🔹 هنوز قرمز ، هنوز سبز 🔹
انتهای یک شبِ قرن بیست و یک که عطش طمع های خیابان ، ساعتی فرو نشسته و آن چراغ قرمز غلیظ خیابان یقه ات را گرفته ، با جمله های محو آن عابر، بی هوا به خلوتِ خودت چنگ میزنی و به این فکر می افتی که راستی! "عباس" بودن چه احساسی دارد؟ آن لحظه که عباس با گوش خودش شنید که "عباسم! جانم به فدایت" چه حالی داشت ؟ و چه سلوکی ؟ آن وقت دیگر مهم نیست که دشمن کیست و چه نقشه ها برای سرت کشیده. وقتی حضرت حسین(ع) عاشقت شده باشد یعنی قلبی به وسعت قلب حسین دارد برایت می تپد. قلبِ زنده ، وقتی چنین جلوه ای از عشق را پیشِ رو ببیند یا وقتی فقط زمزمه ای از آن بشنود ، دیگر چطور بماند و بنشیند؟ و چطور با روزمرگی های بین راهی ، حرکت و رفتن و معشوق را فراموش کند؟
عشق یکی شدن است، و جوشش است، و بی قراری است، و حرکت است و آرامش است...و عاشقان گفتند که عشق چیزی بیش از همه اینهااست... فکر کن کسی به مراتب بزرگ تر از تو، عاشق تو و در فکر تو باشد. عباس برای حسین(ع) سر می دهد و دوست دارد باز هم بیش از این برای هدیه دادن داشته باشد، این سر دادن یعنی حسین! وقتی تو اینچنین عاشقی، من فقط با جانم میتوانم نشان دهم که تو و راهت را از سر خود نیز بیشتر دوست دارم...
و گفته اند فرزندِ حسین (ع) صدها یارِ بی قرار دارد که در این دوریِ غیبتِ هزار ساله ، شب ها برایش می گریند و روزها برایش می دوند تا بلکه رنج فراق به سر آید....عاشق، تا صبحِ وصال ، راه قدمهای معشوق را با اشک چشمش آب و جارو کرده است... و معشوق، در آن صبحِ آمدنی، حتی اگر کنارش نباشی، هرکجای راه که قدم میگذارد به یاد تو و اشکهای شبانه ات می افتد...این تو و این راهِ دویدن برای دردهای معشوقی که برای تو و دردهایت بی قرار است. چراغ ماشین ها هنوز قرمز، چراغ عابرها هنوز سبز...
#عشق
#انتظار
#حرکت
@sobhemontazer
🔹 نظریه ناچاری 🔹
" ناچاری"، عجیب کلمه ای است. آنقدر در زندگی روزمره ی ما حضور دارد که میتوان آن را در قالب یک نظریه صورت بندی کرد ؛ نظریه ی "زندگی در شرایط ناچاری". نظریه ناچاری می گوید که ترس ها محور هستند، نه حق و باطل. نظریه ناچاری می گوید : " ماندن مهم است، نه چگونه ماندن." نظریه ی ناچاری یعنی "تا وقتی در کنار حق بمان که هزینهای در کار نباشد."
این مار خوش خط و خالِ "ناچاری"، اخلاق را یک سره از عمل جدا نمی کند که تشت رسوایی اش زود بر زمین بخورد. بلکه همواره سایه ای از اخلاق را یدک می کشد، همیشه خودش را اخلاقی نشان می دهد، همیشه آهی از سر ترحّم می کشد، همیشه مُسکّن های آرام بخشی برای آرام کردن وجدان، کنار می گذارد و در ذهن نجوا می کند که: "این اقتضای زمانه است، تو چاره ای نداری"، و همین است که غلبه بر آن را سخت می کند.حتی تکفیر هم روی دیگرِ همین فاصله ی ایجاد شده بین اخلاق و عمل است، با این تفاوت که فعالانه حرکت می کند.
یک لشگر ظالم، تمام ظلم های روز عاشورا را می تواند با همین تئوری توجیه کند. می شود امام حسین(ع) را دوست داشت و همزمان، از سر ناچاری، معرکه ی شمر را هم به تماشا نشست؛ تا یک طرف حسین بماند و یک طرف دیگر، سی هزار نفر. این جمعیت سی هزار نفره پر است از آدمهای "ناچار". یکی برای رزقی که فکر می کند دست ابن زیاد است، یکی برای حفظ امنیت خودش و خانواده اش ، یکی برای... هر کس، به دلیلی کنار آنها که کینه علی(ع) را داشتند، ایستاد و توحش اُموی را تماشا کرد و حتی همراه هم شد. به همه شان گفتند سرِ حسین(ع) بهای حل شدن این ناچاری ها است، و آنها هم دیگر تا انتهای جنایت را دست به سینه در کنار شمر ماندند.
امروز، "کل یوم عاشورا"، یعنی غربتِ فرزند حسین(ع) که ما هزار سال است ظهورش را به روزی دیگر حواله میدهیم. منصف باشیم، ناچاریِ برخی سربازان لشگر عمر سعد از خیلی از ما وخیم تر بود، فقط کافی است ناچاری را بپذیریم، یک امام، طعمه گرگ ها می شود و یک امام دیگر هزار سال است نفَس نفَس می زند و ما باز همچنان "ناچاریم". فرزند حسین (ع) عاشقانی دارد که به این ناچاری ها تن نداده اند.ولی تکلیف ما چیست؟ ما سرمان را بالا گرفته ایم، از راهی که آنها باز کردند.
اگر حسین(ع) برای آرمانش "جان" داده، پس دیگر جاده اربعین، قطعا نمی تواند منحصر به این چند روز پیاده روی باشد. همین که امام به اولویت دوم آورده شود یعنی ناچاری دوباره پیروز شده و همچنان بر ما بتازد. اربعین، جاده ی کنار زدن ناچاری ها و تمرکز بر "خودِ" امام است ؛ نه فقط در چند روز، که در تمام سال. این تفاوت آنهاست که ناچاری را مبنا قرار داده اند، با آنها که " امام" را مبنا قرار داده اند.
از آن نظریه ی کِرِخت ناچاری و آن غربت امام، تا این عظمت اربعین در محضر امام زمان ، تفاوت بسیار است. عزمی لازم است برای رسیدن به عصر مهدوی و گسترش شکوه این چند روز به تمام سال.
#نظریه
#ظهور
#انتظار
#اربعین
@sobhemontazer
🔹 مالکها 🔹
«مالک اشتر، امام را نمیگرفت که بایست تا اندامت را ببینم، میرفت تا رنج علی را کم کند و سنگینیِ [بارِ] علی را بردارد، حتی اگر فرسنگها از او دور شود و سالها او را نبیند، که آنها در جداییشان باهمند و جمعند، ولی دیگران در جمعشان هم از علی جدایند.»
«مالکها هستند که عشقشان شکل گرفته و حرکت شده، و معّلیٰها هستند که عشقشان تبدیل شده و به تسلیم رسیده، و آن درختان تنومند تشیّع هستند که آن باغبانها را دلشاد میکردند... که از نسیم سبک تر و رامتر بودند؛ در حالی که طوفانها را هم به بازی میگرفتند و کوهها را هم بیستون میساختند.»
🖋 استاد صفایی حائری. کتاب "تو میآیی"
#ظهور
#انتظار
https://ble.ir/sobhemontazer
https://eitaa.com/sobhemontazer
🔹 تبیین کوفه، تبیین شام 🔹
کاروان اسرایی که پس از عاشورا به کوفه برده شدند همان بزرگوارانی بودند که در اسارت، به شام نیز برده شدند، اما زبان و بیان آنها مقابل کوفیان، با سخن آنها مقابل مردم عادی اهل شام تفاوتهایی جدی داشت. زنده نگاه داشتن عاشورا یعنی زنده نگاه داشتن همین جامعیت و تنوع رفتاری اولیای خدا در شرایط مختلف در مقابل گروه های مختلف؛ جامعیتی با هدف زنده نگاه داشتن "حریمها". رحمت واسعه بودن امام حسین(ع) بسیار فراتر از محدود شدن در یک شیوهی رفتاری ثابت است.
یک نمونهی مهم که این تنوعِ شیوهی رفتاری اولیای خدا را نشان میدهد، خطبهی حضرت زینب(س) در هنگام ورود به کوفه، پس از اسارت است. بخش هایی از خطبه را ببینیم:
«چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید، پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است. وای بر شماای مردم کوفه! آیا میدانید چه جگری از رسول خدا دریدهاید؟ چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشاندهاید؟! چه خونی از آن حضرت بر زمین ریختهاید؟! و چه حرمتی از او شکستهاید؟! شما این جنایت فجیع را بیپرده و آشکار به انجام رسانید.»
سرتاسر خطبه مملو از عتاب و سرزنش و تندی با کوفیان است، چون کوفیان چشم در چشم اهل بیت پیامبر، آنها را به خاک و خون کشیده بودند در حالی که آنها را می شناختند و مدیون محبت آنان بودند. "شناختن" و باز "لگدمال کردن"، درد بزرگی است. انسان کوفی، "حریم" را لگدمال کرده بود. امروز بی توجهی به ارزشهای امام که حتی گاهی در روز روشن تا مقابل مجلس عزای ایشان میآید- فارغ از اینکه انگیزه آن چیست- همان بی حرمتیِ در عین شناخت است. مسأله، مسألهی گسترش بی توجهی به محضریت خدااست. وقتی محضریت خدا نادیده گرفته شود، روح خودمحوری و تنازع به سرعت بر تمام شئون اجتماع سایه میاندازد و روح حق گرایی را لگدمال میکند. به همین خاطر یکی از راهبردهای مهم تربیتی اولیای خدا، نکوهش و جلوگیری از شکسته شدن "حریمها" است.
وقتی زنده ماندن عاشورا ثمرهی قیام زینبی است، امتداد نگاه عاشورایی نیز تنها با نگاه جامع به تمام کنشهای تبیینیِ زینب کبری(س) امکانپذیر است. اولیای خدا از راهبردهای مختلف، متناسب با "ضرورت ها" استفاده مینمودند، اما محور ثابت تمام این کنشها، جلوگیری از انحطاط مردم و هتک حریمهای اخلاق و شریعت است؛ گاهی با سرزنش و گاهی با محبت، گاهی با تغافل، گاهی با امر و نهی، و گاهی با ترکیبی از همهی این روشها. جهاد برای ظهور، جامعیتی زینبگونه میخواهد.
🖋️ علی جعفری
#تربیت
#انتظار
#محضریّت
https://ble.ir/sobhemontazer
https://eitaa.com/sobhemontazer
🔹 رسانهی عهد 🔹
حسرت نهفتهی این تصویر چیست؟ چرا هر بار نگاه میکنیم آه حسرت میکشیم. چرا آرزوی بازگشتن زمان را داریم؟ این حسرت فقط حسرت از دستدادن یک شخصیت است؟ یا حسرت نادیده گرفتن یک عهد؟
این قابها در حالت عادی، نهایتا چند دقیقهای از یک بخش خبری میشوند، بدون هیچ پرداخت هنرمندانهای؛ بدون هیچ عهدی و هیچ قراری. صبح رسانههای ما با صبح قهرمانها چه شباهتی دارد؟ رسانهی ما عمدتا صبح را با تصویر کوه و دشت، با مرور اخبار و با جاذبههای سرگرمی شروع میکند؛ *یعنی با فراغت ذهنی، نه با تعهد قلبی* ...ما به وقت آشکار شدن حماسه، قهرمانها را تشویق می کنیم، ولی صبح را با خیال اینکه چقدر شبیه آنها شویم و چقدر پای قرار با آنها بمانیم شروع نمیکنیم، صبح رسانهی ما شروع یک جریان تجدید عهد نیست. صحبت به هیچ وجه بر سر پر شدن کمّی رسانه ها از تصویر قهرمانان نیست، مساله این است که اتمسفر رسانهای و "طراحی" سیر برنامه های ما بر مبنای "حراست از عهد ها از صبح تا شام"، شکل نگرفته است، رسانهی ما رسانهی "عهد محور" نیست.
حالا وقتی آن قابها را بعد از اینکه "دیر" میشود میبینیم، شاید در عمق وجدانمان احساس میکنیم که این قابها بیش از اینها ارزش داشتند، ولی ما آنها را به بخش خبری فرستادیم... دست کم در عالم رویا تصورش زیبا است که همین فردا رسانهی ما، رسانهی عهد باشد در زمانِ بودنِ مردان میدان، نه رسانهی حسرت، بعد از رفتن آنها. حماسهها صبح و شب از راه میرسند، ما و رسانه هایمان کجای رسیدن به عهد مردان خدا هستیم؟
🖋 علی جعفری
#عهد
#انتظار
https://eitaa.com/sobhemontazer