سلام آسمان جان
من همون خانمی هستم که چند ماه قبل از هم گروهی های عزیز التماس دعا داشتم برای باردار شدن
الان 17 روز از موعد پریودم گذشته، روز سیزدهم آزمایش بتا دادم منفی شد چندین
مرتبه هم بی بی چک زدم (حتی امروز) همه منفی شدن
میخواستم از خانومای عزیزبپرسم آیا کسی شرایط من رو داشته؟؟
امیدی به بارداری هست؟؟
خواهش میکنم با نفس پاکتون برام دعا کنید🙏
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان جان
سلام دوستان
خطاب به خانمی که میگن خواهر شوهرم
مدام از برادرشون (که شوهرش هست)
بخاطر بور بودن و چشم رنگی بودن
مدام تعریف میکنه
عزیزم همین اتفاق برای خواهرم افتاد
ولی خواهرم بجای ناراحت شدن
خطاب به خواهر شوهرش گفت
بله دیگه 😌
این از خوش شانسی منه
که همچین شوهری قسمت من شد
همه که مثل من خوش شانس نیستند😉😅(آخه همسر خواهر شوهرش کچل و سیاه بود )
دوم اینکه
مزد باید جذبه مردونگی داشته باشه
مگه دختره که دنبال خوشگلی باشه ؟؟
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام اسمان مهربون خدا قوت.درمورد خانمی که گفتن میرن خونه پدر شوهر .به
جاریها بیشتر اهمیت میدن به خودش کم محلی میکنن میدونم سخته چون برای من هم پیش امده.البته موفقتی چون نوبت
همه جاریهام میشه اخلاقش اینطوریه یکی تحویل میگیره بقیه رو نه .شما هم
بهتره حساس نباشی به روی خودت نیار اصلا شما هم باهاش گرم نگیر تو دسترسش نباش سعی کن جلو دیدش
نباشی سنگین رفتار کن .از خونه غذا بخور برو اونجا بهتره .بدونن حساسی شاید بیشتر اینکار رو بکنن.ارزوی ارامش برای شما.
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام به همه دوستان ومدیرگروه اسمان جان عزیز. دررابطه با خانمی که گفته بودن خواستگارشون بیماری صرع داره، باید بگم شوهر من هم دچار همین بیماری بود. خیلی شرایط سختی داشتم چون ازاول ازدواج نمی دونستم عقد بسته هم نموندیم که متوجه بیماریش بشم. یعنی زود عروسی کردیم. 15 روزبعد عروسی متوجه شدم تواتاق مشغول تماشای تی وی وخوردن چای بودیم که یک دفعه شوهرم داد بلندی زد وازحالت نشسته افتاد زمین وشروع به لرزیدن کرد وکف ازدهانش همین جور بیرون می ریخت ومردمک چشمهاش خود بخود این طرف واونطرف می رفت، ازبس شدت افتادنش زیاد بود درکسری از دقیقه که اصلا نفهمیدم چی شد، ونمی دونستم چکارکنم سریع به مادرش تماس گرفتم که گفت نترس الان میام. بعدازحدود 20 دقیقه شوهرم ارام شد ونیم ساعت خیلی خسته وبیحال ازجاش تکون نمی خورد. بعدا بلند شد که بره سرویس بهداشتی که گفت احساس سوختگی می کنم تو پام. بله همین که پاچه شلوارشو بالا زد دیدیم که پوست پاش کنده شده، اونجا بود که تازه فهمیدم قوری چایی رو پاش برعکس شده بود ومن اون موقع اصلا نفهمیدم ازشدت ترس واسترس. یه جا می رفت دیر می کرد زنگ می زدم بهش یهو می دیدم گوشی دست یه نفردیگس، می گفت خانمشی بیا فلان جا شوهرت افتاده زمین وغش کرده. یا وقتی که منزل مادرم یا اقوام می رفتیم همش حواسم به شوهرم بود که الان تشنج نکنه سرش به جایی نخوره یا اسیب دیگه ای نبینه. خصوصا خونه ی کسی می رفتیم که نمی خواستم متوجه بیماری شوهرم بشن، خلاصه تا می امدیم من استرس تشنج شوهرم داشتم واون مهمانی کوفتم میشد. بلاخره بعد شش سال باکلی دارو ودعا ودخیل بستن به حرم امام رضا وامامزادگان وتزرع وگریه وزاری پیش خداوند، شوهرم شفا گرفت. حالا من این اتفاقات راکه برام رخ داده بود گفتم. بازهم خودتون می دونید که به خواستگارتون چه جوابی بدید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان جان خیلی پیام دادم نزاشتی امیدوارم این یکی رو بزاری شاید مشاوری داخل گروه باشه راهنمای من مادر بکنه
پسرم فرزند اول خانواده هست ویه خواهر کوچکتر 4ساله داره این پسرم الان 19سالشه درسشو ول کرده با دوستایی بد میگرده واهل م شروب وقلیان شده این یکسال هست اینجوری شده با نصیحت وتوپ وتشر هم فایده نداشته پارسال فرار کرد از خونه ومیگفت من ماشین میخوام برام بخرین منم طلاهامو فروختم بماند ماشین گرفتن ما همانا و دردسرهای بعدیش همانا که خوب نشد که هیچ بدتر هم شد امسال ماشینشو فروخته چند روز پیش الان میخواد یه موبایل 70ملیونی بخره بقیه پولشو بده باد فنا به هیچ سازی هم سازگار نیست دیابت نوع یک هم داره فوق العاده عصبی وحساس هست دیپلمش رو هم نگرفته همه رو افتاده دنبال درس خوندن هم نمیره همش الان غصه میخوره چرا ماشینمو فروختم اشتباه کردم تقصیر بابام بود گفت درس نمیخونی برو سرکار منم به خاطر این نرم سرکار ماشینو فروختم الان هرکاری دلم میخواد با پولش میکنم هرروز بهانه گیری میکنه رفته دستشو خالکوبی کرده تو خانواده ما اصلا اهل دود ودم وخالگوبی نیستیم مشاور وروانشناس هم نمیاد ببرم به نظرتون چکار کنم باهاش ازبس غصه شو میخورم قلب درد گرفتم تورو به خاطر خدا راهنماییم کنید حرف هیچ بنی بشری به گوشش نمیره امیدوارم پیاممو بزاری کانالت ممنون
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#تجربه_من
#فرزندآوری
#تربیت_فرزند
#رزاقیت_خداوند
#مدیریت_اقتصادی
#قسمت_اول
من متولد سال ۶۴ هستم و سال ۹۰ ازدواج کردم، با اینکه دوست داشتم زود بچه دار بشیم اما به خاطر مشاور های نامناسب به همسرم، ایشون با وجود اینکه بچه زیاد دوست داشتن، مخالف بچه دار شدن در ابتدای زندگی مشترک بودند.
خدا رو شکر بعد از ۳ سال راضی شدن و سال ۹۴ خدا لطفش رو شامل حالمون کرد و در ۲۹ سالگی، صاحب یه گل دختر شدیم که موقع بارداری نذر حضرت زهرا (س) کردیم، با اصرار من سال ۹۶ دومین دخترمون بدنیا اومد که این گلمو نذر حضرت معصومه(س) کردم و سال ۹۸ هم خدا بهمون یه پسر کوچولو داد که ایشون نذر امام حسن مجتبی (ع) هستن برای آزادی بقیع انشالله...
تمام این مدت اجاره نشین هستیم و در شهر غریب زندگی می کنیم، شهر مادریم شش ساعت با ما فاصله داره و رفت و آمد ها مون کمه.
سختی بچه های پشت سر هم زیاده اما از وقتی بزرگتر شدن خدا رو شکر با هم بازی میکنن و تازه میتونم علاوه بر کارهای خونه به درسم هم برسم، الحمدلله الان یه کوچولوی تو راهی هم داریم که انشالله چند ماه دیگه بدنیا میاد انشالله این یکی رو نذر امام زمان (عج) کردم برای ظهورشون...
تا جایی که بتونم برای تربیتشون تلاش میکنم، کلاس تربیت فرزند رفتم و کتابهای تربیتی میخونم و توی وقت هایی که بتونم صوت فرزند پروری از اساتید بزرگ مثل حاج آقا تراشیون یا آقای عباسی رو گوش میکنم، توی جاهایی که احساس میکنم نمیدونم چطور باهاشون برخورد کنم از مشاوره تخصصی کودک کمک میگیرم، و سعی میکنم اجرا کنم، معتقدم اونجا که دیگه دستم نرسه یا ندونم یا نتونم توی تربیتشون کاری کنم، اگه لایق باشن و منم لایق باشم، خود ائمه حفظشون میکنن، چون بزرگوارن و هدیه کوچیک ما رو قبول میکنن، چطور ممکنه وقتی آدم همه زندگی خودشو که بچه هاش باشن، نذرشون کنه و اونها قبول نکنن؟!!
خدا رو شکر رزق ما با هر بچه بیشتر شده، قبل از اومدن بچه اولم، گاهی با اینکه فقط دو نفر بودیم و مخارج اضافه نداشتیم توی مخارج آخر ماه می موندیم ولی با اومدن هر بچه هم موقعیت همسرم بهتر شد و هم تلاششون و از اون طرف گشایشی که خدا قرار می داد.
من لباس و چیزهای مورد نیاز بچه ها رو از جنس خوب میخرم و با این کار مدت زمان استفاده از لباس رو زیاد میکنم، گاهی دست به کار میشم و برای توی خونه شون لباس میدوزم، البته خیلی وقت برای این کار ندارم، گاهی لباس بزرگتر برای کوچکتر هم استفاده میشه، گاهی لباس هایی که هنوز قابل استفاده هست و برای بچه های خودم قابل استفاده نیست برای بچه های خواهرم میبرم و البته اگه لباس بچه های خواهرم همین وضع رو داشته باشن برای بچه خودم استفاده میکنم، البته بیشتر به عنوان لباس توی خونه، چون هم از نظافتش مطمئنم و هم از اسراف و هزینه اضافه جلوگیری میکنم، شاید برای بعضی ها این روش مورد پسند نباشه اما واقعا هزینه ها رو کم میکنه، البته برای لباس بیرون حتما هزینه میکنیم.
اسباب بازی هم به اندازه هست البته دختر ها از وسایلشون بیشتر نگهداری میکنن و پسر کوچولوی دو سال و نیمه ام حسابی از خجالت اسباب بازی ها در اومده😁 مجبور شدم براش اسباب بازی نشکن بگیرم، چون نصف اسباب بازی ها رو شکسته.
البته اسباب بازی زیاد مورد تایید هیچ مشاور کودکی نیست، ما خیلی از روزها با هم کاردستی درست می کنیم و اسباب بازی می سازیم، حتی بچه کوچیکم هم بلده قیچی دست بگیره و ساعتها با قیچی کردن و چسبوندن کاغذ مشغول میشن، خمیر بازی خونگی براشون درست میکنم و گاهی براشون عروسک میدوزم ، عروسک های ساده دستی یا انگشتی یا ... با نمد و پارچه و کاغذ، از مواد بازیافتی خونه یا جوراب و کارتن کاردستی درست میکنیم و چقدر بچه ها از این بازی ها لذت میبرن، از ایده های بعضی کانال ها هم در این موارد استفاده میکنم، توی کارها از بچه ها کمک میگیرم، تمیز کردن خونه، آب دادن به گل ها، شستن جوراب ها و کفش ها یا پوست گرفتن میوه و سیب زمینی با پوست کن یا خورد کردن میوه و سیب زمینی که حتی پسر کوچکم هم این کار رو انجام میده. همه اینها باعث میشه بتونم ارتباط بهتری باهاشون برقرار کنم.
بدترین زمان ها وقتی هست که مریض میشن، چون کوچیکن و نیاز به مراقبت بیشتر دارن، اما وقتی سلامت هستن با خنده هاشون و با بازی هاشون واقعا آدم رو شاد و راضی میکنن.
الحمدلله برای من هر چه تعداد بچه ها بیشتر شد، زمانبندی برای کارها مهمتر شد و البته بیشتر به کارهام می رسم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist