تا کمر بندش به قلاب در ، امشب بند شد ،
یاد هجده سالهی مجروح ، از مسمار کرد .. 💔
شیخ السکوت ؛
خوش آن زمان ، که نکویان کنند غارتِ شهر ؛ مرا تو گیری و گویی که این اسیرِ من است ! #فور .
من نه آنم که به تیغ از تو برگردانم روی ،
امتحان کن تو به صد زخم مرا ، بسم الله ؛
مانده قلم در دوراهی تردید ،
به نام نامی اللّٰه ، یا به نام علی ؛
-
پروفایل طراحی شده ، من بابِ
سیاه پوش شدن پروفایلِ مخاطبین و
پروفایل کانال هاتون و شیعیان و محبانِ
امیرالمومنین میباشد ؛
-
عزیزانی که تصویر و به پروفایل خودشون
اضافه کردند ، کلمهی [ بابا علی ] رو به
آیدی زیر ارسال کنند ؛
@Mokhadarat_ir
-
[ هنرِ سکوت ] .
#فور .
بسم ربّ علی ؛
عزایِ امیرالمومنین روحی لِترابِ ،
مقدمه الفِداء را اقامه میکنیم ؛
با اذن و اجازه از محضرِ قطبِ
عالم امکان حضرتِ بقیة الله الاعظم ،
و صاحب عزا ، حضرت فاطمهٔ زهراء ؛
باشد که آخرین نفس هایمان را ،
در روضهی حضرتِ امیر بکشیم ؛
از امروز غروب ، بی قراری میکرد
بابا جانمون ؛
جایی ننوشته ولی من میگم
داشته به فاطمهاش فکر میکرده .. :)
این آخریا خیلی دلتنگش بود ؛
آخ ..
فاطمه فاطمه فاطمه .. ؛
شیخ السکوت ؛
از امروز غروب ، بی قراری میکرد بابا جانمون ؛ جایی ننوشته ولی من میگم داشته به فاطمهاش فکر میکرده .
سرش شکسته ولی عاشقانه میخندد ،
نمانده فاصله ای تا وصال زهرایش .. ؛
شیخ السکوت ؛
روضه بیش از این نمیگویم ولی نجارشهر ، کاش میکوبید یک مسمار کوچکتر به در .. :)
تیغ از هر طرفی خورد ولی آخ نگفت ،
مرتضی هرچه کشید از نوكِ مسمار کشید .. 💔
به دست قاتلش رقصید شمشیری پر از کینه ،
چه شمشیری که سرتاپا بوی میخِ در میداد ،
خبر از اتفاق تازهی شَقّالقمر میداد ؛
[ آی حضرتِ حیدر ] .
شیخ السکوت ؛
یاعلی ؛ رحم کن بر کسی که خواهد خفت سالها ، در کفن تنها ..
بابا علی ، مرا به نجف ببر ؛
بگذار بهار را زودتر تجربه کنم .. :)