eitaa logo
سخنِ دوست (شعر و ادب و هنر)
246 دنبال‌کننده
168 عکس
46 ویدیو
28 فایل
سخنِ دوست 🎶 کانال شعر و ادب و هنر دکتر حسن یعقوبی 📚 آثار: سپیده‌دم سکوت، به لهجه انگور، عصرهای آبان، در جاری زمان، در غبار خویش، هنگامه عشق، کارنامه عشق، سبحه هزاردانه، کلاغ سرماخورده، بررسی گویش سرخه‌ای و... 👈🏻 ارتباط با من : 🔅 @hasan101
مشاهده در ایتا
دانلود
گر نگاهی به ما کند زهرا... https://eitaa.com/sokhanedust
از زائرانت هم هراسانند بُزدل‌ها از خشمِ ما ایمن نمی‌مانند قاتل‌ها ما ملت حقیم، در آینده‌ای نزدیک پیچیده خواهد شد به هم طومار باطل‌ها https://eitaa.com/sokhanedust
یادمان هست عهد و پیمان را سرزمینِ خدا و ایمان را مهدِ پیغمبران به دل دارد زخمِ چنگِ پلیدِ شیطان را مِهر غیرت کنار خواهد زد سایۀ شوم شب‌پرستان را می‌دمد نوبهار و می‌گیریم جشنِ پایان این زمستان را خانۀ عنکبوت، لرزان است بنگر امروز خشم طوفان را ای سیاهی، جراحت چرکین! منتظر باش خطّ بطلان را می‌کِشد انتظار، قدس شریف رجعتِ سرخِ مردِ میدان را می‌زند دستِ حاج‌قاسم‌‌ها بر جبینِ تو مُهر پایان را
شاعر: حسن یعقوبی طراح: مطهره نظری
*عاشقانه* مهمان لبم کن غزلِ سرخِ لبت را بر من بچشان شربتِ نوشِ رطبت را گنجشکِ دلم می‌تپد و دستِ تو دور است در آتشم و تشنه‌ام ای رود، لبت را تب دارم و آغوشِ تو را می‌طلبم ‌باز بگشای به روی من خسته، مطبت را ای کاش بگویی که به زودی بنشانم با بوسۀ گرمی، شررِ تاب و تبت را شرمنده‌ی عشق توام و جان به تو بازم این گونه مگر تسویه سازم طلبت را خوشبخت‌ترینم به جهان، گر گذرانی یک بار کنار من دلتنگ، شبت را ۸مرداد۱۴۰۳ https://eitaa.com/sokhanedust
ماندیم در کمین خزان، مثل باغ‌ها شرمنده چون تبسم سرد اجاق‌ها ما را رها نکرد دمی رنج زیستن مثل شقایقیم نشانگاه داغ‌ها عمری به آسمان جهان خیره مانده‌ایم اما ندیده‌ایم به غیر از کلاغ‌ها در ازدحام گنگ خیابان زندگی ما را نشانده‌اند شبیه چراغ‌ها دل‌تنگ و خسته‌‌ایم از این دورِ ناگزیر هستیم گرچه منتظر اتفاق‌ها آخر چه سود درددل از دست روزگار؟ بیهوده است بازی وصل و فراق‌ها 17 شهریور 1403 https://eitaa.com/sokhanedust
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادمان هست عهد و پیمان را سرزمینِ خدا و ایمان را مهدِ پیغمبران به دل دارد زخمِ چنگِ پلیدِ شیطان را مِهر غیرت کنار خواهد زد سایۀ شوم شب‌پرستان را می‌دمد نوبهار و می‌گیریم جشنِ پایان این زمستان را خانۀ عنکبوت، لرزان است بنگر امروز خشم طوفان را می‌کِشد انتظار، قدس شریف رجعتِ سرخِ مردِ میدان را ای سیاهی، جراحت چرکین! منتظر باش خطّ بطلان را می‌زند دستِ حاج‌قاسم‌‌ها بر جبینِ تو مُهر پایان را https://eitaa.com/sokhanedust
"من، زندگی، نیچه" پیش‌تر اینترنت را کاویده بودند برای یافتن تاریخ تولدم. از صبح هم در تکاپو بودند تا زنگ آخر غافل‌گیرم کنند و برایم جشن تولد بگیرند. شیرینی و فشفشه و برف شادی هم تدارک دیده بودند. زلالِ شادمانی، هیجان، مهربانی و لبخندشان زیبا و دلپذیر است. برای من، مردی ایستاده در میانه‌ی پاییز، که امروز یک سال از خاطرات کودکی‌هایم دورتر می‌شوم، چقدر این حال‌وهوا شیرین است. معین که هفته پیش جریمه‌اش کردم، کتابی از نیچه برایم هدیه آورده. کتاب را ورق می‌زنم. در صفحه ۳۶ نیچه می‌گوید: «امروزه هر دیدگاه فلسفی که داشته باشیم و از هر پایگاهی به مسائل نگاه کنیم، بی‌چون‌وچراترین و پایدارترین واقعیتی که چشمان ما می‌تواند در دید خود داشته باشد، نادرستی دنیایی است که به زندگی در آن باور داریم» (فراسوی نیک و بد). اول آذر ۱۴۰۳
با درد نشستم و تفاهم کردم لبریزِ غمم اگر تبسم کردم در آینه کیست خیره این‌سان؟ ای من در کوچه‌ی کودکی تو را گم کردم