دلم برای خانه ی پدری ام تنگ شده....
•جایی که شیطنت هایم خریدار دارد...
جایی که همه چیز برای حالِ خوب داشتن فراهم است..
•جایی که همیشه در آن بچه ام.. و بچگی کردن هایم جرم نیست،
و اگر ناز کنم، کسی چپ چپ نگاهم نمی کند..
•که پدر و مادرم در کمالِ صحت نفس می کشند... می خندند... و نوازشم می کنند...
•جایی که خوش طعم ترین غذاها وجود دارد...
و هرچه خواستی نمی گویند خودت آماده کن.....! همه چیز بدونِ هیچ منتی مهیاست...
•آنجا که حتی مزه ی نان و ماستش هزار بار از پیتزا پپرونیِ بالای شهرِ اینجا بهتر است..
•همان جایی که هرصبح، بوی عطر گلدان های مادر مشام را می نوازد و صدایِ غُل غلِ سماورش، حالِ آدم راجا می آورد...
•جایی که خواب های از سرِ صبح تا لنگ ظهر عجیب، در آن می چسبد...
•که اگر آدم از سردیِ اولِ صبح ها چنبره زد ، کسی هست که با تمام عشق، پتو رویش بیاندازد....
و خوابِ شبها، هیچ نگرانی و ترسی ندارد ...
•جایی که تماشای برنامه های کودک، آن هم از نوع نوستالژی اش، بیشتر از نوشیدنی های انرژی زا، به آدم انرژی می دهد...
•جایی که هیچ کس در آن، خسته از دنیا نیست...
•آنجا که جنسِ قربان صدقه هایش فرق دارد...!
من دلم همین گوشه از دنیا را تا ابد میخواهد...
کنار پدر و مادری که از لبخندشان تمام باورهایِ مرده ام جان بگیرند...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
@sonnatiii
#حال_خوب😍
بچگی هایِ شما هم ؛
دیدنِ جلدِ براقِ وِیفِر ، حال عجیبی داشت ؟!
با پنجاه تومانِ ناقابل می شد لواشک و پفک خرید و توی کوچه در نهایتِ طُمانینه خورد و کلی دلِ بیقرار را آب کرد ؟!
یا مثلاً عصرها موقع بازی یک ساندویچ جانانه درست کرد و رفت توی کوچه و کنار دوستان ، با ولَع خاصی نوش جانش کرد ؟!
بچگی های شما هم؛
لاکچری ترینِ حالتِ زمستان ها ، یک کتانیِ لِژدار و یک چتر رنگ رنگی و یک جفت دستکش بود ؟!
یا مداد رنگی های جعبه آهنی ، بالاترین آپشنِ کلاس محسوب می شد ؟!
شما هم دور از چشم مادر، آجیل و شیرینیِ عید را قبل از رسیدنِ مهمان تمام می کردید یا مثلاً در نهایتِ دل رحمی ، فقط پسته و بادام هایش را ..؟!
شما هم مثل ما به جای توپ چهل تکه ی گران قیمت ، چندین توپ پلاستیکی می بریدید و توی هم جا می دادید و با تَوهُم چهل تکه بودنش حین بازی ، کلی هم ذوق می کردید ؟
بچگی های شما هم اینطوری بود یا فقط ما از این کارها می کردیم ؟!
آخ که چقدر دلم هوای تمام این نوستالژی های جانانه را کرده ...
کاش در همان روزهایِ شیرین و بی تکلّف ، جا می ماندیم ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#یادآوری
دلم میخواست برگردم به همان عصر تابستانی که داشتم توی حیاط و زیر درخت، با حلزونها بازی میکردم و باران میبارید و من نگران هیچ چیز نبودم. به همان عصر پنجشنبه که جوجهام را توی باغچه خاک کردهبودم و داشتم با تکهای از چادر مامان و چند تا گل پرپر، برایش مزار میساختم. به همان بعد از ظهر آفتابی که با بچههای همسایه توی کوچه بازی میکردیم و داشتم ادای رفتن در میآوردم و برای ماندنم شرطِ گرفتنِ تمام خوراکیهایشان را میگذاشتم. به همان صبحی که انار دانه کردهبودم و زودتر از همه بیدار شدهبودم تا آتاری بازی کنم. به همان صبح زودی که مادربزرگ، حیاط را آبپاشی کردهبود و گنجشکها دسته جمعی و یا کریمها یکی یکی آواز میخواندند و من از سردی اول صبح، دست به سینه نشستهبودم لبهی ایوان و داشتم فکر میکردم چرا هیچکس بیدار نیست تا با من بازی کند! به همان اواخر خردادی که با چشمانی پفآلود، کارنامهام را گرفتهبودم و از تماشای چندتا بیست کنار هم، ته دلم هزار تا پروانه میرقصید.
دلم میخواست برگردم به روزهایی که همه چیز خوب بود و من هیچ ایدهای از مشکلات و دغدغههای بیشمار در ذهنم نداشتم و طلوع آفتاب، پیامآورِ یک روز جدید برای بازی کردن و افتتاح قلههای تازهی بیپروایی و شیطنت بود.
#نرگس_صرافیان_طوفان
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#یادآوری
دلم برای خانه ی پدری ام تنگ شده....
•جایی که شیطنت هایم خریدار دارد...
جایی که همه چیز برای حالِ خوب داشتن فراهم است..
•جایی که همیشه در آن بچه ام.. و بچگی کردن هایم جرم نیست،
و اگر ناز کنم، کسی چپ چپ نگاهم نمی کند..
•که پدر و مادرم در کمالِ صحت نفس می کشند... می خندند... و نوازشم می کنند...
•جایی که خوش طعم ترین غذاها وجود دارد...
و هرچه خواستی نمی گویند خودت آماده کن.....! همه چیز بدونِ هیچ منتی مهیاست...
•آنجا که حتی مزه ی نان و ماستش هزار بار از پیتزا پپرونیِ بالای شهرِ اینجا بهتر است..
•همان جایی که هرصبح، بوی عطر گلدان های مادر مشام را می نوازد و صدایِ غُل غلِ سماورش، حالِ آدم راجا می آورد...
•جایی که خواب های از سرِ صبح تا لنگ ظهر عجیب، در آن می چسبد...
•که اگر آدم از سردیِ اولِ صبح ها چنبره زد ، کسی هست که با تمام عشق، پتو رویش بیاندازد....
و خوابِ شبها، هیچ نگرانی و ترسی ندارد ...
•جایی که تماشای برنامه های کودک، آن هم از نوع نوستالژی اش، بیشتر از نوشیدنی های انرژی زا، به آدم انرژی می دهد...
•جایی که هیچ کس در آن، خسته از دنیا نیست...
•آنجا که جنسِ قربان صدقه هایش فرق دارد...!
من دلم همین گوشه از دنیا را تا ابد میخواهد...
کنار پدر و مادری که از لبخندشان تمام باورهایِ مرده ام جان بگیرند...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f