فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘
🎥 #استوری_موشن | روز شمار هفته بسیج
🍃🌹🍃
❌ ۱آذر، بسیج، عدالت و مبارزه با فساد
#روشنگری
#ثامن
#هفته_بسیج
📢واکنش صدا و سیما به متن موهن پیج شادی شایانفر
روابط عمومی صدا و سیما، رسانه ملی درباره متن موهنی که در صفحه اجتماعی یکی از عوامل سریال روزگار جوانی ۲ منتشر شده بود، اطلاعیهای صادر کرد و نوشت:
🔹به اطلاع مخاطبان محترم رسانه ملی میرساند اخیرا متنی موهن در صفحه اجتماعی یکی از عوامل سریال روزگار جوانی ۲ منتشر شده که افکار عمومی را جریحهدار کرده است. لازم به توضیح است فرد یادشده هیچگونه رابطه استخدامی با سازمان صدا و سیما ندارد.
🔹بدیهی است افراد متعددی در قالب برنامهها و سریالهای برونسپاری شده تحت عناوین مختلف با تهیهکنندگان این برنامهها همکاری میکنند که این همکاری واجد هیچگونه حق ارتباط استخدامی با صدا و سیما نیست.
🔹روابط عمومی سازمان صدا و سیما ضمن تقبیح انتشار مطالب موهن در صفحه شخصی منتسب به فرد مذکور، به آگاهی عموم مخاطبان عزیز میرساند سازمان در حال پیگیری اقدامات قانونی لازم در این خصوص است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن شھدا جوونی نکردن 😂 نظر شما چیہ ؟ جوونی نکردن شھدا بہ روایت فیلم 😐😂😂😂
#شهدا
#هفته_بسیج
شهید حسین معز غلامی 🌹🍃
شادی روح داداش های شهیدمون بلند صلوات بفرست 😁
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
تقدیم به همه بسیجیان خستگی ناپذیر
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باخامنه ای کسی نگردد گمراه
🌸⃟🌼჻ᭂ࿐✰📚
#قرارگاه_بسوی_ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🎥نماهنگ جدید : ویژه هفته بسیج*
*🔸لشکر بی ریای عشق*
⭕️میزان رضایت بالای مردم از سفرهای استانی و بازدیدهای میدانی دولت جدید
🔻دادههای نظرسنجی ملی مرکز افکارسنجی "کِیو" نشان میدهد ۷۸.۲% مردم از سفرهای استانی رئیسی و دولتمردان رضایت دارند. همچنین ۷۹.۴% از جامعه از بازدیدهای میدانی دولت اعلام رضایت دارند.
🔮 مرجع گفتمان
#دکتر_رئیسی
#دولت_انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃
#استوری
بیاد شهید تورجی زاده و همه شهدای عزیزمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سرود دانش آموزی #بسیج🇮🇷
ای بسیج، ای سرفرازان، افتخارِ میهنید
🌺 #هفته_بسیج گرامی باد🇮🇷
🌷🍃🇮🇷
‼️صید مشتری با برند اجارهای خارجی!
❌در حالی رهبر انقلاب بارها از مردم خواستند که سراغ برند خارجی نروند، یک تولیدکننده لوازم خانگی که باید در صف اول تبلیغ برند ایرانی باشد، روی محصول تولید داخلی برند شناخته شده «دوو» کره نصب میکند که به دلیل گمراه شدن مصرف کننده نوعی تقلب محسوب میشود.
tn.ai/2611967
🔮 مرجع گفتمان
#تقلب
🔻 رهبرانقلاب: بسیج سرمشقی شد برای بعضی از کشورهای دیگر که به سراغ جوانهایشان بروند برای حلّ مشکلات گوناگون
👈 بسیج مصداق این آیهی شریفه است: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم.
🔺️ بسیج، یکی از نقطههای برجستهی تصویر واقعی از کشور عزیز ما است، و دشمن با بسیج خیلی مخالف است و عوامل دشمن هم با بسیج خیلی مخالف هستند.
۱۳۹۷/۰۷/۱۲
🔮 مرجع گفتمان
#هفته_بسیج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه رهبر انقلاب برای یافتن راه حل علمی رفع مشکلات آب، ترافیک و محیطزیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #نماهنگ | انتخابِ خدا
🔺 ماجرای عنایت حضرت سیدالشهدا علیه السّلام بر مادر شهید معماریان و شفا گرفتن وی در شب عاشورا
#تقریظ_رهبر_انقلاب
#کتاب_تنها_گریه_کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'دوشنبہهادلمنوقفـغربتحسناست'
#دوشنبہهاےامامحسنی 🌱
🌷🍃🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 کلیپ بسیار مهم ‼️
👈🏻 قابل توجه پدر و مادرهایی که نمیخواهند فرزندشان کوچکترین سختی ببیند...😲
🎙 استاد شهید مرتضی #مطهری
#⃣ #صیانت_از_کودکان
✍ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_پانزدهم
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریههایم #شک کرده بود که با تندی حساب کشید :«چرا گریه میکنی؟ ترسیدی؟»
خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندانبان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس میتپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید :«نه ابوجعده! چون من میخوام برم، نگرانه!»
💠 بدنم بهقدری میلرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بیروح ارشادم کرد :«شوهرت داره عازم #جهاد میشه، تو باید افتخار کنی!»
سپس از مقابل در کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی #مرگ میداد که به سمت سعد چرخیدم و با لبهایی که از ترس میلرزید، بیصدا التماسش کردم :«توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته میکنم!»
💠 دستم سُست شده و دیگر نمیتوانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد.
نفسهایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم میکرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم :«بذار برم، من از این خونه میترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد :«اینطوری گریه میکنی، اگه پای شوهرت برای #جهاد بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!»
💠 نمیدانست سعد به بوی غنیمت به #ترکیه میرود و دل سعد هم سختتر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد :«بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟»
شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هقهق گریه قسم خوردم :«بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!»
💠 روی نگاهش را پردهای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی #چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. بهسرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد :«از #خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟»
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد :«اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن #جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بیپروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :«خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو #نامحرم صداتو بلند کنی؟»
💠 با شانههای پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد :«تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای #جهاد کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد :«تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن #ارتش_آزاد به داریا، ما باید ریشه #رافضیها رو تو این شهر خشک کنیم!»
💠 اصلاً نمیدید صورتم غرق اشک و #خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانهام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد :«این لالِ؟»
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد :«#افغانیه! بلد نیس خیلی #عربی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهاییام قلقلکش میداد که به زخم پیشانیام اشاره کرد و بیمقدمه پرسید :«شوهرت همیشه کتکت میزنه؟»
💠 دندانهایم از #ترس به هم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کردهام که به همسر جوانش دستور داد :«بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید :«اگه اذیتت میکنه، میخوای #طلاق بگیری؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد