هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
یه کانال پر از کلیپ های گاندویی،عکس نوشته ها گاندویی ، کلی چالش و فال و رمان های جذاب و هیجانی😍😍😍😍😍زود عضو شو تا از دستش ندادی😉😉😉😉https://eitaa.com/tarafdarangondoo
بخشی از رمان #درارزوی_شهادت
#محمد:
بعد از مراسم عروسی که در مهاباد بود به سمت تهران حرکت کردیم.در بین راه تلفنم زنگ خورد.نگاه کردم دیدم عزیزه،وقتی جواب دادم عطیه بود میخواست بپرسه کی میرم خونه.داشتیم صحبت میکردیم که......
میخوای بدونی بقیش چیه ؟😊پس سریع روی لینک بزن و عضو کانال شو😍
راستی توی رمان داوود با خواهر رسول ازدواج میکنه 😍
رسول هم با خواهر داوود 😍
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
فاطمه اینا ۸ تا #نوه هستن😂😂تو خونه #عزیزجون جمعن که مهمون اومده و دارن سر ی #موز دعوا میکنن🤣🤣🤣
#رسول و #فرشید و #محمد قاطی شدن😂😂💔
حالا داوود #فکش شکست مونده بود زیر پای فاطمه😂😂😂
عزیزجون: گشنه های افریقا یدقه واسیننننننن😡😡
بیا ببین فاطمه داره سر ی موز #رسول رو از #پنجره #پرت میکنه پایین🤣🤣🤣🤣🤣🤣
التماس رسولو نگاه کن🤣🤣🤣
سنجاقه😍
@gando_beat
بیا ببین محمد چی داره میگه🤣🤣🤣🤣🤣
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
یه کانال پر از کلیپ های گاندویی،عکس نوشته ها گاندویی ، کلی چالش و فال و رمان های جذاب و هیجانی😍😍😍😍😍زود عضو شو تا از دستش ندادی😉😉😉😉https://eitaa.com/tarafdarangondoo
بخشی از رمان #درارزوی_شهادت
#محمد:
بعد از مراسم عروسی که در مهاباد بود به سمت تهران حرکت کردیم.در بین راه تلفنم زنگ خورد.نگاه کردم دیدم عزیزه،وقتی جواب دادم عطیه بود میخواست بپرسه کی میرم خونه.داشتیم صحبت میکردیم که......
میخوای بدونی بقیش چیه ؟😊پس سریع روی لینک بزن و عضو کانال شو😍
راستی توی رمان داوود با خواهر رسول ازدواج میکنه 😍
رسول هم با خواهر داوود 😍
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز سه شنبه»
فاطمه اینا ۸ تا #نوه هستن😂😂تو خونه #عزیزجون جمعن که مهمون اومده و دارن سر ی #موز دعوا میکنن🤣🤣🤣
#رسول و #فرشید و #محمد قاطی شدن😂😂💔
حالا داوود #فکش شکست مونده بود زیر پای فاطمه😂😂😂
عزیزجون: گشنه های افریقا یدقه واسیننننننن😡😡
بیا ببین فاطمه داره سر ی موز #رسول رو از #پنجره #پرت میکنه پایین🤣🤣🤣🤣🤣🤣
التماس رسولو نگاه کن🤣🤣🤣
سنجاقه😍
@gando_beat
بیا ببین محمد چی داره میگه🤣🤣🤣🤣🤣
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
_قـهــღوه تـلخ_
حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد..
با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد:
-الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟
خنده ای ریز میکند و میگوید:
-نگاه نمیکنم پس..
دستانش را از رول جدا میکند:
-باشه باشه قهر نکن..
صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم.....
#محمد و #لیلا، زوجی که بعد از #دوسال سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی #شب عقدشون، تصادف میکنن و.....
https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
_قـهــღوه تـلخ_
حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد..
با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد:
-الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟
خنده ای ریز میکند و میگوید:
-نگاه نمیکنم پس..
دستانش را از رول جدا میکند:
-باشه باشه قهر نکن..
صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم.....
#محمد و #لیلا، زوجی که بعد از #دوسال سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی #شب عقدشون، تصادف میکنن و.....
https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
_قـهــღوه تـلخ_
حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد..
با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد:
-الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟
خنده ای ریز میکند و میگوید:
-نگاه نمیکنم پس..
دستانش را از رول جدا میکند:
-باشه باشه قهر نکن..
صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم.....
#محمد و #لیلا، زوجی که بعد از #دوسال سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی #شب عقدشون، تصادف میکنن و.....
https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e
هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز چهار شنبه»
_قـهــღوه تـلخ_
حواسش به جاده است. از این لحظه به بعد، زندگی اش قرار است جور دیگری برایش رقم بخورد..
با لبخند خیره به نیم رخ اوست.. متوجه سنگینی نگاه او میشود. با لبخند نیم نگاهی به او میکند و نگاهش را به جاده میدهد:
-الان انتظار داری حواسم جمع باشه؟
خنده ای ریز میکند و میگوید:
-نگاه نمیکنم پس..
دستانش را از رول جدا میکند:
-باشه باشه قهر نکن..
صدای بلند لیلا و جمع شدن حواس محمد همراه با نزدیک شدن ماشین، پیچیدن صدای بوق و برخورد دو ماشین بهم.....
#محمد و #لیلا، زوجی که بعد از #دوسال سختگیری خانواده لیلا، بهم میرسن ولی #شب عقدشون، تصادف میکنن و.....
https://eitaa.com/joinchat/485687510C556e01e90e