eitaa logo
سردار سلیمانی
409 دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
20.5هزار ویدیو
321 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 زابل رسم نبود دختر و پسر قبل از ازدواج با هم صحبت کنند، حتی در مراسم خواستگاری🌹. من بدون اجازۀ پدر و برادرهایم آمده بودم و اگر می‌فهمیدند خیلی عصبانی می‌شدند. هر طور بود آبجی‌ام را راضی کردم، رفتیم بیمارستان 🏨من در محوطۀ بیمارستان روی نیمکتی نشستم و ‌فاطمه رفت او را از داخل بخش آورد، ایستاد روبه‌روی من، تعارفش نکردم که کنارم بنشیند😏. چادرم را کشیده بودم توی صورتم، تُن صدایم پایین بود تُندتُند و بدون مکث شروع کردم به حرف‌زدن. گفتم: من اومدم بهتون بگم که هیچ علاقه‌ای به شما ندارم 🙃و مطمئنم که ما با هم هیچ وجه مشترکی نداریم. لطفاً هوای منو از سرتون بیرون کنین. ما به درد هم نمی‌خوریم. اگه این وصلت سر بگیره، زندگی به کام هردومون تلخ میشه. 🤨به مامان‌تون بگین پشیمون شدین. بگین نیان خواستگاری.» به دهان باز و چهرۀ منقلب او توجهی نکردم، بلند شدم و راه افتادم به طرف در خروجی، خواهرم کلی عذرخواهی کرد و گفت: «اِن‌شاءالله همسر شایسته‌ای نصیب‌تون بشه.»🙏 خدا ، خدا می‌کردم برادرهایم از قضیه بو نبرند. سرشب، خانم حاج‌محمود زنگ زد و بعد از کمی مقدمه‌چینی به مادرم گفت: «استخاره کردیم، بد اومده!» نفس راحتی کشیدم😊 چند روز بعد، خواهر آقامصطفی به مناسبت عید نیمۀ شعبان ما را دعوت کرد. اول که وارد شدیم پسرعمویم گفت: «زینب‌خانم خبر خوشی برای شما دارم!» شاد شدم 😇دخترهای جوان هم که خبر خوش را در خواستگاری می‌بینند. منتظر بودم که یکی سر حرف را باز کند، اما آنها از آب و هوا، از تورم، از افزایش بی‌رویۀ قیمت‌ها، از اتفاقات روزمره و پیش‌پاافتاده می‌گفتند.😌 لحظات کُند و کُشنده می‌گذشت. رفتم داخل آشپزخانه و پرسیدم: «لیلاخانم کمک لازم ندارین؟» لیلاخانم گفت:« نه عزیزم، شما راحت باش. داداشم هست. پذیرایی می‌کنه.»💐💐💐💐 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷