هر کسی مست ز ادراک خود است
بیخبر از دل افراد دگر
نکتهای یافته و میخواهد
که جهان پر کند از این گوهر
رند، آنکس که محیط است به کل
و ندارد ز خودش هیچ اثر
من و تو غرق خود و بیخبریم
چه بود در دل ابناء بشر
به همه از در خود مینگریم
که چرا نیست وِرا این گوهر
بله بازیچه نفسیم همه
تو مپندار که هستی برتر
هر کسی ملعبهای دارد و من
خوشدل از گفتن نام دلبر
ز حقایق به مجازی گفتن
به از این مردگی مردم کر
بله، دنیای من این معرفت است
نیست در سر، غم دنیای دگر
به حقیقت نرسیدیم ولی
لاف از حق، ز خموشی بهتر
#ر_س
@sooyesama
سالکی نزد یکی از اساتید اخلاق رفت و گفت: در نماز خواطر گوناگونی میآید که مانع حضور دل است.
ایشان فرمود: «به محض اینکه متوجه شدید که خاطری آمده و مانع حضور گشته، آن خاطر را نفی کنید و تنها به خداوند توجه نمایید».
سالک مذکور مدتی به این روش عمل مینمود و پیوسته با خویش در جنگ بود. گاهی پیروز میشد و گاهی شکست میخورد.
روزی همین سوال را از علامه حسنزاده پرسید. آقا فرمود: «هرچه میآید را اسم کنید؛ یعنی توجه کنید که همه چیز نمود و مظهر خداست».
سالک مذکور، با عمل بدین دستور از رنج آن جنگ پیوسته، راحت شد. و معنای حضور عندالله را دریافت.
#استاد_محمود_امامی
#معنای_حضور_قلب
@sooyesama
اساسا ذات الهی بما هو ذات، قابل اصطیاد نیست. بنابراین ما همواره با ظهورات او مواجهیم. کافی است که بدین حقیقت توجه کنیم تا از فرش به عرش رویم.
نفی مظاهر و جستجوی «الظاهر»، تلاش بیهودهای است که هرگز به نتیجه نمیرسد. تنها راه شناخت خداوند، اسم نمودن اشیاست. «اینما تولوا فثم وجه الله».
حضور عندالله، توجه به جنبه اسمی اشیاء و نشستن در قله «بسم الله الرحمن الرحیم» است؛ توجه عقلی، قلبی، روحی، سری و دیگر مراتب.
عقل با قهر و غلبه، سعی در تعدیل قوا و سرکشی آنها دارد. عقل از طریق مبارزه با وهم، میخواهد آنرا رام و مطیع اوامر الهی گرداند. اما این مبارزه همواره ادامه دارد و مملکت وجود آدمی پیوسته بین این دو، دست به دست میگردد.
این نزاع تا جایی ادامه مییابد که آدمی از اصلاح خویش ناامید شده و به فقر ذاتیاش آگاه میشود. البته سیر علمیْ یافتن این فقر را تسریع خواهد نمود.
به محض تحقق این فقر، امداد الهی در لباس عشق، نازل میشود و قلب، در وجود آدمی متولد میگردد.
عشق به جای قهر و غلبه، با محبت، قوای نفسانی را به خود جذب میکند. جاذبه عشق چنان بالاست که قوا یکی پس از دیگری تسلیم او میشوند. و حتی وهم (که سرکشترینِ قواست) مجذوب قلب میگردد. و این تمثلی از سجده ملائکه به حضرت آدم ع است.
بدین ترتیب، پس از سالیانی جنگ، صلح در مملکت وجود آدمی بر قرار میشود. و با فنای قوا در قلبْ توسط عشق، توحید در آدمی بر قرار میگردد.
این توحید درونی، سبب کشف توحید بیرونیِ نظام هستی خواهد شد. به عبارت دیگر: چنانکه قوا، فانی در قلب و مظاهر او شد، پدیدههای عالم بیرون نیز فانی در حق، و مظاهر او میشود.
البته فنای پدیدهها در حقیقت هستی هموارگی است. و سالک در این مرحله از سلوک، این حقیقت را خواهد یافت.
«کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». الرحمن/۲۶ و ۲۷
واژه «فان» اسم فاعل و دال بر استمرار است. قران شریف نفرمود «سَیَفنیٰ» که در اینده چنین خواهد شد.
#ر_س
@sooyesama
به سوی سماء
نزاع عقل و عشق ۳ از دیدگاه حکمای مشاء، مجاری ادراکی انسان، چهار تاست: ۱- حس: مُدرک صور جزئیه بیرون
نزاع عقل و عشق ۴
گذشت که عشق با عقل ناب، در تضاد نیست و تنها عقل مشوب و جزئی را نفی میکند. اساسا انکار عقل برهانی ممکن نیست؛ زیرا هر استدلالی که بر این مدعا اقامه شود، خود نوعی برهان و فرایندی عقلی است. برای نمونه استدلال مولوی بر نفی عقل معاش، چنین است:
صغری: پای استدلالیون چوبین بود.
کبری: پای چوبین سخت بیتمکین بود
نتیجه: پای استدلالیون سخت بیتمکین بود
این استدلال قیاسی منطقی است که در قالب شکل اول، پایه ریزی شده است. بنابراین برای اثبات سستی استدلال، از استدلال استفاده شده است! همچنین ابیاتی که (در نزاع عقل و عشق ۱) از شیخ بهایی، حافظ و دیگران نقل شد همگی انواعی از استدلال است.
در واقع اعتراضهای اهل معرفت به عقل، اعتراض به عقل و استدلالهایی است که از سوی حکمای مشاء ارائه شده است. استدلالهای حکمای مشاء مبتنی بر عقل جزئی است. برخی از آنها نادرست، و برخی درست اما قابل تکمیل و تدقیق میباشد.
این خطا، خطای فیلسوف در استفاده از قواعد فلسفی است؛ نه خطای عقل بما هو عقل، و فلسفه بما هو فلسفه. به قول آیت الله جوادی آملی: «خطای سالک، غیر از خطای مسلک است».
نظام فلسفی مشاء، به جهت ضعف مبانی و روشها، و ابتناء بر عقل جزئی، سنگین است و توان حمل مدعیات اهل شهود را ندارد. اما نظام حکمت متعالیه با رفع این نواقص، مدعیات اهل معرفت (که مهمترین آنها وحدت وجود است) را پذیرفته و آنها را به لباس برهان، مزین میسازد.
صدرالمتالهین با طرح حکمت متعالیه، نشان داد که عقل ناب (که از آلودگی وهم رها گشته) و شهود محض (که از گزند شیطان در امان است) نه تنها متضاد نیستند، بلکه معضاد و کمککار یکدیگرند.
چنانکه عقل با برهانی کردن محتوای شهودی، راه پذیرش آنرا برای شخص فاقد شهود هموار میکند. و شهود با طرح ایدهها و ادراکات جدید از نظام هستی، عقل را به تفکر و هضم عقلانی این ایدهها ترقیب مینماید.
بدین روی عرفای کنونی، نه تنها مخالفتی با فلسفه ندارند، بلکه بیشتر آنها آشنایی و تمعق در حکمت متعالیه را پیش شرط سلوک معنوی میدانند. و یا دستکم تحصیل آنرا همراه با سلوک، میپذیرند.
اگر بپذیریم که عقل ناب و شهود محضْ مؤید یکدیگرند، اکنون پرسش اینجاست که آیا ادراک عقلی و شهودیِ واقعیتی واحد، یکسان خواهد بود؟ آیا تاثیر گذاری شهود و استدلال بر وجود آدمی، به یک گونه است؟
#ر_س
@sooyesama
صبح يعنے همه شهر پر از بوے خداست
عابرے گفت: که اين مطلق ناديده کجاست؟؟
شاپرک پر زد و با رقص خود آهسته سرود:
چشـم دل باز کن اين بسته به افکار شماست...
@sooyesama
بسم الله الرحمن الرحیم
ایاز خادم محبوب سلطان محمود بود و عنایت ویژه سلطان بدو، حسادت دیگران را بر میانگیخت.
تا اینکه نزد سلطان بدگوییش کردند و سلطان بر او غضب نمود. و حکم سختی برعلیهش صادر کرد.
یکی از خاصان نزد سلطان رفت و به دفاع از ایاز برخواست تا اینکه حکم سلطان را برگرداند.
زین پس ایاز با شفیع خود دوری مینمود. سبب را پرسیدند، گفت: حکم سلطان باید جاری میشد. او مرا نجات داد اما حکم را نقض کرد.
========
الهی، ای سلطان هستی
بارها حکم تو را زمین زدیم و با تو به محاجة برخواستیم
کاش لحظهای «ایاز» تو بودیم؛
لا اله الا انت، سبحانک، انی کنت من الظالمین
@sooyesama
من به تشویق علمای همدان، به دیار قم رهسپار شدم. تا آن زمان، به طور کلی با عرفان و سیر و سلوک مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری که دستور داده شده می دانستم تا این که برایم اتفاقی پیش آمد.
در همان سن جوانی، که به همدان رفته بودم، مطلع شدم شخص وارسته ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود کرده است. من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناس ها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته اند و او هم در وسط، ساکت نشسته است. پیش خود فکر کردم گر چه اینها افرادی بزرگ و دارای تحصیلات عالیه اند، اما این تکلیف شرعی من است که آنان را ارشاد کنم؛ از این رو، شروع به ارشاد آن جمع نموده، نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیر و سلوک الی الله به صورتی که عرفا می گفتند، شدم. مدتی پس از سکوت من، آن ولی الهی سربلند نموده، با دید عمیقی به من نگریست و گفت:
«نزدیک است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم بزنی.»
من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم؛ در حالی که احساس می کردم تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است.
عصر بود که به منزل رسیدم و شدت حرارت زیاد شد. اوایل مغرب، نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمه های شب بیدار شدم و در حال خواب و بیداری، دیدم که گوینده ای به من می گوید:
«العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکه»
(شخص عارف در بین ما، همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند جبرائیل است در بین فرشتگان)
به خود نگریستم و دیدم دیگر آن حال و هوا و اشتیاقی که به درس داشتم در من نمانده است. کم کم احساس کردم که نیاز به چیز دیگری دارم تا این که دوباره به قم آمدم. در قم، شروع به حاشیه زدن بر کتاب شریف عروه الوثقی کردم تا یک شب با خود فکر کردم که چه نیازی به حاشیه من است، به حمدالله، به اندازه کافی علماء حاشیه زده اند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه کار منصرف شدم.
در همان شب، این خواب را دیدم: «در عالم رویا، حوضی بسیار بزرگ با رنگ های مختلفی دیدم که دور آن حوض، پر از کاسه های بزرگی بود، بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه (ذلک فضلُ الله یوتیه من یشاءُ) نوشته شده بود.
وقتی به نزدیک آن حوض رسیدم، جامی لبریز از آب حوض کرده، به من نوشاندند. از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس کردم و آن چنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود که قرار را از من ربود؛ وجود خود را شعله ای از آتش دیدم.
از آن به بعد، به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهره ببرم. در آن زمان، ولی الهی آیه الله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله رحلت کرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می کردم، عطش من فرو نمی نشست، تا این که خود را تنها و بیچاره دیدم.
سر به بیابان ها و کوه های اطراف قم گذاشتم، صبح ها می رفتم و عصرها بر می گشتم تا این که پس از حدود پنجاه روز تضرع و توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام، وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج رسید و یک سره خواب و خوراک را از من ربود، ناگهان پرده ها از جلوی چشمم برداشته شد و نسیم حیات بخش رحمت، از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید؛ مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الانبیاء، حضرت محمد صلی الله و علیه و اله و سلم یافتم و متوجه شدم در این زمینه، وجود خاتم الانبیاء دستگیری می نماید. از آن زمان به بعد، مرتب به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می شدم و از حضرت بهره فراوان می بردم.
#آیت_الله_انصاری_همدانی
@sooyesama