eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 نیلوفر هستم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 نیلوفر هستم
حالا که کسی خونشون نیست بهش خوش بگذره. نزدیک ساعت ۹ بود که صدای در اومد معلوم بود پدر پویااومده خونه .پویاوسایلش رو جمع کرد و سریع خداحافظی کرد و رفت. گفتم اگه منم سال اول ازدواجم با علی بچه دار شده بودم الان بچه من همسن پویا بود .آشنایی من و پویاباعث شد که با هم رفیق بشیم. دیگه از اون روز من تنها نبودم ،پویاازمدرسه می اومدپیشم ، پرستار داشت ولی رابطه زیاد خوبی با پرستارش نداشت .پرستارش یه خانم تقریبا مسن بودکه نتونسته بود توی این مدت با پویا رابطه خوبی برقرار کنه .اونم از خداش بود که پویابیاد پیش من تا بتونه بره به بچه های خودش برسه. توی تمام خریدهام پویاهمرام بود. حس میکردم بچه خودمه دوستش داشتم .توی درسها کمکش میکردم ،اصلاازپویاوپرستارش درموردخانواده پویاسوال نمیپرسیدم .امتحاناتم شروع شد. و من بیشتر مشغول درس خوندن بودم.صبح بیدارشدم بعدازدرس خوندن برای پویا قورمه سبزی درست کردم،ازمدرسه که اومدنهارباهم خوردیم،حس کردم پویابیحاله. حس کردم تب داره گفتم میخوای زنگ بزنی به مامانت یا بابات .گفت من مامان ندارم .گفتم خب به بابات زنگ بزن .زنگ زد به موبایل باباش گفت کمی بی حالم و تب دارم چکار کنم .گوشی رو گرفت سمت منوگفت بیا با بابام صحبت کن. توی مدت کمی که توی این آپارتمان بودم پدر پویا رو ندیده بودم. صدای گرمی داشت توی صحبتهاش ازم تشکر کرد به خاطر این مدت که پویابهم زحمت داده و ازم خواست که اگر زحمتی نیست پویارو ببرم دکترخودش .ازپویا آدرس رو گرفتم .نمیدونم چراحس مادری به پویا داشتم .پویا رو اماده کردم با ماشین بردمش دکتر.داخل مطب که شدیم دکترخیلی احترام گذاشت.موقع خداحافظی گفت سلام آقای دکترهم برسون وبگوبه ماهم سربزن.منظورش رونفهمیدم یعنی به کدوم دکترسلام برسونم.داروهای پویاگرفتم واومدم خونه.براش سوپ درست کردم.خوردوخوابید. نزدیک غروب بود که در زدند بازکردم بازکردم مردی قد بلند با پوست گندمی موهای لخت که جوگندمی که کت و شلوار مشکی که گفت بابای پویاست . خیلی تشکر کرد گفت ببخشید من توی همایش بودم و برام سخت بود که بیام.پویاخیلی به پدرش شباهت داشت. بابای پویااومدداخل وپویا روبغل کردورفت.نیم ساعت که گذشت،کاسه سوپ برداشتم ورفتم درخونه ی پویا،بابای پویادر رو بازکرد،کاسه سوپ روبهش دادم وگفتم دیگه وقت سوپ درست کردن نیست،اگه پویابیدارشدبهش بدید.تشکرکردوگفت دستتون دردنکنه،اگه وقتش هم بودمن بلدنیستم دیگه خونه ای که زن نداره اینجوریه. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 زندگی به سبک شهدا
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 زندگی به سبک شهدا
يك شب كه از عمليات كربلاي 5 برمي‌گشتيم، همه بچه‌هاي واحد اطلاعات با يكديگر بوديم. در وسط راهمان مي‌بايست مقداري از راه را با شنا از آب عبور مي‌كرديم. با گذشتن از آب، بعد از ساعتي به قرارگاه رسيديم. وقتي بررسي كردم ديدم از حميد اثري نيست. از دوستان سئوال كردم گفتند: با ما بود. خلاصه حميد پس از سه ساعت تأخير آمد. گفتم: ما را نگران كردي، كجا بودي؟ گفت: از آب كه مي‌گذشتيد هيچ چيزي نديديد؟ گفتم: نه،‌ چطور؟ گفت: وقتي شناكنان مي‌گذشتيم ديدم جنازه چند نفر از برادران شهيدمان روي آب هستند. به محض اينكه از آب بيرون آمدم طنابي تهيه كردم و به يك نخل خرما بستم و سر طناب را قلاب زدم و وارد آب شدم. قلاب را به پاي اجساد شهدا مي‌بستم و از آب خارج مي‌شدم و آنها را از آب بيرون می كشيدم. كنار آب رفتيم و ديدم حدود هجده تا جنازه شهيد را از آب بيرون كشيده بود. باعث حيرتمان شده بود، چگونه با یک دست این کار را انجام داده بود. هيچ نبود مگر ايمان و اراده قوي حميد،اگر كسي در خط مقدم جبهه و در نزديكي دشمن شهيد مي‌شد حميد با اراده قوي شبانه مي‌رفت و پیکر مطهر شهید را مي‌آورد. بارها و بارها جنازه شهدايمان را از بین صخره‌ هاي غرب و يا در هواي گرم جنوب به پايگاه آورده بود. راوی: موسوی (فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشکر پنج نصر)شهید حمید حکمت پور # دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون میگه مذهبی ها عاشقترند چون...
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون میگه مذهبی ها عاشقترند چون...
قطعا شنیده ای که میگویند .... اما هیچ میدانی چرا ؟! یه خانم مذهبی نگران نیست شوهرش بهش خیانت کنه چون یه آقای مذهبی از خدا میترسه لذا هیچوقت به زنش ظلم نمیکنه.....خیانت نمیکنه..... یه خانم مذهبی نگران نیست شوهرش به زنای دیگه نگاه کنه چون میدونه شوهرش معتقد به آیه ی قل للمومنین یغضوا من ابصارهم هست . . . یه خانم مذهبی نگران نیست که ممکنه شوهرش یه وقت اذیتش کنه چون این حدیث امام حسن علیه السلام رو شنیده که دخترتون رو به فرد با تقوا بدید چون اگه دوسش داشته باشه سواستفاده نمیکنه اگرم دوسش نداشته باشه بخاطر خدا اذیتش نمیکنه یه خانم مذهبی هیچوقت شوهرش سرش داد نمیزنه چون شوهرش این سخنرانی آقای پناهیان رو حتما شنیده که آقایون باید مراقب باشن که " به هیچ وجه "دل خانمشون نشکنه یه خانم مذهبی روزی چندبار از شوهرش جمله ی دوستت دارم رو میشنوه چون ائمه تو احادیث به آقا یاد دادن که باید به خانم ابراز محبت کنی یه خانم مذهبی همه ی کارای خونه رو تنها انجام نمیده و تو خونه کمک داره چون اهل بیت علیهم السلام به شوهرش سفارش کردن که تو کارای خونه به خانمت کمک کن... چون الگوش حضرت علی علیه السلامه که تو خونه کار میکرد یه خانم مذهبی میدونه که شوهرش دوسش داره چون شوهرش بهش غیرت داره و غیرت هم نشانه ی علاقه است...چون کسی که آدمو دوست نداره نسبت به آدم بی تفاوته یه خانم مذهبی نگران این نیست که نکنه شوهرش قبل اون با کسی دوست بوده چون مطمئنه دست خودش اولین دسته که تو دستای شوهرش رفته، چون میدونه شوهرش از خدا میترسه و گناه نمیکنه.... چون میدونه شوهرش منتظر رسیدن او بوده ...نه دنبال دخترای خیابانی یه خانم مذهبی هرچی به شوهرش بگه ، شوهرش میگه چششششششم چون شوهرش تو دینش یاد گرفته که خوشحال کردن خانواده چقدر ثواب داره یه آقای مذهبی هیچوقت خودشو بالاتر از همسرش نمیبینه چون تو کتاب خانواده ی حضرت آقا خونده که مثل دوتا رفیق باشید ، دوتا شریک ...نه آقا بالاسر یه خانم مذهبی خیالش راحته که شوهرش تو مشکلات کم نمیاره چون شوهرش میدونه دنیا محل سختی و آزمایشه...چون شوهرش خود ساختس یه خانم مذهبی نگران نیست شوهرش عصبانی بشه و باهاش بدرفتاری کنه چون میدونه بچه مذهبی رو خودش کار میکنه که " هیچ چیز" عصبانیش نکنه با آرزو خوشبختی برای همه زوج ها دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃 زیاد با کسی صمیمی نمی‌شد و با آدم‌های زیادی حرف نمی‌زد، این عادت را از کودکی داشت و این از او آدمِ تنهایی ساخته‌بود. دلش که می‌گرفت، جز آغوش خیابان، آغوش دیگری نمی‌یافت که به آن پناه ببرد. سرش را روی شانه‌ای نمی‌گذاشت و نمی‌گریست و بغض‌های فروخورده، از او یک انسان بی‌طاقت و خشمگین ساخته‌بودند. وقت‌هایی که زیاد دلش می‌گرفت، شبیه به سلاح دیوانه‌ای می‌شد که از درون، به خودش شلیک می‌کرد. کلمات، تیرهای ملتهبی بودند که ذهنش را به هم می‌ریختند. او باید به کسی اعتماد می‌کرد، او باید می‌گریست، او باید حرف می‌زد. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 نیلوفر هستم
نظر شما برای نیلوفر 🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 سلام آسمان جان این پیامو به نیلوفرجان برسونید خیلی خوش قلبی وخدا دوستت داره ومطمانم پاپان داستان خوبی داری خوشبخت باشی عزیزم. منم بدی ها رازود فراموش میکنم. ا نشالله که همه عزیزان گروه خوشبخت وسلامت باشن دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 با گریه بهش گفتم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 با گریه بهش گفتم
سلام همسرم با یک خانمی ارتباط دارند اون خانم هم متاهل هست من چند دفعه از همسرم پرسیدم آیا با من مشکلی داری که طرف این جور خانمها میری خودش هم همراه من گریه کرد وگفت من ازتو راضی هستم باتو مشکلی ندارم ولی این کارها این زمونه طبیعی شده بعد احساس میکنم اون خانم همسر من رو رها نمیکنه حالا میخواستم راهنمایی کنید شاید کسی تجربه داشته چه ایه قران رو بخونم مشکلم رفع بشه دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃 قشنگه بخونید
. هیچوقت دلخوشی ڪسی رو ازش نگیرین این دلخوشی میتونه: یه سلام یه احوالپرسی یه حواسم بهت هست ... یه صدای گرم و دوستانه و یه حس خوب باشه ... دوستی ها رو دست ڪم نگیرین ... همین ... بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزنن ... ولی گنجشک ها جدی جدی میمیرن ... ! آدما شوخی شوخی به هم زخم زبون میزنن ... ولی دلها جدی جدی میشکنند دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100