در تفسیر «روح البیان» آمده است که:
شخصی از زهاد، معروف بود که اسم اعظم دارد. مریدی به اصرار زیاد، تقاضای تعلیم اسم اعظم را نمود. چون اصرارش بسیار شد، استاد برای تفهیم او فرمود:
«فردا اول آفتاب به در دروازهی شهر برو و آن چه را که مشاهده کردی برایم نقل کن»؛ مرید ، صبح به در دروازهی شهر رفت و قدری توقف نمود.
دید پیرمردی ضعیف با پشتهی هیزمی بر دوش، از بیرون شهر وارد و منتظر مشتری شد. ناگاه یکی از مأموران سلطان برای خرید هیزم حاضر شد و با پیرمرد درگیر شد و با چوبی بر سر و صورت او زد که خون جاری شد، پس هیزم را به زور برداشت و پولی هم به پیرمرد نداد!
مريد با ناراحتی نزد استاد رفت و جریان را نقل کرد.
استاد پرسید: «اگر تو اسم اعظم داشتی، در آن وقت چه کار کردی؟»
گفت: «فوراً اسم اعظم را میخواندم و مأمور را هلاک میکردم!»
فرمود: «آن پیرمرد استاد من است! که اسم اعظم دارد، اما با وجود آن قدرت، ظلم را متحمل شده و بر او حتی نفرین ننمود!»
#استاد_كميلی
(كشكول المطالب؛ دفتر اول)
@sooyesama
رسیدن به توحید از راه ولایت پیش میآید... نه میشود ولایتی شد و توحید را کنار گذاشت و نه میشود توحیدی شد و ولایت را کنار گذاشت...
کسانی ایراد میگیرند به عرفا، میگویند شما قائل به اصل وحدت وجود هستید. اصطلاحی برای خودتان درست کردید یک راهی غیر از راه شرع و راه اهلبیت درست کردید... اینها با گفته پیغمبر و قرآن و گفته معصومین جور نمیآید، این جدا کردن توحید از ولایت است. یعنی میخواهند بگویند که شما نه ولایتی هستید و نه توحیدی صحیح هستید. توحید را خودتان بافتید...
در جواب... مثال میزنیم: شما وقتی مقلد یک مرجع میشوی، رساله آن مرجع در دستت هست. از اول رساله تا آخر رساله که حدود سه هزار مسئله است، شما یکجا کلمهای از قرآن و معصومین علیهالسلام دیدهاید؟... چرا شما اعتراض نمیکنید؟
چون مطمئن هستید که این فتوایی که در این رساله هست اینها را یک مجتهدی گفته که ملتزم به قرآن و سنت هست. ولی برای اینکه آن روایتهای مفصل، و استدلالها که... چندین کتاب خواهد شد، نیاید یک خلاصهای را که نظریات آن مرجع هست، در آن رساله وارد میکنند و میدهند دست مقلدین.
مقلدین هم هیچ حرفی ندارند؛ میگویند این همان گفته خدا و پیغمبر صلیاللّهعلی و آله هست، چیزی غیر از این نیست.
گفتههای عرفا هم همینطور است. البته عرفای صحیح... وقتی شما میروید در عمق کلماتشان، متکی به قرآن و سنت هستند.
ما با مرحوم استاد [حداد] خلوت میکردیم، میدیدیم که ایشان چه قلب پُری از عشق ائمه علیهمالسلام داشت، ولی وقتی مینشست در مجلس اگر صحبت میکرد چه بسا قال الصادق قال الباقر نبود، همان چیزهایی که خودش به نظرش میآمد، میگفت مثل یک مجتهدی که هر چه به نظرش میآید میگوید.
#استاد_کمیلی
(مشکات دل ، ج۱ ، مطلب یازدهم)
#عرفان_نظری
@sooyesama