذرش را سوزاند این چه شهری است که بازار یهودی یانش گیسوی بافته ی تا کمرش را سوزاند زجر وقتی که سر حلقه ی زنجیر کشید بند آمد نفسش باز تنش تیر کشید گل سرخی به روی پیرهنش چسبیده خار صحرا به تمام بدنش چسبیده زخم رگ های پدر بند نیامد حالا چندتا لکه روی پیرهنش چسبیده تشنگی زخم لبش را چقدر وا کرده بس که خشک است زبان بر دهنش چسبیده شانه هم بر گره ی موی سرش می گرید که به هم گیسویش از سوختنش چسبیده دید انگشتر باباش که با قاتل بود لخته خونی به عقیق یمنش چسبیده زجر آرام بکش حلقه ی زنجیرت را جرم زنجیر تو بر زخم تنش چسبیده عمه اش با زن غساله به گریه می گفت تار موی پدرش بر کفنش چسبیده حسن لطفی سلام الله علیها http://eitaa.com/joinchat/541982734C2fc5617872