#دلتنگی
دلم تنگ است ،
نمی دانم برای چیست این دل تنگی !
برای درب آن خانه،
که نامش را بیاد دارم ،
و هر گز فراموشش نخواهم کرد نامش را
( خانه پدری )
برای شمعدانی های رنگارنگ کنار حوض ،
ویا سنبل های آبی رنگ در باغچه ،
برای بوی زعفران و دارچین غذاهایش !
دلم تنگ است :
برای باغبان پیر باغ انگوری ،
که در بالای بام سایبانش
آرمیده و آهسته هر دم
به سیگارش پکی آرام می زد ،
برای خواب پشت بام ،
همان خانه
برای خوردن یک استکان چای ،
مخصوص با سماور نفتی ،
در کنار مادر و قند های پهلویش ،
برای نمناکی دیوارهای ،
اطراف حیاط و اتاق های تو در تو،
و کوچه پس کوچه های تنگ شهر و زادگاهم،
همراه با هیاهوی بچه های پشت دیوار هر خانه ،
دلم تنگ است برای کودکی هایم ،
برای خاطرات همره بابا ،
انتظار شیرین متل های نا گفته مادر !
برای دعواهای کودکانه با برادر هام ،
و توپ و تشر های ظاهری مادر ،
دلم تنگ است :
برای کمانچه زن تنها و پیر دوره گرد ،
داخل کوچه
با دلی غمبار و نوای دل انگیزش ،
هر دم نوای تازه سر می داد ،
دلم تنگ است :
برای خاطرات دوره دبستانم ،
وان بچه ها و همکلاسی های
پاک و ساده دل و رعنا ،
و نیمکت های مالامال ،
از بر نوشته ها و یادگاری هاش ،
و نوشتن یادگاری ، دل تنگی
بر در و دیوار ،
دلم تنگ است :
برای دود چوب های نیم سوز
داخل تنور همسایه ،
وبوی نان های داغ و تازه آن خانه
و کلوچه های خوشمزه درون سفره رنگی ،
نمی دانم برای چیست این دلتنگی
نمی دانم !!!🥺🥺
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f