eitaa logo
سردار سلیمانی
460 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
20.6هزار ویدیو
323 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶از تاکسی 🚕پیاده شدیم، آقامصطفی کلید انداخت و در را باز کرد. کسی منتظرمان نبود خانه خالی بود خانه‌ای نیمه‌ساز که فقط یکی از اتاق‌هایش کامل بود و بخاری داشت، نمی‌دانستم چمدانم را کجا بگذارم. یک اتاق برای شش‌نفر، نشستم آقامصطفی چای آورد.😊😊 خواهرهایش از مدرسه آمدند کمی بعد پدر و مادرش هم از سرکار برگشتند. مادرش از دیدن من تعجب کرد. فهمیدم آقامصطفی از آوردن من چیزی به او نگفته است. کمی دلخور شدم 😔، البته مادرش حق داشت بنایی‌شان طولانی شده بود و آمادگی نداشتند. شب من و آقامصطفی داخل اتاق خوابیدیم و پدر و مادر و دو تا خواهرهای آقامصطفی درون هال، معذب بودم. به آقامصطفی گفتم: «زودتر برگردیم زابل.»😕 گفت: «فردا گچ میارم و اون اتاق رو گچ می‌کنم، نگران نباش.» گفتم: «فردا صبح زود اول برویم پابوس امام رضا بعد هرکاری دوست داشتی بکن.» 🔸صبح روز بعد رفتیم حرم، باران نرم و یک‌نواخت می‌بارید و بوی بهار همه‌جا پیچیده بود.😇 صحن و سرای حرم آقا علی ‌بن‌ موسی الرضا(ع) آن‌قدر تمیز بود که دلم می‌خواست کفش‌هایم را درآورم، مبادا لکه‌ای روی سنگ‌های مرمر بیفتد. خدام قدم به قدم ایستاده بودند و با چوب پرهای رنگی دست‌شان زائرها را راهنمایی می‌کردند. از چند صحن گذشتیم و وارد روضۀ منوره شدیم. سلام دادیم آقامصطفی با صوت دلنشینش زیارت‌نامه☺️ خواند. بعد دور ضریح طواف کردیم. هنگام خروج، پشت پنجره فولاد ایستادیم و دعا کردیم به آقامصطفی گفتم: «دفعۀ قبلی که اومده بودم زیارت، از آقا همسری مهربون و مشهدی خواستم درست مثل تو، حالا به پاس این موهبت نصف مهریه‌ام رو بهت می‌بخشم.»🤓 آقامصطفی با شیطنت پرسید: «می‌دونی 250تا سکه یعنی چی؟ با پولش میشه یک خونه خرید !😉😉 گفتم : «فدای چشم پاکی و ایمانت»💞💞💞💞 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 •┄┅══༻○༺══┅┄•