eitaa logo
نوستالژی
60.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
4.8هزار ویدیو
1 فایل
من یه دختردهه‌ هفتادیم که مخلص همه ی دهه شصتیاوپنجاهیاس،همه اینجادورهم‌ جمع شدیم‌ تا خاطراتمونومرورکنیم😍 @Adminn32 💢 کانال تبلیغات 💢 https://eitaa.com/joinchat/2376335638C6becca545e (کپی باذکر منبع مجازه درغیر اینصورت #حرامم میباشد)
مشاهده در ایتا
دانلود
ماشین عروس‌های لاکچری دهه شصت😌😎 کلی خاطره زنده شداااا •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی حرف از قدیما میشه میگن خیلی سرد بود ولی من هرچی فکر میکنم چیزی جز گرمای دل ها یادم نمیاد.... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #چشمان_زغالی #قسمت_صدونودونه طبقه سوم یک آپارتمان چهار طبقه البته آسانس
آیلار درگیر بود با حس خوب از این به بعد ناز خر داشتن و موزیک ملایم دوست داشتنی هم در اتومبیل پخش میشدچند دقیقه بعد مازار با نایلون بزرگی برگشت و آن را روی صندلی عقب ماشین گذاشت و خودش سوار شدبسته ای را روی پای آیلار گذاشت.وگفت اینو باز کن بخورآیلار به کیسه روی پایش نگاه کرد و سپس نگاه قدر دانش را به مازار که اتومبیل را حرکت میداد دوخت و گفت :پسته خریدی .دستت درد نکنه مازار نگاهش به رو به رو و اتومبیلی که با نور بالا در جهت مخالفشان می امد بود گفت آره بخور برات خوبه. نوش جونت آیلار که فهمیده بود معذب بودن درباره این مساله در قاموس مرد کنار دستش جایی ندارد و برایش یک مساله کاملا عادی است.سعی کرد مثل خودش رفتار کندخندید و گفت :چرا مثل مریض ها باهام رفتار می کنی ؟مازار پاسخ داد :خوب اینم یک جور مریضیه دیگه .ضعیفت می کنه لااقل یک امشب که هستم حواسم بهت باشه.می خواست یک امشب را که بود هوایش را داشته باشدتا می تواند تقویتش کند و هوای ضعف جسمانی اش را داشته باشدعاشقی کردن مگر چیست حتما لازم نیست هر روز با یک دسته رز سرخ به خانه برگردی تا عاشقی کرده باشه.حتما لازم نیست دم به دقیقه عزیزم و جانم و فدایت شوم بگویی.همین که حواست به ضعیف شدنش باشد هم عاشقی کرده ای ما زنها زیاد هم موجودات پر توقعی نیستیم فقط کمی توجه می خواهیم و این که یکی باشد گاهی لی لی به لالایمان بگذاردهمیشه هم نه فقط گاهی آنوقت بهترین همسران و مادران دنیا می شویم.جمله آخر یک امشب را که هستم به مذاق هیچ کدامشان خوش نیامدفقط همین امشب را بود دخترکم از فردا دوباره ناز کش نداشت.آیلار چند دانه پسته را پوست کند و به سمت شوهرش گرفت.مازار نگاه کوتاهی به کف دست همسرش انداخت و گفت :خودت بخورآیلار دستش را عقب نکشید و گفت :باشه بردار منم میخورم.با هم از ماشین پیاده شدندآیلار کیسه را برداشت و مازار هم وسایل مد نظرش را .زیر انداز کوچکش را روی زمین پهن کرد و چندتکه بزرگ چوب اورد و روی زمین انداخت.با هم از ماشین پیاده شدندآیلار کیسه را برداشت و مازار هم وسایل مد نظرش را از صندوق عقب برداشت.زیر انداز کوچکش را روی زمین پهن کرد و چندتکه بزرگ چوب اورد و روی زمین انداخت.از محتویات آبی رنگ بطری میان دستش کمی روی چوب ها ریخت کبریت به آن زدخیلی زود آتش گرفتندبه آیلار اشاره کرد و گفت :بیا بشین کنار آتیش گرم بشی.هر دو با هم روی زیر انداز کوچکشان نشستندمازار کیسه را برداشت و یک پاکت شیر بیرون آورد و آن را توی قوری کوچکی که همراه زیر انداز و دو لیوان دسته دار فلزی از صندوق عقب برداشته بود ریخت و کنار اتش گذاشت.آیلار با لذت به کارهایش نگاه کرد و گفت :همه چی هم که داری.مازار کمی بیشتر از آتش فاصله گرفت و چسبیده به همسرش نشست و گفت :همه چی که نه ولی چندتا وسیله کوچولو که برای این جور مواقع لازم میشه توی صندوق عقب ماشین هست .من بخاطر کارم سفر زیاد میرم و گاهی یک جایی یک منظره قشنگ می بینم که دلم هوس می کنه چند دقیقه کنار بزنم خودمو به یک چای آتیشی یا قهوه مهمون کنم . اهل کوه نوردی و وقت گذروندن توی طبیعت هم هستم اینه که معمولا وسایل اولیه همراهم دارم.آیلار کنجکاو پرسید :دو نفره سفر می کنی ؟مازار متعجب پرسید :نه چطور ؟آیلار به لیوان ها اشاره کرد و گفت :آخه دوتا لیوان داری.مازار از حساسیت دخترک خوشش آمد و با صدای پر خنده ای گفت :نه بابا این رو چند ماه پیش از یک دستفروش خریدم .وقتی خواستم بخرمشون دستفروشه اصرار کرد فقط دوتا مونده ببر منم دستشو رد نکردم.به آیلار که نور آتش صورتش را روشن کرد و رقص شعله ها به زیبایی در چشمانش نمایان میشد نگاه کرد و گفت :دستش خوب بود برام اگه می دونستم قراره یک شب روی یک تپه کنار تو بشینم و توی اون لیوان ها شیر داغ بخورم خیلی بیشتر از قیمتی که گفته بود بهش پول میدادم .حتما خودش هم خوشحال میشد اگه می فهمید دستش چه برکتی داره.کیسه خوراکی ها را باز کرد و میانشان گذاشت.سرش را به سمت آسمان بلند کرد و خیره آسمان پر از ستاره شدآیلار راست می گفت از اینجایی که نشسته بودند آسمان خیلی زیبا بود ماه بزرگ تر از همیشه و دست یافتنی بنظر می رسید انگار میشد یک سبد به دست گرفت دانه دانه ستاره چید و در سبد گذاشت.چشم دوخته به آسمانی که زیبایی اش بیشتر از هرجای دیگری به چشم می آمد گفت :میدونی چیه ؟آیلار به نیم رخش نگاه کرد مازار هم چنان نگاهش را به آسمان دوخته بود چند ثانیه طولش داد تا نگاهش را گرفت و به صورت همسرش داد. آیلار منتظر بود تا او ادامه جمله اش را بر زبان اورد و مازار گفت :داشتنت شیرینه درست مثل همون عسلی که روز عقد با انگشتت به دهنم گذاشتی.لبخند نرم نرمک روی لبان دخترک نشست.حس خوبی از شنیدن این جمله زیر پوستش جاری شد. ادامه ساعت ۹ صبح •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پــروردگــارا✨ ✨در این شب دل انگیز ✨آنچه را که بیصدا✨ ✨از قلب عزیزانم گذر کرده ✨در تقدیرشان قرار ده ✨تا لذتی دو چندان را ✨برایشان به ارمغان بیاورد ✨شبتون بخیر و سراسر آرامش ✨در آغوش پر از مهر خدا باشید،🌙 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
🌼🌹سلام صبحتون بخیر 🌸🌻 یکشنبه تون زیباتر از هر روز 🌼🌹 یک روز قشنــگ 🌸🌻 یک دل خـــوش 🌼🌹 یک لـب خنـدان 🌸🌻 یک تـن سالـــم 🌼🌹 و گشـوده شــدن 🌸🌻 هزار در خوشبختی 🌼🌹 به روی تک تکتون 🌸🌷 دعای امروزم 🌼🌹 برای تک تک شما دوستان         •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدیم‌ها حالمون بهتر بود مهربونتر بودیم دیرتر میرنجیدیم زودتر میبخشیدیم زندگیمون پراز عشق بود هرچقدر زندگیمون مدرن‌تر وبه روزتر شد... دلمان بیشتر برای خانه های قدیمی و عکس های قدیمی... و صمیمیت گذشته تنگ میشود... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فکر خودت باش .... - @mer30tv.mp3
5.17M
صبح 6 خرداد کلی حال خوب و انرژی تقدیم لحظاتتون😍❤️ •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #چشمان_زغالی #قسمت_دویست آیلار درگیر بود با حس خوب از این به بعد ناز خر
صدای مازار باز به گوشش رسید و انصافا در آن سکوت شب عجب صدای زیبایی داشت و چه زیباتر روح دخترک را با کلماتش نوازش می کردکامم یک جوری شیرین شده که انگار قبل اومدن تو ، توی زندگیم هیچ تلخی نبوده شیرینی اومدنت همه تلخی ها رو شسته و برده.این مرد با این همه کار بلدی مگه تلخی هم چشیده ؟زبانش که زیادی شیرین است و کلماتش زیادی روشن و انگار در زندگیش تاریکی و تلخی راه نداشته.آیلار دستش را روی حرارت آتش گرفت تا کمی گرم شود و پرسیدچرا یک جوری حرف میزنی که من از حرفات حس می کنم تلخی های زندگیت زیاد بوده.مازار نفس عمیقی کشیدبازدمش را بیرون فرستاد وگفت تلخی ..یک عمر بی مادری بزرگترین تلخی دنیاست که من سالهاست تجربه اش کردم.با چوب کمی قوری را بیشتر به سمت آتش هل دادو ادامه حرفهایش را گفت خانوم جون همه تلاششو کرد که برام مادر باشه ،شهرام زور زد برادری کنه،فرشته سعی کردکه خواهری کنه .بابام جون کند تا هم پدر باشه هم مادر هم خواهر و برادر.به آیلار نگاه کرد و نفسش را آه گونه بیرون داد و گفت ولی هیچ کس برای من مادر نشد .من سالها مادر نداشتم آیلار .دست بردوشیر را توی لیوان ها ریخت و اولی را به دست آیلار داد و گفت:بخور گرم بشی .یک بسته خرما هم گرفتم با خرما بخور.همانطور که لیوان دوم را برای خودش پر می کرد ادامه داد هر وقت اومدم پیش مامان با دل شکسته برگشتم .پسر بودم و غرورم اجازه نمیداد گریه کنم .آه و ناله راه بندازم ولی همیشه دلتنگ و دل شکسته می رفتم.آیلار جرعه ای از شیر داغ را نوشیدوپرسیدمن از تو و مامانت خیلی بدم می اومد تو چی ؟مازار لیوان شیر را میان دستانش گرفت لبخند تلخی زد وگفت راستشو بگم توی عالم بچگی از مادرت بیشتر از همه بدم می اومد مامان بزرگ خدا بیامرز شعله خانوم رو نشونم داد و گفت مادرت اومده تا از این خانوم نگه داری کنه اون پا نداره .منم اوایل فکر می کردم مامانم راستی راستی بخاطر شعله خانوم منو ول کرده.آیلار دستش را دور زانویش حلقه کرد و در خودش جمع شد.مازار لیوان را زمین گذاشت و پرسید سردته ؟ آیلار سرش را تکان داد و گفت یک کم.مازار بلند شد و کمی بعد با یک پتوی مسافرتی برگشت و آن را روی شانه های آیلار انداخت.خودش هم کنارش نشست و قسمتی از پتو را هم روی شانه خودش کشیدآیلار پرسیدبنظرت ما قربانی خودخواهی بزرگترها شدیم ؟مازار به لیوان میان دستانش خیره شد و گفت نمیدونم .از یک طرف میگم اونا بچه داشتن کسی که بچه داره باید پا روی خواسته های خودش بذاره از طرف دیگه میگم آدمها حق زندگی کردن دارن .مگه چقدر می خواستن زندگی کنن که بیشترش فدای ما بشه.آیلار خیره یک تکه زغال گداخته میان آتش گفت من پدر نداشتم تو مادر نداشتنشون خیلی سخته.مازار هم نگاهش به رو به رو بود وقتی که گفت بیشتر اون وقتهایی که مادر لازم داشتم نبود .بابا بود ،خانوم جون و فرشته و شهرام حتی عمه شهربانو بودن اما مادر نبود .لبخندش میان تلخی وشیرینی دست و پا میزد وقتی که گفت مثل اولین باری که عاشق شدم .آیلار کنجکاو سر چرخاند و نگاهش کرد اولین بار کی عاشق شدی ؟مازار سر چرخاند و عمیق به چشمانش نگاه کرد اولین باری که عاشق شدم یک دختر قشنگ توی حیاط خونه اشون نشسته بود و خواهرش داشت موهای بلند سیاهشو براش شونه می کرد .من دلم رفت برای موهاش.ادامه صحبتش تن خنده داشت بماند که چقدر اون دختر و خواهرش سرم جیغ جیغ کردن که چرا بی اجازه وارد خونه اشون شدم.آیلار که این خاطره را خوب به یاد داشت با لبخندی که از یاد آوری خاطرات بر لبش نشسته بود گفت عاشق بودی با سنگ زدی شیشه خونمون شکوندی ؟مازار با صدا خندید طوری که سرش به سمت عقب متمایل شد و میان خنده گفت قبول کن خیلی جیغ جیغ می کردین.آیلار هم پا به پای شوهرش خندید وبعد پرسید بعدش از کی خوشت اومد ؟مازار چرخید وبا صداقت گفت دختر همسایه رو به روی خونه خانوم جون.آیلار منتظر نگاهش کرد تا مازار ادامه اش را بگوید و او گفت همه اش پونزده سالم بودکم مادرمو می دیدم نتونستم باهاش انقدر صمیمی باشم که بهش بگم ازت خوشم اومده وقتی برگشتم شیراز به شهرام گفتم عاشق دختر کوچیکه محمود شدم .شهرام چند سال ازم بزرگتر بود اول کلی بهم خندید و بعدش گفت واقعا فکر می کنی اونا بهت دختر میدن؟ * مازار لباس پوشیده و آماده داشت آخرین وسایلش را هم جمع می کردگوشی را توی جیب کتش گذاشت رو به روی آیلار ایستاد از همین لحظه دلتنگش بودحالا که او را برای خودش داشت دیگر تحمل دوریش سخت میشدانگشتش را نوازش وار روی صورت آیلار کشید.چشمان دخترک از لمس پر از احساس شوهرش روی هم افتادمازار نگاهش را روی تمام اجزا صورت همسرش چرخاندبا لحنی که بی میلی اش را برای رفتن به وضوح نشان میداد گفت لعنت به هرچی کار مهم توی دنیاست .آیلار آهسته پرسیدچرا ؟ ادامه ساعت ۱۶ عصر •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ آرد سه لیوان ✅ آب دو لیوان ✅ شکر دو لیوان ✅ گلاب نصف لیوان ✅ زعفرون دم کرده یک چهارم لیوان ✅ روغن مایع یک لیوان ✅ کره پنجاه گرم ✅ هل یک ق چ بریم که بسازیمش.😋 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
759_42614613562317.mp3
12.66M
🎶 نام آهنگ: یاران 🗣 نام خواننده:‌ امید •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f