پدر آرامش دنیا، پدر فرزند أعطینا
پدر خون خدا اما، پسر مجنون پسر لیلا
به کم قانع نبود اکبر، لبالب گشت از دلبر
به یکدیگر رسید آخر، لب رود و لب دریا
پسر دور از پدر میشد، مهیّای خطر میشد
پدر هی پیرتر میشد، پسر میبُرد دلها را
در این آشوب طوفانی، مسلمانان مسلمانی
مبادا اینکه قرآنی بیفتد زیر دست و پا
پسر زخمی، پدر افتاد، پسر در خون، پدر جان داد
پسر ناله، پدر فریاد، میان هلهله، غوغا
پسر از زخم آکنده، پسر هر سو پراکنده
پدر، چون مرغ پرکنده، از این صحرا به آن صحرا
که دیده اینچنین گیسو چنین زخمی شود پهلو؟
و خاکآلودهتر از او به غیر از چادر زهرا
سیدحمید رضا برقعی
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
گیسو به خاک می کشی ای مصطفای من
پای تنت به لرزه فتاده ست پای من
قرآن من ورق ورق افتاده ای به خاک
ذبح عظیم من شده ای در مِنای من
در خون جاری از تن خود دست و پا مزن
ای وسعت ضریح تنت کربلای من
از بس صدا زدم ولدی حنجرم گرفت
شاید محل دهی تو به سوز صدای من
هرگز مجال نیست سخن با دهان پُر
خون لخته مانع است بخوانی برای من
آئینه بودی آینه بندان شدی علی
زهرا و حیدر و نبی، مجتبای من
از بس که نیزه خورده، تنت وا شده ز هم
ای پیکر سوا شده و جابجای من
خون محاسنم همه بر گردنت پسر
از بس که بوسه ات زدم این شد حنای من
حسین قربانچه
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات
آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی دربدر شده
اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده
تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
مصطفی متولی
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
خِس خِس سینه ات انداخت زپا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم!همه دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در زهرا را
خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من
به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنج تنی ای ولدی
که بهر زخم به تصویر کشیدی ما را
سید پوریا هاشمی
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
ای قامتت هبوط بهشت پدر، علی
وی روح و جان من، قدمی پیش تر، علی
ای روی و خوی و صوت تو آئینه ی رسول
با خنده می روی به کدامین سفر، علی
نازل کدام آیه شد ای مصطفای من
آهنگ جبرئیل لبت خوش خبر، علی
عطر تبسّم تو کند زنده، وحی را
قالو بلی شنیده پدر از پسر، علی
رِندانه می روی به تمنّای فتلگاه
هل من مبارزت ز عطش بیشتر، علی
آه ای جوان خوش بر و رویم سخن بگو
دیگر مکن ز غصّه مرا خون جگر، علی
محراب کوفه آمده تا کربلا مگر
که فرق گیسویت شده تا عمق سر، علی
در اشهدت ضمیر«محمد» حضوری است
خود را مگر در آینه کردی نظر، علی
منعم مکن که «یا ولدی» مرهم من است
من داغدیده ام که شدم نوحه گر، علی
از من نیایش پدرانه ولی ز تو ...
دستی بکش به گوشه ی چشمان تر، علی
جمعی به انتظار قدوم تو مضطرب
قومی نگر به هلهله، بی درد سر، علی
با پیکرت چگونه به سوی حرم روم
بابا ز نعش توست زمینگیرتر، علی
تا عمّه ات نیامده برخیز ای جوان
نعش مرا به دست جوانان ببر، علی
محمود ژولیده
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم
واژه های بدنت سخت به هم ریخته است
سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟
مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی
تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم
ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر
تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم
ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است
چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم
میوه های لب تو روی زمین ریخته است
بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم
بت شکن بودی وبیش از همه مبعوث شدی
حـــالیــــــــا آمــــــده ام تــا تبرت را ببرم
شبــه پیغمبـــر من معجزه هـــا داری، حیف!
قســـمت من شــده شق القــمرت را ببرم
سفره ات پهن شده در همه دشت، کریم
ســهم من هم شده ســوز سحرت را ببرم
لشـــگر روبـرویت "آکله الاکبـــــاد" اســت
کاش می شد که علی جان جگرت را ببرم
بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم
تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم
عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید:
تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم
ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد
بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم
مادرت نیست ولی منتظر سوغات است!
عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم
مصطفی هاشمی نسب
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini
پسرم رفت و طالعم برگشت
خشک لب رفت و دیده ام تر گشت
نه كه امروز مصطفی شده است
از قدیم این پسر پیمبر گشت
در طواف رسول، خونین گشت
هر سنان كه به گرد اكبر گشت
سرشكسته شده است كوفه دو بار
مصطفی هم شبیه حیدر گشت
خون دویده است بر رخ گلِ من
یاس، چون لاله های احمر گشت
سر به سر گشت بیع اكبر و من
تا رخم با رخش برابر گشت
جلوه های حسین رنگین است
گاه اكبر شد و گه اصغر گشت
مطلع معنی است مقطع او
پسرم رفت و طالعم برگشت
محمد سهرابی
#مرثیه_حضرت_علی_اکبر علیه السلام
https://eitaa.com/sobhehoseini