20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشپزی_روستایی
#مرغ_شکمپر
مدتهاس یکی از غذاهایی که دلم میخاد اخر هفته هاکنار خانوادم با خواهرعزیزم درست کنم این غذاست نمیدونم چرا قسمت نمیشه،تو حیاط رو آتیش خیلی خوب میشه😄
بریم که بسازیمش😋
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
411_20222225119360.mp3
5.69M
🎶 نام آهنگ: الهی الهی
🗣 نام خواننده: جواد یساری
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
آتسو ناکامورا
بازیگر معروف به لینچان در سن ۷۶ سالگی در گذشت.
کسی که ایرانی ها در اوایل دهه هفتاد خاطرات زیادی با او داشتند.
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
نوستالژی
#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #مرجان #قسمت_بیستوچهارم با خوندن اون کلمات دلشوره گرفتم، مینا داشت از چه
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#مرجان
#قسمت_بیستوپنجم
حسام رفت تو فکر و چهرش رفت توهم ، منم ترجیح دادم چیزی نگم.
بعد یهو حسام پرسید مرجان تو رابطه ات با مینا چطور بود؟
اون وقتا که ایران بودین مینا همه چیو بهت میگفت؟ گفتم اره همه چیو میگفت، من فقط محرم اسرارش بودم، یهو حسام با یه حالت مچ گیری گفت چه اسراری مثلا؟
گفتم همون حرفای دنیای دخترونه ماها دیگه. و سعی کردم حرفو عوض کنم، گفتم چطور مگه؟ حسام گفت بعد از ازدواجمونم بازم تو محرم اسرارش بودی
گفتم درد و دل میکرد خب ، خواهر بودیم دیگه.
نگاه حسام مشتاق شد یه کم خودشو رو صندلی جلو گشید و گفت چی میگفت؟ نمیدونم حسام دنبال چی میگشت ولی سعی کردم خودمو بی تفاوت نشون بدم گفتم میگفت تنهایی اذیتش میکنه و کار دوتا بچه سخته و دست تنهاست و ازین چیزا دیگه ،چطور مگه؟
حسام گفت هینجوری و رفت تو فکر، احساس میکردم سوالای حسام همینجوری نبوده و حسام تو همه این سوالا دنبال یه چیزی میگشته با خودم فکر کردم نکنه حسام از رابطه قدیمی مینا و سهیل بویی برده؟
نکنه وقتی برای خاکسپاری و مراسم مینا اومده ایران چیزی شنیده باشه،نکنه خاله به زندایی چیزی گفته و زندایی ام به حسام گفته،پس چرا حسام تا حالا چیزی نگفته؟
تو این یه سال چیزی نپرسیده بود؟
کلم پر از سوال بود و برای هیچ کدومش جوابی نداشتم.فقط منتظر فرصت بودم که برم سراغ دفترچه مینا فرداش بچه ها رو که گذاشتم مدرسه و برگشتم رفتم سراغ دفترچه مینا ، نوشته بود:
"امروز با "پ" رفتیم قدم زدیم، بستنی خوردیم ، بهم گفت عاشقم شده و شب و روز نداره.
گفتم من زندگی خوبی دارم، خوشبختم، نمیخوام خرابش کنم.
گریه کرد ، گفت من خرابم مینا ، ازین که همه کسم شده زنی که خودش خونه و زندگی داره و مادر دوتا بچه اس،
تو دیگه دلت برام بسوزه،از خوشبختیت نگو تو رو خدا، خرابترم نکن،
بعد این شعرو خوند
من به اندازه زیبایی تو غمگینم، تو به اندازه تنهایی من خوشبختی"
دلم خیلی براش میسوزه"
یاد وقتایی افتادم که با سهیل دوست بود و وقتایی که میخواست از سهیل چیزی بنویسه.صفحه بعدی نوشته بود:مینوشت مثلا "س" اینو گفت، این "پ" کی بود؟
باید هرجور شده میفهمیدم، باید میفهمیدم مینا داشته چی کار میکرده
صفحه بعدی نوشته بود:
"امروز بهش گفتم مثل یه دوست کنارتم تا یکی رو واسه خودت پیدا کنی، گفت تو فقط کنارم باش من هیچی دیگه نمیخوام، تصمیم گرفتم خودم این رابطه رو مدیریت کنم و نذارم
"پ" بیشتر ازین جلو بره"
صفحات بعدی از حرفاشون و جاهایی که باهم رفته بودن نوشته بود
. یه جاش نوشته بود:
امروز داشتم با "پ"حرف میزدم یهو گفتم حسام فلان حرفو زد
، "پ" یهوحالش خیلی بد شد اشک تو چشماش جمع شد دستاشو مشت کرد و گفت تو رو خدا وقتی کنار منی اسم اونو نیار، حرفشو نزن، بدبختیمو نیار جلوی چشم، مینا من عاشقم، غیرت عشق داره میسوزونتم ولی کاری از دستم برنمیاد، وقتی نصفه شب از جلوی خونتون رد میشم و به پنجره تون نگاه میکنم و فکر میکنم تو اون تو با اون زیر یه سقفی دیوونه میشم تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که تو خیابونای نزدیک خونتون راه برم و سیگار بکشم.
بهم رحم کن وقتی کنار منی اسم اونو نیار".
ادامه ساعت ۹ صبح
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
اینا آخه چه حمومایی بود که مارو میبردن🤨
شبیه غسال خونه بود😄
فقط اون لگن قرمزه 😍
#نوستالژی
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
#حکایت
زن نمی دانست که چه بکند ؟
خلق و خوی شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می کرد ،
ولی مدتی بود با کوچکترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می کرد !!!
زن روزی به نزد راهبی رفت تا از او کمک بگيرد ، او در کوهستان زندگی می کرد ، زن از راهب معجونی خواست تا شاید چاره ای کارش شود !
راهب نگاهی به زن کرد و گفت : چاره ی کار تو در یک تار مو از سبیل ببر کوهستان است !.
ببر کوهستان !! آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردی برایت معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدی به خانه اش برگشت .
غذایی را آماده کرد و روانه ی کوهستان شد ، خود را به نزدیکی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید اما مقاومت کرد .. آن شب ببر بیرون نیامد !.
چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیکتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش کنان از غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه کرد !.
هر شب که می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیکتر می شدند ....
چهار ماه طول کشید تا ببر به واسطه ی بوی غذا به زن نزدیک شد ، و آرام آرام شروع به خوردن کرد . مدتی گذشت ....
طوری بود که ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیک تر میکرد و سر او را نوازش می کرد و به ملایمت به او غذا می داد
هیچ سرزنش و ملامتی در کار نبود هیچ عیب جویی ، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشواری و سختی راه هر شب آن زن برای ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت ، دست نوازش بر مویش می کشید ....!!!!
بلاخره یک شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر کند ، و شادمان نزد آن راهب رفت .... فکر می کنید آن راهب چه کرد ؟؟؟
نگاهی به اطرافش کرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت که در کنارش شعله ور بود ..
زن ، هاج و واج نگاهی کرد در حالی که چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند که چه بگوید . راهب با خونسردی رو به زن کرد و گفت :
آیا ”مرد تو " از آن ببر کوهستان بدتر است ؟؟ تو نیرویی داری که از وجود آن بی خبری !!
با صبر و حوصله ، عشق و محبت توانستی آن حیوان را رام کنی !!! مهار خشم شوهرت در دستان توست ،پس محبت و عشق را به او ببخش و با حوصله و مدارا خشم و عصبانیت را از او دور ساز ..
دکترامیرعلی بابایی :
ﺯﻧﺎﻥ ، ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ :
- ﻣﻘﺎﻭﻡ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ
ﺭﺍ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
- ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﻭﻏﯽ
ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ .
- ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﻫﺎﻧﺘﯽ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
اما ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻧﺪ :
- ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ .
- ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
- ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
- ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﻧﺪ.
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮ .. .
- ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﻧﻮ ..... .
- ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ !
- ﺍﯾﻦ، ﮐﻢ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ....
- ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ. ..
- ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ . ....
- ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ. ...
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ ﺳﻨﮕﯽ . .
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ .... .
ﺗﻮ ! - ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﯼ ... .
ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ
- ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ. ....
- ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
عکسی قدیمی از پشت صحنه «نوزادان» به کارگردانی ایرج طهماسب.
در کنار دنیا فنی زاده ، مرضیه محبوب و مریم سعادت
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آواز محمدرضا شجریان در مقبرةالشعرای تبریز
سال ۱۳۸۰
به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
وای از این دم سردی ها خدایا
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f
مـهربـان مـعبودم 🌙⭐️
شب خود و دوستانم را
بـه تـو میسپارم
آرزوهـایم زیاد است🌙⭐️
اما ناب ترین آرزویم🌙⭐️
نعمت سلامتیست
بـرای هـمه ی عـزیـزانم🌙⭐️
ان شـاءالله هـمیشه
سـلامت و شـاداب باشیـد🌙⭐️
شبتون بخیر و پراز آرامش الهی🌙
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
https://eitaa.com/joinchat/2634219768C9798f0ca3f