eitaa logo
سُلالہ..!
264 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_شصتم چشمم و افتاد توی چمش.... چشماش شبیه امیر بود،آره خوده خود امیر بود.
امیر سریع اون دستماله رو گذاشت جلو بینیم.... انگار اصلا حواسش به محمد نبود. محمد اومد منو از دست اونا بیرون کشید. منم به خاطر دارویی که روی اون دستمال بود حالم خراب شد....چشمام سیاهی می رفت. سرگیجه داشتم و افتادم زمین سرم خورد به صندلی دیگه هیچی نفهمیدم....... وقتی چشمامو باز کردم داخل بیمارستان بودم. خانم پرستار تا دید چشمام باز شد آروم زد توی صورتم. پرستار:حالت خوبه عزیزم؟؟؟ یهو توی سرم یه درد شدیدی احساس کردم.. -آخ آخ....سرم. پرستار :سرت درد میکنه؟ اشک هام سرازیر شد. -اوهوم.... پرستار:ضربه ی محکمی به سرت خورده،سر درد بعد از همچین ضربه ای طبیعیه.. این پرستار داره چی میگه؟؟؟؟ یکم فکر کردم و یهویی همه چیز یادم اومد. من رفته بودم پارک امیر و یکی دیگه منو گرفتن و.... پرستار :بزار برم به خانواده ت بگم حتما خیلی خوشحال میشن که به هوش اومدی! خانم پرستار وقتی که به مادرم گفت به هوش اومدم مامان سریع دوید سمت اتاق،عصبانیت توی صورتش موج می زد. برای چی عصبیه؟ مامان تا وارد شد به لحن تند و بلند گفت:تو عقلت رو از دست دادی دختر؟هان؟این چه بی عقلی بود که کردی؟؟؟؟از جونت سیر بودی؟؟ اشک هام سرازیر شد..... -مگه چی شده؟ مامان :جوون مردم به خاطر تو مرده بعد تو میگی چی شده؟؟؟؟؟ ادامه دارد..... @dokhtarane_mahdavi313