و داستان ابراهیم (ع) نشانهای از فطرت توحیدی توست، هنگامیکه از غار خویشتن بیرون زد و درپی حقیقت گشت.
نخست ستاره و ماه را دید که نور میافشانند. گرایش یافت و آهنگ پرستش کرد. اما آندو فرو نشستند و در تاریکی ذاتی خویش فرو رفتند.
سپس خورشید را دید که درخشش بیشتری داشت. ناخودآگاه گرایش یافت، عشق ورزید و درنتیجه آهنگ پرستش کرد. اما خورشید نیز جاودانه نبود و سر به گریبان نیستی و نداری فرو برد.
و این داستان همه انسانهای بیدل است که درپی کسی هستند تا عشق ورزند، پرستش کنند و تنهایی خود را با او پر نمایند. اما ناگاه که معشوق، بیوفایی میورزد درمییابند که این معشوق نیز حقیقی و شایسته پرستش نیست.
افسوس که انسان این آزمون و خطا را پیوسته تکرار میکند و در گستره افقی عالَم بسط میدهد. این، خود درد بیدرمانی است که دل آدمیزاد را درگیر کرده و عمر گرانمایه او را به تاراج میبرد.
اما خلیل الهی، پس از چند آزمایش کوچک، به اصلی کلان رهنمون شد که هیچ آفریدههای شایسته عشق و پرستش نیست.
آفریدهها گاه در شرایط ویژهای درخشش خاصی دارند که بارقه عشق را در دلنازکان شعلهور میسازد. اما پس از چندی که خاموش میشوند عاشق دلگشته را در غم و سردرگمی رها میکنند.
اینجا آشکار میشود که پرستش تنها به معشوق جاودانه یکتا ویژه است. او که نور بیپایان هستی است و شعله محبتش هرگز خاموش نمیشود.
پرستش حقیقی (غیر اعتباری) و جوششی (غیر کوششی) تنها از پی عشق میروید. ازاینرو عشق، بذر پرستش حقیقی است و بدون عشق، هیچ بویی از آن به مشام نخواهد رسید. آیا نمینگری که ابراهیم (ع) که پدر توحید بود، خلیل الهی بود و از فزونی عشق، به مقام "خُلَّت" رسیده بود.
بارالها
بارها آزمودیم و دیدیم که آفریدهها بهزودی بیفروغ میشوند. اما شگفتا که دوباره از این جادوی دلچسب فریفته میشویم.
کاش دل زلالی چون ابراهیم میداشتیم که الهام تو را میشنیدیم و دیده از آفریدگان برگرفته، سوی آسمان میدوختیم تا محبت حقیقی و پرستش واقعی را میچشیدیم.
خدایا
به حول و قوه بیکرانت که پهنه گیتی را پر کرده، دل شیدای سرگشته ما را از این سردرگمی برون آر و دیده ما را چنان به دیدارت خیره کن که جز نور تو در عالم نبینیم. شاید از این خستگی و فسردگی رها گردیم و به گرمای دست پنهانت دلگرم شویم.
#ر_س
#لا_احب_الآفلین
#تفسیر_انفسی
@sooyesama