eitaa logo
سردار سلیمانی
448 دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
20.5هزار ویدیو
321 فایل
این محبت سردارِ عزیزِ که ما را دورهم جمع کرده،لطفا شما هم بیاین تو دورهمی مون😊 استفاده از مطالب مانعی ندارد مدیر کانال @Atryas1360 @Abotorab213 ادمین ۱ ارتباط با مشاوره و پاسخگوی سوالات دینی @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلامی: خطر صهیونیست‌ها برای ما کمتر از نیش پشه است ☺️✌️ فرمانده کل سپاه: 🔹خطر رژیم صهیونیستی برای ما کمتر از نیش پشه است. 🔹وقتی برای بزرگترین امپراطوری نظامی بشر که است قدرت‌سازی می‌کنیم، دیگر قدرت‌های کوچک مانند در معادلات ما حساب نمی‌شوند. 👌👌 🔹برای شکست آمریکا قدرت‌اندوزی کرده‌ایم. 🇮🇷🇮🇷 🏴🇮🇷🍃🌹
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده:
✍️ 💠 دو سال پیش به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده‌ام قرار گرفتم و حالا دوباره عشق دیگری دلم را زیر و رو کرده و حتی شرم می‌کردم به ابوالفضل حرفی بزنم که خودش حسم را نگفته شنید، هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد :«یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!» از شنیدن خبر سلامتی‌اش پس از ساعت‌ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد و سوالی که بی‌اراده از دهانم پرید :«می‌تونه حرف بزنه؟» و جوابم در آستین شیطنتش بود که فی‌البداهه پاسخ داد :«حرف می‌تونه بزنه، ولی نمی‌تونه بکنه!» 💠 لحنش به‌حدی شیرین بود که میان گریه به خنده افتادم و او همین خنده را می‌خواست که به سمتم آمد، سرم را بوسید و به فدایم رفت :«قربونت بشم من! چقدر دلم برا خنده‌هات تنگ شده بود!» ندیده تصور می‌کرد چه بلایی از سرم رد شده و دیگر نمی‌خواست آسیبی ببینم که لب تختم نشست، با دستش شکوفه‌های اشکم را چید و ساده صحبت کرد :«زینب جان! داره با سر به سمت جنگ پیش میره! دو هفته پیش دو تا ماشین تو منفجر شد، دیروز یه ماشین دیگه، شاید امروز یکی دیگه! سفرای کشورهای خارجی دارن دمشق رو ترک می‌کنن، یعنی خودش داره صحنه جنگ رو برای آماده می‌کنه!» 💠 از آنچه خبر داشت قلبش شکست، عطر خنده از لبش پرید، خطوط صورتش همه در هم رفت و بی‌صدا زمزمه کرد :« داره میفته دست تکفیری‌ها، حمص همه آواره شدن! آماده لشگرکشی شده و کشورهای غربی و عربی با همه توان تجهیزش کردن! این تروریست‌هام همه جا هستن، از کنار هر ماشین و آدمی که تو دمشق رد میشی شاید یه انتحاری باشه، به‌خصوص اینکه تو رو میشناسن!» و او آماده این نبرد شده بود که با مردانگیِ لحنش قد علم کرد :«البته ما آموزش نیروهای سوری رو شروع کردیم، و تصمیم گرفتن هسته‌های مردمی تشکیل بدیم و به امید خدا نفس این رو می‌گیریم!» 💠 و دلش برای من می‌تپید که دلواپس جانم نجوا کرد :«اما نمی‌تونم از تو مراقبت کنم، تو باید برگردی !» سرم را روی بالشت به سمت سِرُم چرخاندم و دیدم تقریباً خالی شده است، دوباره چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و معصومانه پرسیدم :«تو منو به‌خاطر اشتباه گذشته‌ام سرزنش می‌کنی؟» 💠 طوری به رویم خندید که دلم برایش رفت و او دلبرانه پاسخ داد :«همون لحظه‌ای که تو حرم (علیهاالسلام) دیدمت، فهمیدم خودش تو رو بخشیده عزیزدلم! من چرا باید سرزنشت کنم؟» و من منتظر همین پشتیبانی بودم که سوزن سِرُم را آهسته از دستم کشیدم، روی تخت نیم‌خیز شدم و در برابر چشمان متعجب ابوالفضل خجالت کشیدم به احساسم اعتراف کنم که بی‌صدا پرسیدم :«پس می‌تونم یه بار دیگه...» 💠 نشد حرف دلم را بزنم، سرم از به زیر افتاد و او حرف دلش را زد :«می‌خوای به‌خاطرش اینجا بمونی؟» دیگر پدر و مادری در ایران نبود که به هوای حضورشان برگردم، برادرم اینجا بود و حس حمایت مصطفی را دوست داشتم که از زبانش حرف زدم :«دیروز بهم گفت به‌خاطر اینکه معلوم نیس سوریه چه خبر میشه با رفتنم مخالفت نمی‌کنه!» که ابوالفضل خندید و رندانه به میان حرفم آمد :«پس هم کرده!» 💠 تازه حس می‌کرد بین دل ما چه گذشته که از روی صندلی بلند شد، دور اتاق چرخی زد و با شیطنت نتیجه گرفت :«البته این یکی با اون یکی خیلی فرق داره! اون مزدور بود، این !» سپس به سمتم چرخید و مثل همیشه صادقانه حرف دلش را زد :«حرف درستی زده. بین شما هر چی بوده، موندن تو اینجا عاقلانه نیست، باید برگردی ایران! اگه خواست می‌تونه بیاد دنبالت.» 💠 از سردی لحنش دلم یخ زد، دنبال بهانه‌ای ذهنم به هر طرف می‌دوید و کودکانه پرسیدم :«به مادرش خبر دادی؟ کی می‌خواد اونو برگردونه خونه‌شون ؟ کسی جز ما خبر نداره!» مات چشمانم مانده و می‌دید اینبار واقعاً شده‌ام و پای جانم درمیان بود که بی‌ملاحظه تکلیفم را مشخص کرد :«من اینجا مراقبش هستم، پول بلیط دیشبم باهاش حساب می‌کنم، برا تو هم به بچه‌ها گفتم بلیط گرفتن با پرواز امروز بعد از ظهر میری ان‌شاءالله!» 💠 دیگر حرفی برای گفتن نمانده و او مصمم بود خواهرش را از سوریه خارج کند که حتی فرصت نداد مصطفی را ببینم و از همان بیمارستان مرا به فرودگاه برد. ساعت سالن فرودگاه روی چشمم رژه می‌رفت، هر ثانیه یک صحنه از صورت مصطفی را می‌دیدم و یک گوشه دلم از دوری‌اش آتش می‌گرفت. تهران با جای خالی پدر و مادرم تحمل کردنی نبود، دلم می‌خواست همینجا پیش برادرم بمانم و هر چه می‌گفتم راضی نمی‌شد که زنگ موبایلش فرشته نجاتم شد... ✍️نویسنده:
آن طرف میز، جو بایدن در گزارش یک ساله خود یک بار دیگر تلویحاً به نیازمندی برای احیای اعتراف کرد. این طرف میز، ایران قراردادهای ده ها میلیارد دلاری با و را به مراحل نهایی نزدیک کرده است. الان لبخند زدن مذاکره‌کنندگان ایران بیخود نیست، راهبردی است.
🇮🇷 کاربری اصلی ماهواره نظامی نور ۲ مشخص شد؛ رصد دقیق تحرکات و رژیم موقت صهیونیستی در سطح منطقه.
1.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 ۱۵ مرکز تحقیقاتی ساخت سلاح‌های بیولوژیک و میکروبی در اوکراین داشته که حالا نگران است که دست روسها بیافته! دستورالعمل های انهدام آزمایشگاهها که آمریکا به اوکراین داده بود هم افشا شده. ابعاد ماجرای خیلی گسترده تر از آنی ست که بنظر میرسد
زنده بگور کردن نوزادان در آمریکا قانونی شد. نوزادان را تا 28 روز پس از تولد میتونند بکشند! پیامبر اکرم صلوات الله علیه وآله وسلم فرموده است: «من میان دو جاهلیت برانگیخته و مبعوث شده ام و جاهلیت دوم، بسیار سخت تر و مصیبت بارتر از جاهلیت اوّل است.» الامالی، ج 2، ص 277.
2.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥 این کلیپ را بکوبید به صورت ضد‌انقلاب های آمریکا پرست👆 برژينسكى، مشاور امنیت ملی کارتر: 🏴‍☠️ حملات شيميايي ارتش عراق به ايران با دولت هماهنگ شده بود 🔻اطلاعات نظامى لازم را آمريكا به عراق مى داد! _ ⁉️ حال یک سؤال از ضد‌انقلاب‌هایی که می‌گویند امام خمینی (ره) را آمریکا در ایران قرار داد! ❓اگر امام خمینی (ره) دست‌نشانده آمریکا بود، چطور دو سال بعد از پیروزی انقلابش تمام دنیا متحد می‌شوند و بعث عراق را تمام قد با نفرات، تجهیزات و تسلیحات سنگین نظامی حمایت می‌کنند تا انقلاب اسلامی ایران، سقوط کند!!!؟ قطعأ فروش سلاح حرف احمقانه‌ایست.. چون اگر این را کسی بگوید دیگر نمی‌توانند ادعا کنند آمریکا و غرب حامی مردم ایران و فقط دشمن نظام ایران هستند! بمب های شیمیایی و موشک ها همه بر سر مردم غیر نظامی ریخته شد و آمریکا به بعثی‌ها پلن شلیک می‌داد. ❗️مورد دوم: اگر با نظام اسلامی مخالف بودند چرا از بنیان‌گذار آن حمایت کردند! ❗️مورد سوم: اسرائیل و دولت یهودی در فلسطین هدف اصلی صهیونیسم جهانی بوده و هست. پس چرا نظامی را سرکار آوردند که بعدها علیه دولت موعودشان اقدام کند! /منادی زمان
3.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ روز قدس امسال با سال‌های دیگر فرق دارد 🔹 فلسطینی‌ها دارند فداکاری‌های بزرگ از خود نشان می‌دهند و هم با پشتیبانی و انتهای رذالت و جنایت را انجام می‌دهد. دولت‌های اسلامی در زمینه فلسطین خیلی بد عمل می‌کنند و بعضی از آن‌ها حاضر نیستند در این زمینه حرف درست و حسابی بزنند. 🔹اشتباه بزرگ این است که فکرکنیم راه کمک به ارتباط با صهیونیست‌هاست. مصر و اردن ۴۰ سال پیش این خطا را کردند، آیا جنایات صهیونیست‌ها کم شد؟ نه، ۱۰ برابر شد. عده‌ای می‌خواهند تجربه‌ی را تکرار کنند. این هم برای خودشان و هم برای فلسطینی‌ها مضر است. البته به درد رژیم صهیونیستی هم نمی‌خورد.
1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 اشاره بایدن رییس جمهور آمریکا به امام غائب در سخنرانی عید فطر! 🔹 بایدن رییس جمهور در مجلس بزرگداشتی که به مناسبت عید فطر در 2 می 2022 (12 اردیبهشت 1401) در کاخ سفید برگزار نمود، در ضمن صحبتهاهش به امام غائب اشاره نمود. 🔹 ترجمه بخشی از صحبت بایدن که حاوی این مطلب است تقدیم می شود: اگر به خانه من بیایید، در کتابخانه ام بسیاری کتابها در مورد الهیات معاصر و الهیات مقایسه ای خواهید دید. من در طول دوران کاری ام به این موضوع بسیار علاقمندم. زمانی که من رییس کمیته روابط خارجی شدم، متوجه شدم که چقدر از جزئیات اسلام اطلاع کمی دارم. از اصل اسلام مطلع بودم ولی تفاوتها و اختلافات [در اسلام] را نمی دانستم. نمی دانستم "امام غائب" (the hidden Imam) چیست و کیست؟ لذا من رفتم و یک استاد تمام (پروفسور) در زمینه معارف اسلامی استخدام کردم و هر چهارشنبه با او جلسه داشتم (و از او اطلاعات در مورد اسلام می گرفتم) ... 🔹 نکته: جالب است که بایدن در میان همه نادانسته هایش در مورد اسلام، چرا به "امام غائب" اشاره می کند؟ و آیا این نشان نمی دهد که چنین موضوعی برای بایدن -در مقام رییس کمیته روابط خارجی سنای آمریکا- چقدر مهم بوده است؟ 📚 منبع خبر: سایت رسمی کاخ سفید https://b2n.ir/a69441
2.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت استاد از موقعیت استثنایی که در جوانی در داشت ولی به عشق انقلاب و امام از آن گذشت و به آمد ما چقدر حاضریم به خاطر انقلاب از زندگی‌مون بگذریم؟
*🟣 بی سابقه در * *🔵 گرانی وحشتناک در * *🟡 قحطی انواع کالا در * *این کشورها نه تنها تحریم نبوده اند، بلکه یک عمر ؛ ملتهای دیگر را هم چپاول کرده اند ....*