تبسم كن جواب خنده ی جان پرورت با من
خدا داند چه كردی در نگاه آخرت با من
نه تنها می كنم تشییع جسمت را به تنهایی
كه در جمع شهیدان است دفن پیكرت با من
سپر گشتن به استقبال پیكان عدو با تو
برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من
تن پاك تو پشت خیمه ها همسایۀ اكبر
چهل منزل به نوك نیزۀ دشمن سرت با من
چو خواهد بر تو گرید اول از من رو بگرداند
ز بس دارد وفا و مهربانی مادرت با من
اگر زخم گلویت را ببیند بر سر دستم
چه خواهد گفت در خیمه سكینه خواهرت با من
تو خاموش از سخن گردیده ای اما سخن گوید
دو چشم بسته و حلق ز گل نازكترت با من
شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو
بُوَد چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من
اگر پایین پایم جسم پاك اكبرم باشد
شكسته سینه ام، قبر علیِّ اصغرم باشد
غلامرضا سازگار
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر
https://eitaa.com/sobhehoseini
مـن شیـر شیــرخـــوارۀ فـــرزنـد حیــــدرم
هـر چنـد اصغـرم بـه صـف حشــر اکبـــرم
در حشر بر شفاعت خلق خدا بس است
یک قطره خون که میچکد از زخم حنجرم
شــد سینـــۀ حسیــن مـــرا مقتـل و مزار
گشتـم جـدا اگــر چـــه ز آغـــوش مــادرم
ذکــــر خـــــدای عــــزوجــل در تلـظـــیام
نقــش حسیـن مـــانـده بـــه لبخنـد آخرم
هفتــاد گـل بـه کـربوبلا چیـده شد ولی
مـن غنچـه بــودهام کـــه عــدو کـرد پرپرم
تیــر سـهشعبه و گلـوی طفـل شیرخوار؟!
حــق دارد ار جــدا شــود از پیکــرم سـرم
دل مـیبـــرند خیــل شهیـدان ز اهـل دل
مــن از تـمـــامـی شـهــــدا دلــــربـــاتــرم
تیــری کـه خــورد بــر گلــویـم کـار تیغ کرد
انگــار مــانـده زیـــر گلـــو جــــای خنـجـرم
امــــروز جـــای مـن به روی سینۀ حسین
فــــردا بــــه روی شـــانـۀ زهـــرای اطهرم
بــا ســوز سینــه شـرح غمم را سرودهای
«میثـم» تــو را شفیعه بـه فردای محشرم
غلامرضا سازگار
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
درعرش خدای حی داور
مکتوب شدست با خط زر
شد دین خدا رهین ارباب
شد کرببلا رهین اصغر
نوزاد ولی بزرگ تاریخ
شش ماهه ولی حسین دیگر
هرچند که کوچک ست دستش
صدها گره وا کند به محشر
در آل علی همه بزرگ اند
مانند علیِ اکبر اکبر!
در قافله ی حسین خورشید
بر خیمه گه رباب محور
اول ز همه قیام کرده
هرچند رسیده است آخر
یک خطبه بدون حرف خوانده
شرحش بشود هزار منبر
تا دید غریب پدر را
افتاد ز گاهواره با سر
خشکی لبش عزای زینب
بدخوابی او بلای مادر
امروز ولی به دست بابا..
با دیده ی تر زده به لشگر
برخواسته حرمله به قصد
پاشیدن حنجر کبوتر
یارب چه کند حسین حالا
تیرست به قد او برابر!
اوضاع سر از گلوش بدتر
اوضاع گلو ز سینه بدتر
قنداق مزاحم پرش شد
تاکه بزند دوباره پرپر
ای کاش که تا ابد نیاید
مردی بشود خجل ز همسر..
سید پوریا هاشمی
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ ندیدی
رفتی به نی حال مرا بهتر ، ندیدی
من مادرم ، من را چنین مضطر ندیدی؟
موی سفیدم را علی اصغر ندیدی ؟
تیری از این سو تا به آن سوی گلو رفت
میخواستم اکبر شوی ، این آرزو رفت
چشمم به راه علقمه ، اما نیامد
هر چه نشستم منتظر ، سقا نیامد
دستم به کاری جز دعا بالا نیامد
باران هم در آن حوالی ها نیامد
تیری که سقا را ز پا انداخت ای وای
رو سوی حلق اصغرم می تاخت ، ای وای
قنداقه ات را بستم و خوابیدی و بعد
ای کاش حال مادرت می دیدی و بعد
آویزه ی دست پدر گردیدی و بعد
تیر سه شعبه آمد و خندیدی و بعد
خنده نزن تا که حسین از پا نیفتد
یک قطره خونت بر زمین حتی نیفتد
هنگام غارت مشک هم نمناک می رفت
پیراهنی از پیکری صد چاک می رفت
من ناله ام تا پرده ی افلاک می رفت
در پشت خیمه نیزه ای در خاک می رفت
از خاک با سر نیزه ای بیرون پریدی
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ندیدی
ایمان دهقانیا
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
آمد از آن میان و تو را انتخاب کرد
تیری که صورت پدرت را خضاب کرد
آمـــــــد پـــــدر بــــــرای تو آبــــی طلـــب کند
دشمن چگونه شد که پدر را جواب کرد؟
مضطر شده پدر,..برود سمت خیمه ها..؟
حتی تصورش جگرم را کباب کرد
هفت آسمان سرخ خدا گریه میکند
از گریه ای که در غم طفلش رباب کرد
نفرین به حرمله که عذاب سه شعبه را
حتی برای کودک شش ماهه باب کرد
مـــــحسن تــــرین مــــدافع سردار کربلا..
در خون خود کنار حسین انقلاب کرد
احمدجواد نوآبادی
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
وقت آن است بگیری قمرش گردانی
پسرت را به فدای پدرش گردانی
ایستاده به روی پای خودش از امروز
مرد گشته، ببرش مرد تَرَش گردانی
بی گناهی تو اثبات شود می ارزد
پس ببر تا سند معتبرش گردانی
تو فقط نیزه نخور صدعلی اصغر به فدات
دادمش بلکه بگیری سپرش گردانی
گلویش تازه گل انداخته من می ترسم
صبرکن تا صدقه دور سرش گردانی
جان من قول بده پیش کسی رو نزنی
جان من قول بده زودبرش گردانی
طفل من تا بغل توست خیالم جمع است
نکند حرمله را با خبرش گردانی
علی اکبر لطیفیان
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
یک گام رو به پیش و یکی رو به پس رود
با خود مردّد است به سوی چه کس رود؟
به دستهای خونی خود میکند نگاه
جان آمده به لب که به جای نفس رود
پشت سرش نگاه عطشخیز مادری است
خیره... مگر عبا ز روی طفل پس رود
قنداق را به سینهی خود میفشارد... آه
آرام میکند به سوی خیمهها نگاه
آبش ندادهاند... بماند... که بر دلش
زخم دوباره میزند این خندهی سپاه
گهواره مانده چشم به راه مسافرش
همراه خواهری که شده گریهاش پناه
مانده کجا رود؟ به سوی خندههای شوم؟،
یا سمت گریههای عطشناک خیمهگاه؟
امیر اکبر زاده
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ ندیدی
رفتی به نی حال مرا بهتر ، ندیدی
من مادرم ، من را چنین مضطر ندیدی؟
موی سفیدم را علی اصغر ندیدی ؟
تیری از این سو تا به آن سوی گلو رفت
میخواستم اکبر شوی ، این آرزو رفت
چشمم به راه علقمه ، اما نیامد
هر چه نشستم منتظر ، سقا نیامد
دستم به کاری جز دعا بالا نیامد
باران هم در آن حوالی ها نیامد
تیری که سقا را ز پا انداخت ای وای
رو سوی حلق اصغرم می تاخت ، ای وای
قنداقه ات را بستم و خوابیدی و بعد
ای کاش حال مادرت می دیدی و بعد
آویزه ی دست پدر گردیدی و بعد
تیر سه شعبه آمد و خندیدی و بعد
خنده نزن تا که حسین از پا نیفتد
یک قطره خونت بر زمین حتی نیفتد
هنگام غارت مشک هم نمناک می رفت
پیراهنی از پیکری صد چاک می رفت
من ناله ام تا پرده ی افلاک می رفت
در پشت خیمه نیزه ای در خاک می رفت
از خاک با سر نیزه ای بیرون پریدی
دیدی چه آمد بر سر مادر؟ندیدی
ایمان دهقانیا
#مرثیه_حضرت_علی_اصغر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini