خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
تو ای انســــان !
بدان آغوش من باز است
شروع كن ...
یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من...
چقدر این شعر زیباست!
امروز از این همه رفتن و نرسیدن، از این همه علم بدون عمل، از تکرار اشتباه، از خواستن و نشدنها، در زندگانیم درمانده و عاجز شده بودم.
اگر در این حالت میماندم به ناامیدی از خود میرسیدم و برچسب های زیادی به خودم میزدم.
گاهی جنگیدن با هوای نفس درونم را متلاطم میکند. دردناکترین لحظههای زندگی را به جان میخرم، اما بازهم زمین میخورم و نفس پیروز میشود..
از آنجا که خداوند به حال بندگانش آگاه است. درست در لحظهای که نگرانی در جانم افتاده بود از تلاشهای بینتیجه ای که برای رهایی از اشتباهات (گناهان) کرده بودم. خداوند مرا به آرامش و رهایی از نگرانیهایم دعوت کرد. ناخودآگاه این شعر بر زبانم جاری شد.
'تو ای انســــان !
بدان آغوش من باز است
شروع كن ...
یك قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من...''
با جاری شدن این شعر بر زبانم به درون خود رجوع کردم. کلام خداوند را با گوش جان شنیدم. ندایی در درونم میگفت:
"خداوند به تمامی افت و خیزهای بندگانش آگاه است. او میداند که بندهاش چگونه برای خوب بودن بارها بر زمین میخورد!
آری! خداوند همهی قدمهایی که برای رسیدن به او بر میداریم اما به مقصد نمیرسد را میبیند!
خداوند شاهد همهی تلاشهایمان است حتی زمانیکه در جنگ با نفس شکست میخوریم. زیرا خداوند مهربانتر از آن است که تلاش و عجز بندهاش را در مقابل وسوسههای دنیای مادی نادیده بگیرد.
این گونه میشود که با یک قدمِ از جانب ما خداوند قدمهای بعدی را برمیدارد.
خداوندا! دوست داشتن فقط لایق ذات باری تعالی شماست. پس با همهی وجودم شما را دوست میدارم ای مهربانترینم...
✍الهه_زارعی
#سلاله_زهرا
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
@solalehzahra99