#همسرداری
#خانواده_شوهر
❣نکته ی مهم در ارتباط صحیح با خانواده همسر این است که احترامشان را در هر شرایطی نگه دارید.
❣جدا از این مسئله که احترام بزرگتر واجب به حساب میآید،
احترام گذاشتن به آنها در حفظ روابط اثر مثبتی دارد.
علاوه بر آن، شخصیت خود شما را هم بالا میبرد.
✅ مادرشوهر هم مانند مادر
گاهی زبانش تلخ است، ولی حساسیت شما روی حرفهای او بیشتر است تا مادر خودتان.
❣اگر شما در برابر نیش و کنایه قرار گرفتید، آرامش خود را کاملا حفظ کنید. لبخندی بزنید.
❣اگر کمی روحیه طنز هم داشته باشید
به خوبی میتوانید قضیه را مدیریت کنید.
مطمئن باشید با این برخورد شما،
حساسیت آنها هم کمتر خواهد شد.
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از سر کار برمیگردم و تو یک ربع،خوشمزه ترین ساندویچ دنیا رو درست میکنم🤌🏻🌭
-با این مقدار چهارتا ساندویچ درست کردم🤩
-تو فر هم میتونید بذارید🖐🏻
مواد:
-ژامبون مرغ یا گوشت
-پنیر ورقه ای
-قارچ
-سیب زمینی خلالی
-پنیر پیتزا
-اگه دوست داشتین نمک و فلفل سیاه برای روی قارچ
-دما ۱۷۰ درجه یک ربع
👩🍳 #اشپزی یک هنره,کدبانوی هنرمندخونت باش😌
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#دختر_شینا
#قسمت58
✅ فصل پانزدهم
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود.عصرها دوستهایش میآمدند سراغش و برای سرکشی به خانوادهی شهدا به دیدن آنها میرفتند گاهی هم به مساجد و مدارس میرفت و برای مردم و دانشآموزان سخنرانی میکرد. وضعیت جبههها را برای آنها بازگو میکرد و آنها را تشویق میکرد به جبهه بروند
اول از همه از خانوادهی خودش شروع کرده بود. چند ماهی میشد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود همیشه و همهجا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمیداشت. نزدیک بیست روزی گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم:«کجا؟! »
گفت:«منطقه.»
از تعجب دهانم بازمانده بود. باورم نمیشد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود. گفتم: « با این اوضاع و احوال؟! »
خندید و گفت: « مگر چطوریام؟! شَل شدم یا چلاق
گفتم: « تو که حالت خوب نشده. »
لنگانلنگان رفت بالای سر بچهها نشست. هر سهشان خواب بودند. خم شد و پیشانیشان را بوسید عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت:« قدم جان! کاری نداری؟! »
زودتر از او دویدم جلوی در، دستهایم را روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: « نمیگذارم بروی.»
جلو آمد. سینهبهسینهام ایستاد و گفت:« این کارها چیه. خجالت بکش.»
گفتم: « خجالت نمیکشم محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد.: « چرا اینطور میکنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که اینطور نبودی.»
گریهام گرفت، گفتم:« تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه با سه تا بچهی قد و نیمقد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو اینطور میخواستی چون تو اینطوری راحت بودی.
هر وقت رفتی هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت میایستم، نمیگذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچههایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است نمیگذارم. از حق تو نمیگذرم. از حق بچههایم نمیگذرم. بچههایم بابا میخواهند. نمیگذارم سلامتیات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چهکار کنیم.»
با خونسردی گفت:«هیچ، چهکار داریم بکنیم؟!قطعش میکنیم. میاندازیمش دور.فدای سر امام.»
از بیتفاوتیاش کفری شدم.گفتم:« صمد!»
گفت:«جانم»
گفتم:«برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد،من هم اجازه میدهم.»
تکیهاش رابه عصایش داد و گفت:«قدم جان!این همه سال خانمی کردی،بزرگی کردی.خیلی جور من و بچهها را کشیدی،ممنون.اما رفیق نیمهراه نشو.اَجرت را بیثواب نکن.ببین من همان روز اولی که امام را دیدم،قسم خوردم تاآخرین قطرهی خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم.حتماً یادت هست؟حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید.از دین و کشور دفاع کنید.من هم گفتهام چشم.نگذار روسیاه شوم.»
گفتم:«باشد بگو چشم؛اما هروقت حالت خوب شد.»گفت:«قدم! به خدا حالم خوب است. توکه ندیدی چهطور بچهها با پای قطعشده،با یک دست میآیند منطقه،آخ هم نمیگویند.من که چیزیام نیست.»
گفتم:«تو اصلاً خانوادهات را دوست نداری.»
سرش را برگرداند.چیزی نگفت.لنگانلنگان رفت گوشهی هال نشست و گفت:«حق داری.آنچه باید برایتان میکردم، نکردم.اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.»
گفتم: نه،تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.»
از دستم کلافه شده بود.گفت:«قدم! امروز چرا اینطوری شدی؟چرا سربهسرم میگذاری؟!»یکدفعه از دهانم پرید و گفتم:«چون دوستت دارم.»این اولین باری بودکه این حرف را میزدم
دیدم سرش راگذاشت روی زانویش و هایهای گریه کرد.خودم هم حالم بد شد.رفتم آشپزخانه ونشستم گوشهای و زارزار گریه کردم.کمی بعد لنگانلنگان آمدبالای سرم.دستش را گذاشت روی شانهام.گفت:«یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان.حالاچرا؟!کاش این دم آخرهم نگفته بودی.دلم را میلرزانی و میفرستیام دم تیغ.من هم تورادوست دارم.اماچه کنم؟!تکلیف چیز دیگری است.»
کمی مکث کرد.انگارداشت فکر میکرد.بین رفتن و نرفتن مانده بود.اما یکدفعه گفت:«برای دو سه ماهتان پول گذاشتهام روی طاقچه.کمتر غصه بخور.به بچهها برس.مواظب مهدی باش.او مردخانه است.»
گفت:«اگر واقعاً دوستم داری،نگذار حرفی که به امام زدهام و قولی که دادهام،پس بگیرم.کمکم کن تاآخرین لحظه سرحرفم باشم.اگر فقط یک ذره دوستم داری،قول بده کمکم کنی.»
قول دادم و گفتم:چشم
از سر راهش کنار رفتم و او باآن پای لنگ رفت.گفته بودم چشم؛امااز درون داشتم نابودمیشدم.نتوانستم تحمل کنم.قرآن جیبی کوچکی داشتیم،آن را برداشتم و دویدم توی کوچه.قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم.زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم.ماشینی برایش گرفتم. وقتی سوار ماشین شد،انگارخیابان وکوچه روی سرم خراب شد.تمام راهِ برگشت راگریه کردم
ادامه دارد....
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━
🌷#دختر_شینا
#قسمت59
✅ فصل پانزدهم
💥 این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشتهی زندگی دستم نیامده بود.
دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت. مدام با خودم میگفتم: « قدم! گفتی چشم و باید منتظرِ از این بدترش باشی. »
از این گوشهی اتاق بلند میشدم و میرفتم آن گوشه مینشستم. فکر میکردم هفتهی پیش صمد این جا نشسته بود. این وقتها داشتیم با هم ناهار میخوردیم. این وقتها بود فلان حرف را زد. خاطرات خوب لحظههایی که کنارمان بود، یک آن تنهایم نمیگذاشت. خانه حزن عجیبی گرفته بود. غم و غصه یک لحظه دست از سرم برنمیداشت.
💥 همان روزها بود که متوجه شدم باز حاملهام. انگار غصهی بزرگتری از راه رسیده بود. باید چهکا می کردم؛ چهار تا بچه. من فقط بیست و دو سالم بود. چهطور میتوانستم با این سنّ کم چرخ زندگی را بچرخانم و مادر چهار تا بچه باشم. خدایا دردم را به کی بگویم. ای خدا! کاش میشد کابوسی دیده باشم و از خواب بیدار شوم. کاش بروم دکتر، آزمایش بدهم و حامله نباشم. اما این تهوع، این خوابآلودگی، این خستگی برای چیست.
💥 دو سه ماهی را در برزخ گذراندم؛ شک بین حامله بودن و نبودن. وقتی شکمم بالا آمد، دیگر مطمئن شدم کاری از دستم برنمیآید. توی همین اوضاع و احوال، جنگ شهرها بالا گرفت. دم به دقیقه مهدی را بغل میگرفتم. خدیجه و معصومه را صدا میزدم و میدویدیم زیر پلههای در ورودی. با خودم فکر میکردم با این همه اضطراب و کار یعنی این بچه ماندنی است.
💥 آن روز هم وضعیت قرمز شده بود. بچهها را توی بغلم گرفته بودم و زیر پلهها نشسته بودیم. صدای ضدهواییها آنقدر زیاد بود که فکر میکردم هواپیماها بالای خانهی ما هستند. مهدی ترسیده بود و یکریز گریه میکرد. خدیجه و معصومه هم وقتی میدیدند مهدی گریه میکند، بغض میکردند و گریهشان میگرفت.
نمیدانستم چطور بچهها را ساکت کنم. کم مانده بود خودم هم بزنم زیر گریه. با بچهها حرف میزدم. برایشان قصه میگفتم، بلکه حواسشان پرت شود، اما فایدهای نداشت. در همین وقت در باز شد و صمد وارد شد. بچهها اول ترسیدند. مهدی از صمد غریبی میکرد. چسبیده بود به من و جیغ میکشید.
💥 صمد؛ خدیجه و معصومه را بغل کرد و بوسید؛ اما هر کاری میکرد، مهدی بغلش نمیرفت. صدای ضد هواییها یک لحظه قطع نمیشد.
صمد گقت: « چرا اینجا نشستهاید؟! »
گفتم: « مگر نمیبینی وضعیت قرمز است. »
با خنده گفت: « مثلاً آمدهاید اینجا پناه گرفتهاید؛ اتفاقاً اینجا خطرناکترین جای خانه است. بروید توی حیاط بنشینید، از اینجا امنتر است. »
💥 دست خدیجه و معصومه را گرفت و بردشان توی اتاق. من هم مهدی را برداشتم و دنبالش رفتم. کمی بعد وضعیت سفید شد. صمد دوشی گرفت. لباسی عوض کرد. چای خورد و رفت بیرون و یکی دو ساعت بعد با یکی از دوستانش با چند کیسه سیمان و چند نبشی آهن برگشت.
💥 همان روز جلوی آشپزخانه، توی حیاط با دوستش برایمان یک سنگر ساختند. چند روز که پیش ما بود، همهاش توی سنگر بود و آن را تکمیل میکرد. برایش یک استکان چای میبردم و جلوی در سنگر مینشستم. او کار میکرد و من نگاهش میکردم.
یکبار گفت: « قدم! خوش به حال آن سالی که تابستان با هم، خانهی خودمان را ساختیم. چی میشد باز همان وقت بود و ما تا آخر دنیا با آن دلخوشی زندگی میکردیم. »
گفتم: « مثل اینکه یادت رفته آن سال هم بعد از تابستان از پیشم رفتی. »
گفت: « یادم هست. ولی تابستانش که پیش هم بودیم، خیلی خوش گذشت. فکر کنم فقط آن موقع بود که این همه با هم بودیم. »
💥 چایش را سر کشید و گفت: « جنگ که تمام بشود، یک ماشین میخرم و دور دنیا میگردانمت. با هم میرویم از این شهر به آن شهر. »
به خنده گفتم: « با این همه بچه. »
گفت: « نه، فقط من و تو . دو تایی »
گفتم: « پس بچهها را چهکار کنیم؟ »
گفت: « تا آن وقت بچهها بزرگ شدهاند. میگذاریمشان خانه یا میگذاریمشان پیش شینا. »
سرم را پایین انداختم و گفتم: « طفلی شینا. از این فکرها نکن. حالا حالاها من و تو دونفری جایی نمیتوانیم برویم. مثل این که یکی دیگر در راه است. »
💥 استکان چای را گذاشت توی سینی و گفت: « چی میگویی؟! » بعد نگاهی به شکمم انداخت و گفت: « کِی؟! »
گفتم: « سه ماههام. »
گفت: « مطمئنی؟! »
گفتم: « با خانم آقا ستار رفتیم دکتر. او هم حامله است. دکتر گفت هر دویتان یک روز زایمان می کنید. » میدانستم اینبار خودش هم خیلی خوشحال نیست. اما میگفت: « خوشحالم. خدا بزرگ است. توی کار خدا دخالت نکن. حتماً صلاح و مصلحتش بوده. »
🔰ادامه دارد...
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
پشتِ تمام آروزهای تو خدا ایستاده است
شب تون به خیر
همراهان عزیز کانال سفره کریمانه
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
https://eitaa.com/sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_kareimaneh
⚘﷽⚘
#سلام_امام_زمانم❤️
هر روز صبح به یادت هستم
سلام بر پدر همه عالم
صبح بخیر امام مهربانم
دستی به روی سینه
و دستی به سوی تو
روی لبم گــل می کند
آقا سـلام از دور
🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤
❤️السلام علیک یا بقیه الله
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
بسم الله الرحمن الرحیم ⛅️
حالا که اومدی کانال چندآیه قرآن بخونیم؟🫴🏻
تفسیرش یادت نره😉
باید بفهمیم قرآن رو✌🏻
#باهم_بخوانیم :°صفحه ۲۸۷"سوره اسرا°
♥به نیت ظهور♥
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرج
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
[ یا خیرَ مَن خلابهِ وحید ]
ای بهترین کسی که شخصِ تنها ،
با او خلوت میکند.
#صحیفهٔسجادیه
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
✍بعضی از خانه ها دارای ملکوت خاصی هستن؛ و ناخواسته افراد جذب آرامش و نورانیت اون محیط میشن✨
راهکارهایی وجود داره که میشه این آرامش و نشاط رو افزایش داد🌻👇
🔸اذان گفتن با صدای بلند
🔸بسم الله گفتن قبل از هر کاری
🔸قرائت حدیث کساء
🔸تلاوت قرآن بخصوص سوره یس
🔸اسفند دود کردن
🔸برپایی روضه اهل بیت ولو برای خود اهل خانه
🔸زباله در منزل نگه نداشتن
🔸احترام به بزرگترها
🔸محبت به کودکان
🔸نیکو صحبت کردن
🔸با صدای آرام سخن گفتن
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
کربلای معلی.mp3
8.76M
🔘 کربلای معلی
🎧 مناسب گوش دادن در مسیر زیارت اربعین
🎤 سخنرانی و مداحی
🏷 #امام_حسین علیه السلام #اربعین #کربلا
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملائکه اطراف ضریح امام حسین (علیه السلام) و عنایت ویژه آنها به #زائر_کربلا
لینک کانال سفره کریمانه در ایتا👇
@sofrehkareimaneh
پیج اینستاگرام سفره کریمانه👇
@sofreh_ckareimaneh
آرامش آدمها با ارزشترین
حس دنیاست
براتون یک دنیا آرامش
ویک دنیا تندرستی
ویک عالمه
خوشبختی و برکت
از خدای بزرگ خواستارم🌺🌴🌷
عصرتون بخیر
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
#انگیزشی
#انرژی_مثبت
#حال_خوب
#امیدواری
آدم هایی که روح بزرگی دارند،
عقده های کمتری دارند،
شعور بیشتری دارند و قلب مهربانتری...
برای همین نباید از آنها ترسید...
آدم های کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکترند...
چون از صدمه زدن به دیگران هراسی ندارند!!
چقدر اين جمله دلنشينه:
افکار هر انسان میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند.
خود را در محاصره افراد موفق قرار دهید.🌱🌴🏝️🌱
🌸♥️🌸
بزرگے میگفت
انسانها را از زیستن بشناس !!
در گفتن همہ آراستـــہ اند !
در خفتن همہ آرام ...
در خوردن همہ مهربان ...
در بردن همہ خنــــدان ...
انسانها را
در
" زندگے "
بشنـــاس !!
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذری
الهی که همتون حاجت روا شید❤️
🔴 مواد لازم برای قالب گرد با قطر حدود ۳۵ سانت یا مستطیل ۳۰ در ۴۰
پیمانه استاندارد آشپزی یا لیوان فرانسوی
تخم مرغ: ۶ عدد
شکر: ۱ و نیم پیمانه
پودر هل: ۱ و نیم ق چ
شیر: ۱ پیمانه( یا ۱ لیوان ماست)
روغن مایع: ۱ پیمانه
گلاب: ۱/۴ پیمانه
زعفرون دم شده غلیظ: ۲ ق غ
آرد سفید قنادی: ۳ پیمانه
بکینگ پودر: ۳ ق چ
🔴برای شربت:
اب : ۱ و نیم پیمانه
شکر: ۱ و نیم پیمانه
گلاب: ۱/۴ پیمانه
هل: ۴، ۵ تا درسته
زعفرون دم شده : ۲ ق چ
.
#محرم #اربعین #کیک_مربایی #کیک_دورنگ #کیک_ساده #نذری
👩🍳 #اشپزی یک هنره,کدبانوی هنرمندخونت باش😌
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اذان مغرب به افق آمل
اذان آقای موذن زاده اردبیلی
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
🌺🌿🌹🌿🌼🌿
زائرانت به کرامات تو عادت دارند
همه یک جور به این خانه ارادت دارند
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
💠 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
به کانال مادروایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
⬅️ امام صادق علیهالسلام:
◽️هر کس سه مرتبه بگوید:
💚صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدالله💚
زیارت کامل انجام داده است
انشاءالله به واسطهٔ فرمایش امام
صادق علیهالسلام و این سه بار سلام
نامتان در زمره زائران امشب بینالحرمین
در کنار مادر بزرگوارشان حضرت ثبت گردد
🍃🌸 صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ
یا اَباعَبْدالله الحُسیْن علیهالسلام...💚
🍃🌸 صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ
یا اَباعَبْدالله الحُسیْن علیهالسلام...💚
🍃🌸 صَلَّی اللهُ عَلَیْکَ
یا اَباعَبْدالله الحُسیْن علیهالسلام...💚
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh
29.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ تصویری
شب زیارتی امام حسین علیه السلام🤲
± ندیدنِحَرمَت؛ اعظم مصائب ماست💔
به کانال ما در ایتابپیوندید 👇👇
@sofrehkareimaneh
به پیج اینستاگرام سفره کریمانه بپیوندید 👇👇
@sofreh_ckareimaneh