مقاله جامعه یهودیان ایران در دوران ساسانی به روایت تلمود ، بر گرفته از سخنرانی خانم دکتر آزاده احسانی در محل موسسه انسان شناسی و فرهنگ
@soltannasir
@soltannasir
{ پیوند اسطوره با دین 69}
{ کُستی و میان بستن 2}
ادامه ...👇
نکته 1: باید در نظر داشت که بهترین تفسیر برای میان بند آن است که بگوییم که میان بند دو نیمه روشن و تاریک بدن را از یکدیگر جدا می نماید. نیمه بالایی نیمه روشن 6برج اول در بدن است و نیمه پایینی، نیمه تاریک یا 6برج دوم در بدن می باشد. چنین تفسیری مشکل ثنویت گرایی مغان و موبدان ایران باستان را حل می نماید. زیرا اگر ما نیمه بالایی را متعلق به هورمزد بدانیم و نیمه پایین را متعلق به اهریمن، به نوعی به ثنویت قائل شده ایم. شاید کسی بگوید که شما خود گفتید اهریمن در دیانت زرتشتی جوهره تاریک و نیروی تاریک است و با ابلیس ادیان ابراهیمی تفاوت دارد ! پس چرا نیمه تاریک متعلق به اهریمن نباشد ? و نیمه روشن متعلق به هورمزد ?
در پاسخ باید بگویم که ابتدا به یاد بیاوریم که هورمزد که بود ?
در دروس پیشین گفتیم که اهورامزدا در روند خلقت امشاسپند هفتم را هورمزد یا کوکب مشتری قرار دارد. و این هورمزد شأنی از شئونات اهورامزدا است.
همانگونه که در عالم صغیر یعنی بدن انسان روح بخاری شأنی از شئونات نفس ناطقه مجرد می باشد. همچنین گفته شد که کوکب مشتری (هورمزد) کوکبی بادی است و گفته شد که روح نیز در لغت به معنای باد است و گفته شد که روحی که به نوعی فرشته است ولی مقامی بالاتر از تمام فرشتگان مقرب نظیر جبراییل و میکاییل و... دارد. و حق تعالی آن را به خود نسبت داده است. (نفخت فیه من روحی) بسیار محتمل است که با هورمزد در نزد زرتشتیان یکی باشد. و با توجه به اینکه در عالم صغیر ، قلب انسان محل تکون روح_بخاری است. و این روح بخاری در کل بدن سریان دارد. بنابراین با توجه به ارتباط عالم صغیر و کبیر، اگر هورمزد را در عالم کبیر معادل، #روح بخاری در عالم صغیر بدانیم. آنگاه همانگونه که نیمه پایینی بدن از روح بخاری خالی نیست ! در عالم کبیر نیز نقطه ای نیست که از روح کل (#هورمزد) خالی باشد.
بنابراین تقسیم بدن به دو نیمه #اهورایی و اهریمنی حتی بر اساس آموزه های خود زرتشیت غلط می باشد و همانگونه که گفته شد بهتر است که میان بند را جدایی دو نیمه روشن و تاریک بدن از یکدیگر بدانیم.
نکته 2 : باید در نظر داشت، واژهٔ کُستی در ادبیات پارسی معاصر به کُشتی تبدیل شده است. (واک س به ش تبدیل شده) ریشه ورزش کُشتی نیز در همین کلمهٔ کُستی است. در ایران باستان هنگام کشتی گرفتن هر کدام از دو کشتی گیر سعی می نمودند با گرفتن بند کُستی حریف وی را بر زمین زنند.
در میان کُردان کرمانج خراسان شمالی نوعی از ورزش کُشتی به نام کُشتی باچوخه وجود دارد. که خود این کلمه چوخه نام لباس 👈 پشمی کُردان خراسان است. و اینان کمربندی با نام پُشتی ( واک «ک» به «پ» و واک «س» به «ش» تبدیل شده) یا پُشتیند به مانند زرتشتیان سه دور بر کمر می بندند. و در زمینی به شکل 👈دایره با یکدیگر مبارزه می نمایند. چنین آدابی مسلماً ریشه در فرهنگ ایران باستان دارد و با اندکی تفاوت در سرتاسر کشور عزیزمان ایران و در بین اقوام گوناگون این آب و خاک وجود دارد.
نکته 3 : برای توضیح سدره و اینکه سدره پوشی چیست. مدخل سدره (جامه) را از کتاب فرهنگ اساطیر ایرانی نقل می نماییم : 👇
{ سدره پیراهنی است سفید، گشاد، آستین کوتاه و بدون یخه که در گذشته روی لباس های دیگر و امروزه در زیر لباس پوشیده می شود. در جلوی سدره از گریبان تا سینه دارای چاک است و در انتهای آن کیسه کرفه نامیده می شود و به عقیده زردشتیان گنجینه اندیشه و گفتار و کردار نیک است. جنس این لباس از 👈پشم و پنبه و گاهی ابریشم و پوست و حتی مو بوده است. سدرهای که ریشه گیاهی داشته باشد مطابق کتب مقدس است . هر زردشتی که به سن پانزده سالگی می رسد باید سدره بپوشد. سدره جامه ستایش و بندگی اورمزد و به منزله زرهی در برابر تمایلات نفسانی و صفات رذیله است. بدون سدره راه رفتن از گناهان بزرگ محسوب می شد. در مینوی خرد آمده : بدون کُستی و سدره راه نرو تا از تو به دو پایان و چهارپایان و به فرزندان گزند نرسد. در متون پهلوی از آن با عنوان «شبی» (پهلوی) یاد شده است.
نکته 1 از 3 : عزیزان به شباهت های سدره پوشی زرتشتیان و خرقه پوشی صوفیان یا به اصطلاح کفنی پوشیدن آنان دقت نمایید. پیراهن سدره اندکی از زانو پایین تر است و اصل خرقهٔ بعضی از سلاسل درویشی نیز اندکی از زانو پایین تر است. سدره از دو طرف چاک دارد و خرقه بعضی سلاسل نیز از دو طرف چاک دارد.
نکته2 از 3 : سدره پوشی و سن آن در دین زرتشتی 15 سالگی است و سن تکلیف پسران نیز در دین مبین اسلام سن 15 سالگی می باشد.
نکته 4 : یهودیان #حسیدیم نیز، کمربندی به مانند کُستی می بندند. در حالی که علمای پیشین یهود در دوران ساسانی در عصر نوشتن تلمود کُستی بستن زرتشتیان را مورد انتقاد قرار می دادند. اما خود در نهایت از این آیین استفاده نمودند.
@soltannasir
🌞🗡
@soltannasir
{ پیوند اسطوره با دین 70}
{کُستی و میان بستن 3}
ادامه ..👇
نکته1 از 4 : به نظر فقیر اینکه یهودیان #حسیدیم در اروپا میان بستن را جزئی از آداب خویش برگزیده اند. ریشه در آیین #میترائیسم_رومی دارد.
اما حال شیوه میان بستن و یا شدّ بستن فتیان را از کتاب فتوت نامه سلطانی می آوریم : 👇
{ «فصل سیم : در بیان استاد و شرایط آن»
بدان که هیچ کاری بی استاد میسر نمی شود و هر که بی استاد کاری کند بی بنیاد باشد. از شاه ولایت منقول است که اگر کسی به مرتبهٔ کشف و کرامات رسد و کارهای کلی از او در وجود آید و او را استادی به استادی درست نباشد از او هیچ کاری نیاید و کار او هیچ چیز را نشاید و این جا گفته اند. بیت : 👇
هر که را استاد نبود کار بر بنیاد نیست
در ره معنی رفیقی بهتر از استاد نیست
پس هر که خواهد (که کاری) بر اصل باشد اقتدا به استادی کامل باید کرد چنان که خدای تعالی فرموده :«أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ= اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است پس به هدايت آنان اقتدا كن»
(و قصهٔ) موسی و خضر (علیهما السلام) به غایت دلیل روشن است بر آن که استاد باید و بی متابعت استاد از هیچ کس کاری نیاید. مثنوی : 👇
«هر که بی استاد کرد آغاز کار
کار و بار او ندارد اعتبار
دامن استاد گیرو شادشو
مدتی خدمت کن و استاد شو»
و در طریق آن کس را که میان کسی (را) بندد او را استاد شدّ گویند و شاگرد را که داعیهٔ میان بستن دارد خلف گویند و فرزند طریق نیز خوانند. بعد آن که شخصی صاحب سعادت به برکت نور ارادت دامن (دولت) پیری صاحب کمال به دست آورد و داعیهٔ آن کرد که در زمرهٔ فتوت داخل گردد و از جمع میان بستگان شود، او رااز استاد شدّ چاره نیست و تا پیری نداشته باشد او را میان نتوان بست و چون پیر گرفته باشد و خشنودی (پیر حاصل کرده) استاد باید که او را میان (در) بندد و هر کس استادی را نشاید بلکه مردی کامل مکمل باید تا قواعد این کار به جای آورد. اگر پرسند که شرایط استاد شدّ چند است ?
بگوی شش: اول آن که استادی کامل میان وی بسته باشد که اگر مردی دست به میان او نرسانیده باشد او را نرسد که دست به میان فرزندی رساند.
دویم آن که هر صفتی که در فتوت (و طریقت) ذکر کردیم باید که او را حاصل باشد. سیم آن که خرده های طریقت دانسته باشد و نکته های محققان معلوم کرده تا به فرزند رساند.
دویم آن که هر صفتی که درفتوت (و طریقت) ذکر کردیم باید که او را حاصل باشد. سیم آن که خرده های طریقت دانسته باشد ونکته های محققان معلوم کرده تا به فرزند رساند.
چهارم باید که اسناد میان بستن خود تا حضرت رسالت صلی الله علیه و آله از روی راستی داند تا پی به اصل برده باشد.
پنجم باید میان فرزند را در محفلی بندد که شیخ و نقیب و برادران طریقت باشند و اگر میسر نشود به حضور جمعی میان بستن باید نه در گوشهٔ خلوتی.
ششم باید که ملاحظهٔ حال فرزند نماید که لایق هست که شدّ بدو رساند یا نه? اگر لایق نداند ترک میان بستن او کند و اگر نه ظلم کرده باشد و وضع شیء در غیر موضع فرموده و از آن جمله باشد که
أَلَا لَعْنَةُ (اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ) «هود آیه18».
اگر پرسند که ارکان میان بستن چند است? بگوی شش : اول آن که استاد اقسام شدّ و انواع آن را داند و بیان کند.
دویم فرزند را تا چهل روز خدمت فرماید بعد از آن برداشت کند.
سیم آب و نمک به مجلس حاضر کند.
چهارم چراغ پنج فتیله روشن سازد.
پنجم میان فرزند به شرط ببندد.
ششم حلوای شدّ ترتیب دهد که آن نمودار حلوای خفیه باشد.
اگر پرسند که مستحبات میان بستن چند است? بگوی هفت : اول سجادهٔ شدّ را روی به قبله انداختن.
دویم دست چپ بر سر فرزند نهادن.
سیم به دست راست (دست راست) فرزند گرفتن.
چهارم نماز شدّ گزاردن.
پنجم دو بار شدّ را به روی سجاده انداختن.
ششم به سه بار شدّ را به میان فرزند رسانیدن.
هفتم بعد از سه روز میان فرزند گشادن.
اگر پرسند که آداب میان بستن چند است? بگوی ده : اول پیران و پیش قدمان را یاد کردن.
دویم فرزند را صفای نظر برادران طریق کردن.
سیم چون دست ( فرزند به دست) بگیرد فاتحه و تکبیر و صلوات فرستادن.
چهارم سه قدم از کنار سجاده پس رفتن. پنجم شدّ را از کتف خود به دست چپ فرود آوردن.
ششم در هر محلی 👈آیتی و دعایی که منقول است خواندن.
هفتم فرزند را بر قاعده روی به راه کردن، یعنی هر نفس که با او باید گفت به راستی گفتن.
هشتم حلوا را که ساخته باشد میزان گرفتن.
نهم در وقت دست گرفتن فرزند انگشت ابهام خود را بر انگشت ابهام او نهادن.
دهم هر عمل که کند معنی آن را به اثبات باز نمودن.
اگر پرسند که استاد کامل در میان بستن کیست? بگوی آن که 👈پاک مذهب و متّقی و بینا به عیب خود و دانا به کار مرید و صاحب تمیز باشد و حسود و کینه دار و بخیل نباشد. }
ادامه دارد...
@soltannasir
〽️
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین71}
{کُستی و میان بستن 4}
ادامه...👇
همانگونه که ملاحظه نمودید #فتیان به کمربند میان بند شدّ می گویند.
#مولانا_حسین_واعظ_کاشفی در معنی شدّ در کتاب #فتوت_نامه_سلطانی خویش می آورد : 👇
{ فصل پنجم «در معنی شدّ و آنچه بدان متعلق است »
اگر پرسند که #شدّ چه معنی دارد? بگوی شدّ از روی لغت پنج معنی دارد: 👇
اول استوار کردن. یقال و شدّه أی أثقه و در قرآن واقع شده فَشُدُّوا الْوَثَاقَ.
[ اشاره به آیهٔ 4 سوره مبارکه محمّد (ص) 👈«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿۴﴾ =پس چون با كسانى كه كفر ورزيده اند برخورد كنيد گردنها [يشان] را بزنيد تا چون آنان را [در كشتار] از پاى درآورديد پس [اسيران را] استوار در بند كشيد سپس يا [بر آنان] منت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [و عوض از ايشان بگيريد] تا در جنگ اسلحه بر زمين گذاشته شود اين است [دستور خدا] و اگر خدا مى خواست از ايشان انتقام مى كشيد ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى [ديگر] بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شده اند هرگز كارهايشان را ضايع نمى كند (۴) ]
دویّم حمله بردن . یقال شدّ علیه فی الحرب .
سیّم دویدن . یقال شدّ اذا عدی
چهارم قوّت دادن. یقال شدّ عضده أی قوّاه ( و در کلام الهی ) واقع است : اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي [ اشاره به آیه 31 سوره مبارکه طه : اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي ﴿۳۱﴾=پشتم را به او استوار كن (۳۱) ]
پنجم بلند 👈 بر آمدن آفتاب . یقال شدّ النهار إذا ارتفع .
امّا از روی اصطلاح شدّ وفا کردن را گویند به عهد مردان و تسلیم شدن به امر پیران که الشّدّ التسلیم .
اگر پرسند که میان لغوی و اصطلاحی در معنی شدّ وجه مناسبت چیست ?
بگوی اول عهد کردن استواری کار سالک است. چون شخصی میان بسته شد، البته به عهد وفا کند.
دویّم (چون میان وی بسته شد) درهای مخالفت نفس بخواهد گشاد، پس گوییا که بر دشمن نفس حمله می برد و با دشمن ترین دشمنان محاربت می نماید.
سیّم چون میان بسته شد در راه سلوک تیزتر می رود و آگاه نیی که به سوی منزل مقصود می دود.
چهارم به واسطهٔ میان بستگی قوّتی دیگر در باطن او پدید می آید چنان که بدان قوّت بادیهٔ سلوک را طی می تواند کرد.
پنجم مرد مفرد میان بسته را ارتفاعی بر فلک طریقت پدید می آید چنان که آفتاب را بر فلک صورت ؛ و از پرتو انوار جمال دلش زوایای عالم باطنش روشن می گردد چنان که از شعاع آفتاب عرصهٔ زمین نور یابد.
اگر پرسند که شدّ را از چه گرفته اند? بگوی از شدّت و شدّت سختی را گویند ؛ یعنی هر که اهل شدّ است او را سختی باید کرد با نفس و هوا، و هر چند از خلق رنج و سختی به وی رسد بباید کشید تا شدّ او درست باشد و گفته اند این لفظ را شدّة گرفته اند و آن نیکویی و قوّت تمام باشد در مرد جوان . یقال بلغ الغلام شدّته و نزد لُغویان (أشُد جمع از ) شدّة است قال اللّه تعالی « وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ » و معنی آن است که هر که را شدّ برسانند کار او تمام شد و قوّت او (به) نهایت رسید. [ اشاره به آیه 14 سوره مبارکه قصص : وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ﴿۱۴﴾ = و چون به رشد و كمال خويش رسيد به او حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم (۱۴) ]
اگر پرسند که حقیقت شدّ چیست ? بگوی صدق و صفا و مهر و وفا و تسلیم . }
نکته : به معنای پنجم برای کلمه «شدّ» و بر آمدن آفتاب توجه نمایید . و همچنین به تمثیل واعظ کاشفی در بارهٔ آفتاب در این باره توجه نمایید .
ادامه دارد...
@soltannasir
〽️
☝️☝️☝️☝️☝️
مقاله بهشت عدن در تبریز آذربایجان برگرفته از سایت تبریز پدیا
@soltannasir
@soltannasir
{ بهشت آذربایجان }
یکی از مسائل مهم برای انجمن های مخفی، در مبحث عوالم معنوی روی زمین، پیدا کردن مکان باغ عدن است که داستان آن در سفر پیدایش تورات آمده است.
گمانه زنی های گوناگونی دربارهٔ مکان باغ عدن وجود دارد . عده ای آن را در خلیج فارس و سرزمین به زیر آب رفته دیلمون می دانند. و عده ای آن را در آفریقا و عده ای دیگر آن را در قطب شمال می دانند. و عده ای دیگر نیز آن را در هند و گروهی دیگر نیز مکان آن را در جنوب کشور ترکیه و شمال سوریه ( مناطق کُرد نشین این دو کشور) می دانند. و دیگرانی نیز مکان آن را در سرزمین آذربایجان ایران می دانند.
نکته : نظریه وجود بهشت عدن در قطب شمال مطمئناً باطل است. اینکه قطب شمال ممکن است روزی محل سکنای انسان بوده باشد بسیار محتمل است. حتی ممکن است قطب شمال همان قاره گمشده و افسانه ای آتلانتیس باشد . اما بهشت عدن ارتباطی با آتلانتیس ندارد . و مربوط به دوران پس از آن است .
نکته 2: نظریه وجود بهشت عدن در خلیج فارس نیز طرفدارانی دارد . و توسط بعضی رسانه های غربی و مستندهایی که می سازند تبلیغ می شود. این نظریه تنها برای منحرف نمودن افکار عمومی مردمان جهان از مکان های احتمالی باغ عدن است .
نکته 3: نظریه وجود بهشت عدن در آفریقا بیشتر به پیشینه وجود انسان در این قاره کهن و ناشناخته بر می گردد. و با متن تورات و الواح بین النهرینی هم خوانی ندارد.
در بین نظرات گوناگون در مورد مکان احتمالی بهشت عدن دو نظریه برای انجمن های مخفی مختلف و قبالیست ها مهم است. یکی وجود بهشت عدن در جنوب شرق ترکیه ( استان های هم مرز با سوریه ) و شمال کشور سوریه است. که اگر دقت بنمایید. در کشور ترکیه، این انجمن های مخفی مشکل خاصی ندارند. زیرا این کشور بزرگترین پایگاه نفوذ انجمن های مخفی در میان کشورهای اسلامی است.
و در شمال سوریه نیز هم اکنون آمریکایی ها حضور دارند !!!
اما منطقه دیگری که پس از تحقیقات جناب پرفسور دیوید رول، مورد توجه انجمن های مخفی قرار گرفته است . منطقهٔ کوشه داغ در استان آذربایجان شرقی کشور عزیزمان ایران است .
ما هر ساله شاهد حضور افرادی از انجمن های مخفی داخل کشور و یا افرادی تحت عنوان گردشگر و محقق و باستان شناس از کشورهای مختلف غربی و علی الخصوص ترکیه و اران (جمهوری آذربایجان) در منطقه کوشه داغ در خاک آذربایجان هستیم .
اما توصیه مهم به همه هموطنان در جای جای کشور عزیزمان ایران.
اگر در شهر ها و یا روستاهایی زندگی می نمایید که در آن آثار و مناطق باستانی وجود دارد. و شاهد حضور گردشگران خارجی و یا ایرانیان خارج از کشور به عنوان گردشگر و محقق و باستان شناس در محل زندگیتان بودید . در صورت توان سعی نمایید که با سخن گفتن با آنان فعالیت هایشان را ارزیابی نمایید. اگر به این نتیجه رسیدید که حضورشان مشکوک است . به ستاد خبری وزارت اطلاعات ماجرا را گزارش دهید .
مطمئن باشید که حتی در صورت دشمن بودن چنین افرادی ، اینان ،احضار و یا دستگیر نمی شوند تا شما فکر نمایید که ممکن است با گزارش شما به صنعت توریسم کشور لطمه وارد شود .
بلکه تنها ممکن است تحت نظر قرار بگیرند. و در صورت لزوم به آنان فهمانده می شود که تحت نظر هستند تا فکر هر نوع عملی را از سر خویش بیرون نمایند . ( تنها موارد خاصی که اقدام به عملیات های مجرمانه نمایند دستگیر می شوند ) به طور کلی در برخورد با خارجی ها بسیار دست به عصا عمل می شود.
بنابراین حتماً در صورت دیدن موارد مشکوک گزارش دهید. و بهتر است به نیروهای داخلی در این زمینه اعتماد نمایید.
نکته 4: در بخش های امنیتی ما، در بعضی موارد تنها به گزارش های گنج و دفینه توجه می شود. و به گزارش هایی که عده ای برای شناسایی محل های باستانی خاص آمده اند. چندان توجه نمی شود. و این نوعی نقص است که ناشی از نوع جهان بینی است .
نکته 5: باید توجه داشت جناب دیوید روهل محققی که نظریهٔ وجود بهشت عدن را در استان آذربایجان ایران مطرح نمودند. زاده منچستر انگلستان می باشند . تخصص خاصشان 👈 مصرشناسی است و بیشترین آثار چاپ شده از ایشان در باره تمدن مصر است و هنرمند هم هستند و با شبکه بی بی سی نیز در دوره ای همکاری داشته اند . 😊
@soltannasir
🌗
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 72}
{تحقیقی در مورد واژهٔ سماء}
در دروس پیشین به این مسئله اشاره شد که بر طبق نظر پیشینیان در آسمان آب قرار دارد. خطبه اول حضرت امیرالمومنین (ع) را از کتاب نهج البلاغه برایتان نقل نمودیم. همچنین آیات سوره مبارکه یس را برایتان آوردیم که در آن اشاره شده بود که خورشید و ماه در فلک خویش شناورند! ّو برایتان روایت اسطوره های مصری را آوردیم که ایزد رع(خورشید) و تحوت (ماه و عطارد) سوار بر قایق در رودخانه آسمانی حرکت می نمایند. (البته همانگونه که گفته شد باید به این مسئله اندیشید که آیا این آب از جنس مادی است یا اثیری ?!
در بُعد ما قرار دارد و یا در بُعد دیگری از جهان ما ?!)
در زبان اکدی واژهٔ «eberu» هم به معنی آسمان بکار می رود و هم به معنی دریا !
این نشان می دهد که در نزد مردمان تمدن اکد، آسمان و دریا به یک معنا بود و آنان آسمان را به مثابه دریایی می دیدند. همچنین در زبان اکدی برای کلمه آب واژهٔ «aburru» به کار می رود. که کاملاً مشخص است با واژه «eberu= آسمان، آب» پیوند دارد.
اما حال به برسی واژهٔ سماء در زبان و ادبیات عربی می پردازیم. برای این بررسی ابتدا واژهٔ آسمان را در زبان عبری که هم خانواده زبان عربی و از مجموعه زبان های سامی است بررسی می نماییم.
در ادبیات عبری به آسمان 👈 «שמים = شمیم، shemaim» می گویند.
به ساختار کلمه نگاه می نماییم و آن را با معادل عربی خویش سماء مقایسه می کنیم !
اگر دقت نمایید واک «ש =ش=300» به واک «س» تبدیل شده است ! این تبدیل بسیار معمول است. زبان آموزان عبری یاد گرفته اند که در زبان عبری اگر نقطهٔ ש در بالا و سمت چپ باشد. حرف «ש» س خوانده می شود. همچنین بعضی لغات عبری نظیر «שלום =شالوم» در ادبیات عبری به شکل «سلام» در ادبیات عربی تغییر یافته است. در نتیجه واک «ש=ش» در زبان عبری به واک «س» در عربی تبدیل می شود.
حال به جزء دوم تغییر واژهٔ שמים و سماء نگاه می نماییم.
در جزء دوم «מים= maim =آب» در عبری به «ماء= آب» تبدیل شده است.
ضمن اینکه מים میم حرف سیزدهم ادبیات عبری و عربی می باشد که ارزش عددی آن 40 می باشد.
بنابراین واژهٔ שמים در زبان عبری را می توانیم اینگونه بنویسیم :👇
ש+מים
و در عربی می توانیم آن را اینگونه بنویسیم : 👇
س+ماء
بنابراین می توانیم دریابیم که در اعتقاد مردمان سامی نظیر آکدی ها و اعراب و عبرانیان به مانند مصریان در بالای آسمان آب قرار دارد.
شاید این مسئله برای خوانندگان عجیب به نظر آید. اما مثال های دیگری نیز از چنین روش زبان شناسانه ای وجود دارد.
به واژهٔ «לב=lev» در ادبیات عبری توجه نمایید. این واژه در زبان عبری معنای قلب می دهد. می دانیم که حرف «ב=ب» در ادبیات عبری گاه به صورت «و» تلفظ می شود. اما صورت اولیه این حرف همان «ب» است. حال اگر «לב=lev» را لب تلفظ نماییم. آنگاه واژه قلب با لب تنها تفاوتش در وجود یک حرف «ق» است.
حال «ق» چگونه حرفی است ?
«ق» علاوه بر اینکه کوه معروفی است که در احادیث اسلامی و اساطیر دور زمین را به ماند کمربندی فرا گرفته است. حرفی است که با قدرت (قادر، مقتدر) و قوت(قوی) بودن ارتباط دارد.
بنابراین چسبیدن آن به ابتدای کلمه ای نظیر «لب» هم نشان از عمل مداوم این عضو(قلب) می باشد. و هم نشان از قدرت این عضله دارد. و هم از آن جنبه که قاف (کمربند) است برای محافظت از قلوب مومنین به «لب» اضافه شده است.
اما چرا «ש=ش» در ابتدای کلمه آمده است ?
پاسخ این سوال را به درستی نمی دانیم. اما می دانیم که در ادبیات عبرانی حرف ש با زبر بینه «שין=شین» خوانده می شود . و «שין=شین» در ادبیات عبری به معنای دندان است.
حال دندان چه ویژگی هایی دارند و به چه شکل می باشند?
دندان ها در دهان شکلی نسبتاً نیم دایره ای دارند که در دو ردیف در دهان بر روی هم قرار دارند. و می توانند به کمک عضلات آرواره ها از هم جدا شوند.
شاید بتوان شین را در اینجا به فلک مسیر آبی در آسمان تشبیه نمود ! اما این تفسیر شاید چندان درست نباشد.
همچنین در اسطوره خلقت به روایت مصریان اینگونه می خوانیم که آتوم «شو=ایزد هوا» را با عطسه و «تفنوت=ایزد رطوبت و آب» را با تُف کردن می آفریند. که از به هم پیوستن «شو و تفنوت = هوا و آب» دو ایزد «جب=زمین» و «نوت=آسمان» به وجود می آیند.
پس در اسطوره مصری «آب= تفنوت» از دهان آتوم با تف کردن خارج شد!
و این تا حدودی به کلمه ש+מים شبيه است !
اما علامه حسن زاده آملی در رساله رتق و فتق خویش اینگونه آورده اند که هر گاه دایره شمسیه در سطح دایره استوای سماوی قرار بگیرد و با او متحد شود. آب همه جای زمین را فرا می گیرد.
حال با توجه تطابق عالم صغیر و کبیر می توان دایره شمسیه و استوای سماوی را به مثابه دهان و دندان ها در عالم صغیر در نظر گرفت ?!
@soltannasir
💦💧
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 73}
{کُستی و میان بستن5}
ادامه ...👇
#فتیان سند میان بستن خویش را به حضرت آدم صفی اللّه می رسانند. و داستان هایی هم در این بین نقل می نمایند که صحت بخشی از آن مورد تردید است.
فقیر نظر متفاوتی از میان بستن این طایفه دارم که در بین دروس آن را نقل خواهم نمود.
نکته : مطالبی که در باب میان بستن گفته می شود در باب شناخت دشمن بسیار مهم است. بزودی ارتباط مطالب غیر مرتبط را با یکدیگر درک خواهید نمود. و مسائل را از زاویهٔ دید جدیدی ملاحظه خواهید نمود. پس صبور باشید و باطمأنینه دروس را دنبال نمایید.
حال فصل هفتم کتاب فتوت نامه سلطانی را برایتان نقل می نماییم که سند میان بستن فتیان را ملاحظه نمایید : 👇
{ «در سند میان بستن»
اگر پرسند که میان بستن از که مانده است ? بگوی در صورت می پرسی یا در معنی ?
اگر پرسند که در صورت کدام است و درمعنی کدام است ? بگوی در معنی میان بستن از حضرت سیّد کائنات صلی اللّه علیه و آله مانده که چون خدای تعالی جبرئیل علیه السلام را بیافرید. گفت تو کیستی و من کیستم ? گفت انت انت و انأ انأ تو تویی و من منم.
خداوند تعالی او را بمیراند و باز زنده گردانید و همین سؤال کرد، همان جواب گفت تا هفتاد بار. در نوبت هفتاد و یکم که خدای او را زنده گردانید و (همین) سؤال (کرد : تو کیستی و) من کیستم ? جبرئیل خواست همان جواب گوید، نور محمّد به صورت بغایت زیبا بر او ظاهر شد و اشارت کرد که سخن مگوی تا من به تو رسم. پس جبرئیل خاموش شد تا آن نور به وی رسید و گفت چون خداوند از تو سؤال کند که تو کیستی و من کیستم بگوی أنت الرّب و أنا العبد یعنی تو خدایی و من بنده. چون خدای تعالی از جبرئیل سؤال کرد، بر آن گونه که تعلیم گرفته بود جواب داد. حق تعالی گفت : «صدقت عبدی» راست گفتی بندهٔ من.
چون خدای تعالی این جواب از جبرئیل پسندید و در میان مقرّبان جای بخشید پس جبرئیل دست در دامن آن صورت زد که خدای تعالی به برکت تعلیم تو (مرا) این همه مرتبه داد می خواهم که از تو یادگاری نزدیک من باشد تا مونس روزگار من بود. آن صورت ردایی بر دوش داشت، آن را به دست مبارک خود بر میان جبرئیل بست و از این جا معلوم شد که جبرئیل میان بستهٔ حضرت رسالت (است) و امام حسن عسکری علیه السلام در کلمات خود بدین معنی اشارت فرموده است آن جا که می گوید : و جبرئیل فی جنان الصاقورة ذاق من حدایقنا الباکورة = یعنی جبرئیل در بهشت بالا از باغ های ما نوباوه خورده است.
امّا در صورت از آدم صفی مانده، آن چنان بود که چون از آن درخت که ممنوع بود قدری بخورد جامه های بهشت از تن وی بریخت چنانچه خدای تعالی فرموده :
«فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا = پس چون آن دو از [ميوه] آن درخت [ممنوع] چشيدند برهنگى هايشان بر آنان آشكار شد» و آدم برهنه بماند، از حوران بهشت و خادمان بهشت شرم داشت دو برگ و (بعضی) گفته اند چهار برگ از درختان بهشت و گفته اند از درخت انجیر باز کرد و بر پس و پیش خود نهاد و عورت خود را (بدان) بپوشید چنانچه در قرآن مجید می فرماید :«وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ=و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند » و او خدای (تعالی) به دنیا فرستاد : «کما قال عزّ من قائل قَالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ» (عدو پس چون) آدم علیه السلام (به دنیا) آمد به سر کوه سرندیب فرودآمد و حوّا به جدّه نزول کرد. آدم از فراق حوّا و حسرت بهشت و ندامت آن صورت که واقع شده بود می گریست و در روایت آمده است که دائم دست های آدم علیه السلام بر آن برگ ها بود تا ستر عورت او باشد و چنان بدان درمانده بودکه اگر عضوی از اعضای او بخاریدی آدم نتوانستی دست بدان رسانید که آن برگ از او باز شدی و بدین سبب بغایت در رنج بود. می نالید و دست خود بر برگ ها می مالید و سر به حضرت می فرستاد تا بعد از سه روز وحی الهی به جبرئیل به فرمان ملک جلیل روان شد و از بهشت رشتهٔ تاک انگوری همراه بیاورد و به نام حضرت ملک علام به آدم علیه السلام رسانید و میان آدم به آن رشتهٔ تاک ببست.
آدم از آن محنت خلاص یافت و شکر حق تعالی به جای آورد و این جا معلوم شد که آدم علیه السلام (میان بستهٔ) حضرت مصطفی است صلی اللّه علیه و آله و برای آن بود که فرمود : «نحن الآخرون السابقون ». اگر چه ما در عالم خاک آخریم اما در عالم پاک سابقیم. اگر چه در صورت پدر ما آدم است اما در معنی ما پدر آدمیم چنانچه آن عارف کامل (ابن فارض مصری ) از زبان حقیقت محمّدی فرموده : 👇
« و إنّي کُنتُ أبنُ آدم صورة ولي فيه معني شاهد باُبوّتي =گرچه من در عالم صورت فرزند آدم هستم اما مرا معنایی است که بر ابوّت من نسبت به او دلالت دارد ». }
ادامه دارد...
@soltannasir
☀️🌦
@soltannasir
{پیوند اسطوره با دین 79}
{شباهت های اهل فتوت و خاکسار با آیین مهری 1}
حال شباهت های بسیار زیاد آیین مهری با اهل فتوت و خاکسار را برایتان نقل می نماییم.
امیدوارم که سدره پوشی و کُستی بستن زرتشتیان را به یاد داشته باشید.
به شیوه خرقه پوشی در میان خاکساران توجه نمایید : 👇
{ کفنی معمولا به پیراهن بلندی که اندکی از زانو پایین تر است گفته می شود این پوشش خاص فقراست و اغلب از دو طرف چاک دار دوخته می شود و معنای آن این است که فقیر #کفن پوش، لباس هستی را به مقراض فنا چاک زده و قدم بر فرق دنیا و آخرت نهاده و منحصراً به خدای تعالی دل بسته است. درویشان با پوشیدن کفنی، خود را برای سفر آخرت آماده نموده و به مصداق «موتوا قبل ان تموتوا» پذیرای مرگ می باشند. } (کتاب مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی نوشته حسین منجمی صفحه 163)
همانگونه که ملاحظه می نمایید خرقه خاکساران نیز به مانند زرتشتیان تا زانو و از دو طرف چاک دارد و این خرقه پوشی به همراه کمربند میان بند بسیار به سدر پوشی و کُستی بستن زرتشتیان شباهت دارد. همچنین در سلسله نعمت اللهیه و مولویه و بکتاشیه نیز خرقه تا روی زانو است. ضمن اینکه در بکتاشیه و مولویه نیز میان بند وجود دارد .
البته این شباهت بدان معنی نیست که سند خرقه ای که این سلاسل برای خویش ذکر می نمایند اشتباه است. این مسئله را در دروس بعدی توضیح خواهیم داد.
نکته : شاید عده ای با خود بگویند که سدره پوشی و کُستی بستن متعلق به دیانت زرتشتی است نه آیین مهری و چرا شما اهل فتوت و خاکسار را با زرتشیت پیوند نمی دهید و مناسکشان را به آیین مهری شبیه می دانید ?
در پاسخ باید بگویم که منابع ما در بارهٔ آیین مهری محدود است. ما هیچ متنی از آیین مهری باستان در اختیار نداریم.
در اوستا و متون پهلوی که مربوط به دیانت زرتشتی است به ایزد مهر اشاره شده است. و تعدادی هم نقوش سنگی و مهرکده داریم. که البته بیشتر مهرکده های مهم در خارج از خاک ایران قرار دارد. و بخشی از آنچه که ما از آیین مهری در اختیار داریم متعلق به بررسی تصاویر و نقوش مهرکده های گوناگون در جهان است و البته بعضی متون غربی که در آن اشاراتی به آیین میترائیسم رومی _که ترکیبی از آیین مهری و آیین های پاگانی اروپایی است_ شده است.
آیین مهری، آیین نیاکان گذشته ما در خاک ایران زمین است. وجود مهرابه شش هزار ساله شهر باستانی مراغه و بعضی یافته های دیگر باستان شناسانه موید این حقیقت است. بسیاری از پهلوانان و پادشاهان ایرانی نظیر فریدون و سام گرشاسپ و رستم و... پیرو آیین مهری بوده اند.
کُستی بستن بنا به یافته های باستان شناسی، ریشه در پیش از عصر زرتشت دارد و گستره استفاده از کُستی می تواند آن را به آیینی کهن تر یا یک فرهنگ کلی در ابنای بشر مرتبط ساز .
و ما نه تنها کُستی بستن را بلکه بعضی دیگر از مناسک مشابه آیین مهری را در نقاط دیگر جهان نیز می بینیم. از ژاپن گرفته تا انگلستان، حتی در فرهنگ سرخپوستان آمریکایی و بومیان استرالیایی نیز برخی تشابهات ها وجود دارد.
بنابراین بسیار محتمل است که کُستی بستن و سدره پوشی مربوط به آیین مهری بوده باشد و در زرتشیت، متناسب با آیین زرتشتی شکلی کمی متفاوت به خود گرفته باشد.
علاوه بر این، با توجه به اینکه در ادامه شباهت های بسیار زیاد آداب سلسله اهل فتوت و خاکسار جلالی را به آیین مهری برای شما خوانندگان نشان خواهیم داد . می توانیم از این تشابهات پی ببریم که خرقه پوشیدن و میان بستن به هنگام تشرف در آیین فتوت و خاکسار ریشه در آیین مغان مهرپرست ایرانی دارد. نه در زرتشیت !
اما علّت این شباهت ها در چیست ?
به یاد بیاورید که ایزد مهر ایزد خورشید یا روشنایی با کوکب شمس در ارتباط بود. و همچنین وی (میترا) در شب اول دی ماه متولد شد. و دی ماه منسوب به کوکب زحل است. و آخرین مرحله از سلوک آیین مهری یعنی مقام پیرمغان با کوکب زحل مرتبط است. و در مهرابه های رومی خدای کرونوس یا زروان نیز وجود دارد که 👈 با زمان در ارتباط است.
همچنین پیشتر در دروس دحوالارض از پیوند خورشید و خاک سخن گفتیم. بنابراین ایزد مهر ایزدی است که با دو کوکب پیوند قوی دارد. اول کوکب شمس و دیگری کوکب زحل !
حال به یاد بیاورید که حضرت امیرالمومنین علی (ع) در روایات اسلامی هم شمس اللّه است و همچنین از کوکب زحل در روایات با عنوان نجم امیرالمومنین و ستاره اوصیا یاد شده است. بنابراین کواکب شمس و زحل در زندگی حضرتش نقشی مهم دارند.
همچنین پیشتر گفته شد که در روایات زرتشتی ایزد مهر به همراه ایزد سروش و ایزد رشن بر سر پُل چینود به حساب ارواح رسیدگی می نمایند.
و گفته شد که در روایات شیعه و حتی برادران اهل سنت نیز حضرت امیر (ع) قاضی محشر و قسمت کننده آتش می باشند.
اگر به یاد داشته باشید گفته شد که این شباهت ها ریشه در نجوم دارد.
ادامه دارد...
@soltannasir
🌞〽️