💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_بیست_و_هشٺ
🔶زندگی ما یک زندگی عاشقانه💞 بود خیلی همدیگر را دوست داشتیم، اما یک سری مادیات باعث شد که نگذارند آنطور که میخواهیم زندگی کنیم. عشق و علاقۀ ما نشأت گرفته از این بود که با هم همفکر بودیم.😍😍
🔸قبل از ازدواج با نامحرم خوش و بشی نداشتیم. مثل بعضیها نبودیم که دوست داشتند خوشیهایشان را بکنند بعد ازدواج کنند، چون میپنداشتند با ازدواج خوشیهایشان پایان میگیرد. دوست داشتیم چشممان به همسر😊 خودمان باز شود. آقامصطفی برای من همان سواری بود که با اسب سفید آمده بود همان رؤیایی که به واقعیت پیوسته بود برای من از همهنظر کامل بود.💖 دوستانم میگفتند: «شوهرت زیادی لاغر و قدبلنده، چطور پسندیدیش؟»
میگفتم: «واقعاً قدش بلنده؟ لاغره؟ من که متوجه نشدم به نظر من که خیلی خوشتیپ و خوشقیافه است!»😍
میگفتند: «لاغریاش برات مهم نیست؟»
میگفتم: «نه!»
آنقدر شیفتهاش شده بودم که اگر احیاناً ایرادی هم در وجودش بود، نمیدیدم. همیشه با من مهربان بود اگر نکتهای را میخواست تذکر دهد، طوری میگفت که من نرنجم ☺️یک روز در اتوبوس، مقنعهام عقب رفته بود و چند تار مویم دیده میشد. آقامصطفی گفت:« چقدر موهات قشنگه، چقدر خوشرنگه عزیزم،😇 حیفه نامحرم موهای قشنگت رو ببینه، حیفه موهات توی آتش جهنم بسوزه. میدونی زینب! همۀ ما توی بهشت جایگاهی داریم، اما گناهانمون باعث میشه هی از اون جایگاه فاصله بگیریم😔. من خیلی دوست داشتم سید میبودم، اگه سید بودم خیالم راحت بود که در آخرت کنار خونۀ ائمه خونه دارم ما میتونیم با کارهای خوبی که توی دنیا انجام میدیم، مثل حفظ حجاب، ولایتمداری و پایبند مادیات نبودن، به اون مرحله برسیم.»👌👌
برای من و مصطفی مادیات زیاد مهم نبود، اما بقیه نمیگذاشتند. زخم زبانهایی مثل «دخترتون چه ایرادی داشت؟»😔 نشان میداد باورشان نمیشود که ما یک زندگی سالم را شروع کردهایم. فکر میکردند رابطهای قبل از ازدواج بوده که یکباره و بدون اینکه عروسی بگیریم، با یک عقد ساده یک زندگی خیلی سادهتر را شروع کردهایم.🌹🌹🌹
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
•┄┅══༻○༺══┅┄•