فقط میگید مادر سادات و زدن :)
بگید کدوم حروم لقمهها مادرمونو شهید کرد ..
بگید عُمَر و ابوبکر مادرمونو شهید کردن ..
بگید این دوتا حروم زاده دختر پیامبر و پشت
در مظلومانه گیر آوردن ..
بگید با غلاف شمشیر مادرمونو زدن ..
بگید تا همه بفهمن این دوتا خلیفهی
حروم زاده مادر مارو شهید کردن و باعث
غربت بابا علی شدن ؛
فریاد بزنید ..
#فور .
من شدم گوشهای زمین گیر و مادرم یک کنار افتاده ..
حرکتی در تنش نمیبینم ، به حالت احتضار افتاده ؛
روضه بیش از این نمیگویم ولی نجارشهر ،
کاش میکوبید یک مسمار کوچکتر به در .. :)
کمی از غسل زیر پیرهن ماند ،
کمی از خون خشکش بر بدن ماند ،
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد ،
همان طفلی که آخر بیکفن ماند :)
رفقا این چند روزه بیشتر سلام بدین
به بابا علی :) ..
بابام علی غریبه ؛
کسی دیگه قربون صدقهی بابامون نمیره ..
دیگه نوای علی جان ، علی جان تو خونه
نمیپیچه .. :)
به مزار فاطمهاش نگاه میکرد
و با خود میگفت :
تو چنان در دل علی جای گرفتهای
که هرگز فراموش نمیشوی ..
عشق تو در دل علی با شیر عجین شده ،
و با جان به در رود ؛
[ معشوقعلی ] .
[ معانیالاخبار ، ص۸۵ ] .
بعد از خاکسپاری فاطمهاش ،
صورتش را به سمت مزار پیغمبر برگرداند
و فرمود :
اگر محذور نداشتم ،
و نشستنم در کنار قبر فاطمه ،
موجب فاش شدن مرقد او نمیشد ؛
مانند معتکفان در اینجا اقامت میگزیدم
و مانند زنِ جوان مرده
بر این مصیبت بزرگ شیون و ناله میکردم ؛
[ الکافی ، ج۱ ، ص۴۵۸ ] .
#فور .
همان علی که میگفت :
اگر تمام عرب باهم همدست شوند
و مقابلم بایستند ،
توان مقابله با من را ندارند ؛
وقتی حسن و حسین در مسجد
خبر همسرش را برایش آوردند ؛
زانویش لرزید و با صورت
به زمین خورد و بیهوش شد ..
آب بر صورتش پاشیدند ،
به هوش که آمد فرمود :
ای دختر محمد ؛
تا زنده بودی مصیبتم را به تو میگفتم ،
بعد از تو چگونه آرام بگیرم .. ؟
[ بیتالاحزان ، ص۲۴۹ ] .
#فور .
همه چی تموم شد ،
دیگه خونهی بابا علی چراغ روشنی نداره .. :)
الان هر کدوم از بچه ها یه گوشهی خونه ،
روضهی مادر گرفتن ..
زینب برای مادرش که موهاشو شونه میکرد ، دلش تنگ میشه .. :)
حسن ، کوچه رو از یاد نمی بره ..
حسینم که ، وعدهی دیدار به گودال داره .. :)
بابا علی هم از امشب ، تنها مونسش چاه میشه ..
آخ غریب بابام .. ؛)
#فور .