eitaa logo
نوستالژی
60هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.7هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
شوهرش مثل یک دختر از دست رفته راز نگفتنی دل خود را پیش آورده بود تا شاید مانند جادوگران یا کار گشایان آزموده ای که برای هر مشکل چاره ای در دست دارند گره از کار فرو بسته اش بگشاید. اما او در تلاطم همه ی این جریان فقط چهره ی شکست خورده و عقب زده ی بخت خود را می ببیند. اکنون که از شش سال شوهر او به زبان آمده و مثل خارپشتی از پای درآمده سفره ی عریان دل را پیش او می کرد که موقعیت مناسبی داشت تا به سر فصل دفتر حوادث برگرد و جریان آشنائی وی را با هما که همچنان در پرده ای اسرار مانده بود. بود باز پرسد. یک فرصت نیکو او بود که هویش برای رفتار زنبور عسل به رنگ و بوی گل جذب می شود به آواز بهرام جلب شد. او می دانست که هما، به همان نسبت که سیدمیران گرفتارش بود، عاشق بی قرار صدای پسر پانزده ساله ی اوست. شاید پژواک آرزوهای گمشده را در این صدا می دید، شاید هم در دیار تنهائی خود دنبال بازیچه ی بی خطری می گشت. وقتی آهو همه چیز را شنید گفت: _ حالا سوالی دیگر، آیا اینقد که تو او را می خواهی و برای او هستی یک هزارمش او تو را می خواهد و برایت هست؟ و داستان آن مرد یک چشمی نیست که بعد از هفت سال زندگی زناشویی اولین باری که دست خالی به خانه می رفت زنش در چشمش دقت کرد و فهمید که کجاست؟ زیر قبل از آن همیشه چشمش فقط به دست مردش بود. و اما این سوال من اصلا بیهوده است؛ تو خود چند دقیقه پیش تمثیلی آوردی که جواب مرا می داد. عشق پاکباز به عیب ها و نقص های معـ ـشوق نمی نگرد. مردانه عادتا در زنان خود زشتی می بینند و تو در او زیبائی. دلداده ی حقیقی از دلدار توقع پاداش ندارد. و اگر تو را با سنگدلی هرچه تمام تر در آتش بسوزاند و خاکسترت را بر باد دهد ذره هایت باز می شود و بر دامنش می نشیند. اما اگر من به جای تو بودم با همه ی حال بد نمی دانستم از معـ ـشوقه ای که قلب مرا توپ فوتبال خود کرده است امتحانکی کرده باشم. چند روزی او را تنها می گذاشتم و بی خبر به جائی می رفتم. هان، چطور مشهدی؟ هر چند که شش سال تمام است احوال مرا نپرسیده ای، شش روز، فقط شش روز نه بیشتر، او را به حال خود بگذار و بروی. یک هفته از وی دوری کن و آن وقت ببین چه پیش خواهد آمد. پیشنهاد من بر اساس گفته ی خود توست که می گوئی از او بیم داری. جند روزی درست برعکس چه خواهش دل توست با او رفتار کن. یک هفته مدت زمان طولانی نیست که به پایان نمی رسد اما آزمایشی است از وفاداری او و هم از اراده خود شما. تصدیق می کنم وقتی دوستی و مهربانی از هر دو سر نیست گستن آن بسیار مشکل است ولی آن روزی که تو بخواهی از دست افسون این زن خلاصی یابی باز به گمانم غیر از این چاره ای ندارد باشی. نمی گویم پیش من بیایی. نه برای خودت اصلاً از این شهر برو. به قم و هرسین یا آب گرم قزوین مسافرت کن. برای سلامت جسم و تقویت روح هم که آب به آب شدن ضرری ندارد. به خودت تلقین کن که بدون او می توانی زندگی کنی؛ تا ببینم چه اتفاقی می افتد. امروز مردم می توانند بدترین عادت ها را در مدت زمان کوتاهی از سر بیندازند. حتی بدم نمی آید اگر به قم رفتی زنگ جوانی را هم برای خودت صیغه کنی و هر چقدر می خواهد آنجا ماندگار شوی. هم زیارت است هم تجارت. اگر پول هم نداری من خودم برایت تک و دو خواهم کرد،از این حیث خیالت آسوده باشد.سید میران سر بلند کرد او را نگریست.سرخ شد و گناه آلود خندید.ساکت شد و لحظه ای بعد با اخمی پوشیده به سخنی آمد: - چه لازم است که در این موقعیت باریک برای خود خرج برتراشم.پولی که از جیب تو بیرون بیاید. با مال خودم چه فرقی دارد؟او را به سفید چا نزد اقوامش می فرستم تا دو هفته همان جا باشد. خواهم شد.آری تعجب نکن،چاره ی عشقی که وصال،آتشش را تیز تر کند به نظر می رسد که غیر از جدایی چیزی نباشد.آخرین علاج دلی که دیوانه شد داغ است؛ردش خواهم کرد. آهو از احساس ناشناخته ای که بر سراسر وجودش چیره شده بود می لرزید.دستش با سوزن روی گیوه ی بافتنی اش گشت و زیر لب ندا داد: - هیس،دارد می آید.اگر تو از خودت چنین اراده ای نشان بدهی،شوهرم،خودت و مرا و بچه ها را از جهنمی که در دست و پا می زنیم و روز به روز بری اش می افزاید آن می شود داغ نجات ای.