دعایسمات۩موسویقهار.mp3
3.62M
🍃🌹🍃
🔅دعای سمات
🎙 | با صدای مرحوم موسویقهار
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
🇮🇷مقام معظم رهبری: قضیّهی جمعیّت یکی از همان نسخههای غربی است. اخیراً دستگاه تبلیغاتی دولت انگلیسِ خبیث تجویز نسخه هم کرده که ایران برای سی میلیون جمعیّت، خیلی کشور خوبی خواهد بود! چشمتان چهار تا! انشاءالله این جمعیّت به ۱۵۰ میلیون هم خواهد رسید. ۱۳۹۷/۳/۲
🍃🌹🍃
🔮 مرجع گفتمان
#جمعیت
#فرزند_آوری
#پیری_جمعیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹🍃
متهمان خانه اصفهان که ۳ تن از نیروهای نظام را شهید کردند، سابقه خوبی هم نداشتند ، امروز به کیفر اعمالشان رسیدند .
این است عاقبت کسانی که علیه امنیت ملی کشور اقدام میکنند
#عاقبت_اشرار_مسلح
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️💢⭕️
این خانم مشاور برنامه جهانی غذای مجمع جهانی اقتصاد هستن، که یک میان وعده کوچیک میل کردن!
اروپا... نکبت محض🤮
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
با سلام و ارادت
جهت دعوت دوستان قرآنی و علاقمند به تفسیر، پیوند زیر را ارسال بفرمایید.
✅ این گروه برای طلاب علوم دینی و دانشجویان رشتههای معارف اسلامی مفید است.
🍃 این گروه تحت اشراف علمی استاد محمد مهدی زارعی گلپایگانی است 👈🏻 و بهرهمندی از معارف قرآنی در قالب شرح و تبیین تفسیر شبر با صوتها و متنهای ارسالی توسط ایشان آغاز شده است!
🕰 روزانه حدودا ۱۵ دقیقه برای قرآن کریم وقت بگذاریم!
🌹تفسیر شبر🌹
https://eitaa.com/joinchat/2324496777C76f3d992b6
💢رویای آیتالله بهجت درباره #امام_خمینی:
💠 «قبلاز پیروزی انقلاب خواب دیدم که شاه به سید جوانی، خیلی احترام میکرد. در عالم رؤیا فهمیدم که پساز شاه، او رهبر خواهد بود.
🌀 پساز پیروزی انقلاب، دیدم که همان طور شد؛ ولی قیافه آقای خمینی با آن جوان، تطبیق نمیکرد؛ اما وقتی عکس جوانی ایشان را آوردند، دیدم عیناً همان است.
🔹در عالم رؤیا، آن جوان چیزی گفت. پساز انقلاب، آقای خمینی گفت: «هر کس در برابر انقلاب بایستد هلاک میشود».
🔺 و به این شکل، آنچه در خواب دیده بودم، تعبیر شد.
📚کتاب زمزم عرفان؛ یادنامه فقیه عارف حضرت آیتالله #محمدتقی_بهجت، نوشته محمدی ری شهری ص ۳۱۲ و ۳۱۳.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت43
اولین باری بود که در کنار رضا دونفری قدم میزدم
احساس خوبی داشتم
بعد از ده دقیقه رسیدیم پارک
پارک خلوت بود ،رفتیم روی یه نیمکت نشستیم
نمیدونستم چی میخواد بگه ،استرس شدیدی گرفتم
قلبم تن تن میزد
چند دقیقه ای گذشت و چیزی نگفت
- آقا رضا نمیخواین حرفی بزنین؟
رضا: چرا ،ولی نمیدونم چه جوری بگم
- درباره چیه،؟
رضا : درباره خودمون
(با شنیدن این کلمه قند تو دلم آب شد )
- خوب بگین گوش میدم
رضا: مطمئنم که شما هم میدونین که الان چند ساله که خانواده هامون دارن درباره منو شما تصمیم میگیرن ،من اویل فکر میکردم همه چی شوخیه ،ولی هر چی که گذشت فهمیدم که جدی جدی دارن برای آینده منو شما تصمیم میگیرن
نمیدونم چه جوری باید بگم
شما برای من مثل معصومه هستین ،مطمئنم که شما هم همین حس و نسبت به من دارین
الان چند وقته که بابا و مامان پا پیچم شدن که حتما باید با شما ازدواج کنم
آیه خانم ،من به دختر دیگه ای علاقه دارم ،نمیدونم اینو چه جوری به خانواده ام بگم ،اومدم اینجا که از شما کمک بخوام ،کمکم کنین این بازی مسخره رو که چندین ساله شروع شده رو تمامش کنیم
( باشنیدن این حرفا ،تمام وجودم خشک شد،احساس میکردم الاناست که بمیرم ،نکنه دارم کابوس میبینم ،آروم یه نیشگونی به دستم گرفتم،نه کابوس نیست واقیعته ،بیدار بیدارم ،باورم نمیشد این همه سال ،با تمام احساسم بازی شده بود ،عشقی که اصلا وجود نداشت ،زبونم بند اومده بود ،نمیدونستم چی باید بگم )
رضا: آیه ،حالت خوبه؟
- هاا...
رضا: میگم خوبی؟
- اره خوبم ،من باید برم امتحان دارم دیرم شده
از جام بلند شدمو چند قدم رفتم
رضا: آیه؟
سر جام ایستادم ولی بر نگشتم ،میدونستم اگه نگاهش کنم ،بغضم میشکنه
رضا: تو هم منو مثل امیر میبینی نه؟
اشکام جاری شد
تنها چیزی که فقط میتونستم بگم همین بود :
اره زود ازش دور شدم و رفتم سمت دانشگاه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت44
نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم دانشگاه
انگار هنوز تو شوک بودم
از پله ها رفتم بالا
در کلاس و باز کردم
با دیدن هاشمی فهمیدم که نباید وارد کلاس بشم درو بستم و به دیوار رو به روی کلاس تکیه دادم بعد چند دقیقه در کلاس باز شد
یکی از بچه ها اومد بیرون
با دیدنم گفت: استاد گفتن بیاین داخل
وارد کلاس شدم و بدون اینکه به هاشمی نگاه کنم آروم سلام کردم و رفتم کنار سارا نشستم
سارا آروم پرسید: معلوم هست کجاییی تو !؟
چیزی نگفتم و کتابمو از داخل کیفم بیرون آوردم
هاشمی حرف میزد و من اصلا نمیفهمیدم چی میگه ،تمام فکرم به حرفاهایی بود که رضا زده بود با تکونهای دست سارا به خودم اومدم نگاهش کردم....
سارا: آیه استاد داره تو رو صدا میزنه حواست کجاست؟
سرمو بالا گرفتم ،به هاشمی نگاه کردم
نفهمیدم چی شد اشکام جاری شدن
هاشمی: اتفاقی افتاده خانم یوسفی؟
- ببخشید من اصلا حالم خوب نیست میتونم برم بیرون
هاشمی: بله بفرمایید
با شنیدن حرفش وسیله امو جمع کردم و از کلاس رفتم بیرون وارد محوطه شدم ،رفتم سمت فضای سبز دانشگاه یه گوشه نشستم ،سرمو گذاشتم روی زانو و گریه میکردم
چند دقیقه ای نگذشت که یه نفر بغلم کرد
سرمو بالا گرفتم دیدم ساراست
سارا: چی شده آیه ؟ چرا گریه میکنی؟
خودمو انداختم توی بغلش وشروع کردم به گریه کردن ،دست خودم نبود میدونستم اگه بغضم نشکنه ،این درد منو میکشه
یه ساعتی گذشت تا گریه ام بند اومد
از سارا فاصله گرفتم
سارا: آیه کم کم دارم نگران میشم بگو چی شده ؟
- صبح رضا رو دیدم
سارا: خوب؟
- باورت میشه ،بهم گفته من تو رو مثل معصومه میبینم ،یعنی این همه سال فقط منو به چشم یه خواهر میدید نه کس دیگه ای ،نه شریک زندگیش سارا هم انگار بهش شوک وارد شده بود حرفی نمیزد ،فقط نگاهم میکرد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت45
سارا: تو این چند سال چرا چیزی نگفت ،چرا گذاشت این حرف تبدیل به واقعیت واسه دیگران بشه...
- نمیدونم ،حتمن به خاطر عمو و بابا چیزی نگفت ، دارم دیونه میشم سارا
سارا: تو چیزی نگفتی بهش؟
- من فقط تونستم خورد شدنمو له شدنمو پنهان کنم ،فقط گفتم منم مثل خودش فکر میکنم و نگاهش میکنم
سارا: اشتباه کردی دیگه، باید بهش میگفتی چقدر دوستش داری ،باید میگفتی همیشه منتظرش بودی ...
- میخوام برم خونه ،اصلا حالم خوب نیست
سارا: صبر کن با هم بریم
- نه اینجوری مامان شک میکنه ،خودم تنها میرم
سارا: باشه ،مواظب خودت باش
- باشه
با هر جون کندنی بود ،از دانشگاه زدم بیرون یه دربست گرفتم رفتم سمت خونه
وارد حیاط شدم
لب حوض نشستم و دست و صورتمو شستم و رفتم داخل خونه
خدا رو شکر مامان خونه نبود رفتم توی اتاقم
لباسمو عوض کردمو روی تخت دراز کشیدم
به اتفاقهای این چند سالی که افتاد فکر کردم ،به محبت کردنهاش ،به کادو خریدناش روز تولدم ،به نگاه کردناش
چه طور میتونه این همه محبت از سر برادری باشه
چه طور اینجور گذاشت راحت بکشنم و خورد بشم
از خودم متنفرم که اینقدر راحت دلباخته کسی شدم که منو به چشم یه خواهر میدید
از خودم منتفرم که چقدر ارزون عشقمو حراج گذاشتم
سرمو زیر پتو گذاشتم و آروم گریه میکردم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#شهداوامامزمان ۱۵
🌷شهید مصطفی یوسفی
🔸شهید مصطفی یوسفی حال دیگری داشت، زیر نخل نیم سوخته ای نشسته بود به تنهی زخمی آن تکیه داده و زیر لب می خواند: اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه...
اشک مثل باران از چشمهایش سرازیر بود و روی کتابچهی دعا میچکید.در همین حین خمپاره ای زدند و او به سوی حضرت دوست ،پرواز کرد.
هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷
#امام_زمان
#مولایمن
🍂يک عمر به انتظار مانديم همه
غمديده و بيقرار مانديم همه
🍂بازآ ؛ که شکست، دل زِ ياد غم تو
بی روی تو بی بهار مانديم همه
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
#شبتونمهدوی🌙
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى...
🌱سلام بر تو ای یادگار امیرالمومنین .
سلام بر تو و بر روزی که زمین درد کشیده را، با عدالت علوی التیام خواهی داد.
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
1_4708758668-AudioConverter.mp3
2.44M
⁉️ ایا امام زمان عجل الله با۳۱۳ یار خود در دوران غیبت ارتباط دارند ؟ واینکه این ۳۱۳ از یار حضرت بودن خود مطلع هستند ؟واسامی انها نزد حضرت موجوده؟
⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
1_4726714822-AudioConverter.mp3
2.36M
⁉️راهکارهایی جهت انجام کار فرهنگی مهدوی در کنارایستگاههای صلواتی :
⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری
♨️راه تشرف
🔸مرحوم شیخ رجبعلی خیاط در برابر خواستهای مکرر یارانش برای تشرف به محضر مقدس حضرت ولی عصر (علیه السلام) سفارشهای خاصی فرموده است، از جمله این که: شبی یکصد بار آیه ی کریمه ی (رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا) [۱] قرائت شود (تا چهل شب).
یکی از کسانی که بر این سفارش شیخ مداومت کرده است، پس از چهل روز نزد شیخ میآید و میگوید: موفق به زیارت حضرت نشدم! شیخ میفرماید: هنگامی که در مسجد نماز میخواندید، آقای سیدی به شما فرمودند: انگشتر در دست چپ کراهت دارد و شما گفتید: انجام هر مکروهی، جایز است! ایشان امام زمان (علیه السلام) بودند!
[۱]: إسراء / ۸۰
📚هزار و یک حکایت اخلاقی ص۵۷۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️استخاره برای ازدواج
⁉️آیا می توانیم برای ازدواج استخاره کنیم؟ و اگر خوب نیامد می توانیم برخلاف آن عمل کنیم؟🙃
➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | دعایی که آیتالله بهجت به رهبرانقلاب توصیه کردند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید مدافع حرمی که اذن شهادتش را از حضرت معصومه سلاماللهعلیها گرفت
🔹داستانی از زندگی شهید مصطفی نبی لو، شهید مدافع حرمی که پس از چهار بار اعزام به سوریه سرانجام در سال ۱۳۹۶ در منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چادری شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در #مقتل شهید علی وردی (خیابان ورزش) در
#هیات #دختران_انقلاب
💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها میکند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی #مادر_آرمان برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد #موهایش را کامل بپوشاند و به حمدالله در #هیات #دختران_انقلاب در #مقتل شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی #چادری میشود...
✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید...
#پیشاپیش_روز_دختر_مباااااارک🌷❤️
👓 با مخلان مجازی امنیت برخورد #قاطع کنید
دادستان کل کشور:
🔹دادستان وظیفه دارد اگر امروز مسئلهای در فضای مجازی پیچید و منتشر شد بلافاصله آن موضوع را پیگیری کرده و به دنبال مستندات آن باشد.
🔹اگر فردی بدون مبنا و سند حرفی را زد و جامعه را ملتهب و امنیت روانی را مخدوش کرد نباید از آن گذشت کرد.
🔹البته اگر مستندات ادعا موجود بود باید در جهت رفع نقص پیش رویم.
🔹صیانت از آرامش روانی جامعه جزو وظایف ماست و فراهم شدن بستر آرامش روانی مردم در این است که با مخلان آن بلافاصله و در کمترین زمان برخورد شود.
📌 پینوشت:
چشم آقای دادستان بنده از اعضای کانالم میخواهم #مطالبات شما را عملی کنند!
چی؟!
دادستان خود شمایید؟!!
الله اکبر....