eitaa logo
سُلالہ..!
265 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
221 فایل
-خُدایا بال پَروازُ شوقِ رَهایے لُطفَا…🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
سُلالہ..!
#عشق_در_جاده_خدا #قسمت_هفتاد_وهشتم بعد که عروس خانم جواب بله رو داد همه مهمون ها رفتن خونه خاله
صبحانه رو که خوردم رفتم حموم وقتی برگشتم شومیز سفید با یک دامن که چهارخونه های سفید داشت رو پوشیدم و رفتم جلوی آینه..... -چه خوشگل شدم.... گوشیم رو برداشتم و اومدم که از خودم عکس بگیرم که یه پیام از طرف محدثه اومد. سریع پیام رو باز کردم(سلام خوبی؟) جواب دادم:سلام خوبم....تو چطوری؟ دو دقیقه نشد که جواب:خوبم اما حوصلم سر رفته. نوشتم:خب منم حوصلم سر رفته پاشو بیا اینجا. محدثه:پدرت خونه هست‌؟ -آره محدثه :آها....نه تو بیا -مگه چیه؟؟؟؟ محدثه:ای بابا....تو بیا دیگه. -باشه..... یه چادر انداختم سرم و از اتاق خارج شدم. بابا:کجا؟ -دارم میرم پیش محدثه . بابا:برو. آروم از پله ها رفتم پایین...... محدثه جلوی در ایستاده بود و سرش توی گوشی بود. یهو از پله ها پریدم پایین و گفتم:پخخخخخخخ محدثه جیغ زد و گفت:چیکار میکنییییی؟؟!!! همونطور که می خندیدم گفتم:می خواستم بترسونمت.. محدثه:خیلی بدی... -عه،حالا چیشد مگه؟ محدثه:داشتم سکته می کردم. -ببخشید. محدثه‌:اشکال نداره بیا تو. وارد خونه شدم. محدثه:بیچاره همسایه ها. -چرا؟ محدثه:کلی سر و صدا کردیم.... -آره راست میگی. رفتم جلو لپش رو بوس کردم و گفتم:ببخشید اشتباه کردم. محدثه با خنده جواب داد:اشکال نداره حالا ادامه دارد..........