به سوی سماء
کسی نمیداند که زندگی، کی، کجا و چگونه آغاز شد. کسی نمیداند سرمنشأ زندگی کجاست. شاید میلیاردها سال از آغاز این جهان گذشته باشد. شاید حتی جستجوی آغاز، مربوط به محدودهای است که میشناسیم و کل، هرگز نقطه آغازی نداشته باشد.
بهراستی حیات چیست؟ از کجا آمده و چگونه پیدا شده است؟ شبی که در سجده پیوسته اینرا بپرسی، خواهد گفت: "من خود حیاتم". اکنون پرسش ژرفتر خواهد شد: "تو کیستی و حیات چگونه از تو آغاز شده است؟" اما فرصت گفتگو پایان یافته و پرسشها تکثیر شدهاند...
دانشمندان از مهبانگ و فرگشت میگویند و ادیان از آدم و حوا سخن میرانند. دوباره آن تعارضنمای قدیمی، دوباره علم و دوباره دین. خاطر رنجورم حوصله این مجادلات را ندارد.
خاطرم میآید روزی در محضر بزرگمردی پیر، سخن از تربیت میرفت. کلمه نشانه متکلم است و او چه نشانی خوبی در خاطرم بهجا گذاشت، هنگامی که گفت: تربیت، نه همین ذکر و زهد و ریاضت است. تربیت سخن پنهان زندگی در گوش کودک درون است.
ناگاه کودک درونم ایستاد، از بازی دست کشید، گوش داد. سخن گرچه ژرف، اما گیرا بود. سخنان برخاسته از درون، به درون مینشینند.
مردپیر ادامه میداد: خضر را ندیدی که با موسا چه کرد؟ نه ذکری، نه زهدی و نه هیچ چیز از جنس آنچه ما میپنداریم. خضر، موسا را با وقایع زندگی میپروراند. وقایع با آدمی سخن میگویند. گوشی در آدمی است که سخن وقایع را میشنود.
مردپیر درست میگفت و من، آنروز نمیفهمیدم. شاید اکنون که به گذشته مینگرم و سخنان زندگی را در وقایع گوناگون میشنوم، آرامآرام سخن مردپیر تفسیر میشود. گویی در گوش دلم نجوایی کاشت، که کمکم سبز میشود.
مادر مهربان هستی، که ما را از باطن خویش ظاهر کرد، هرگز رهایمان نکرده است. او همواره لالایی مهربانانهاش را از لابلای وقایع زندگی نجوا میکند. کودکان اما بعضی لجبازند و دیر، میشنوند. برخی لطیفترند پس زود به بلوغ میرسند.
از هنگامه دور، که نخستین جوانه حیات بر زمین آفرینش رویید، تاکنون که آدم، با همه شگفتیهایش پا به عرصه گذاشت، مادر هستی همچنان با ما سخن میگوید.
گنجشکی، علفی خورد و بیمار شد. پس نتیجه گرفت که دیگر آنرا نخورد. اما واقعیت آن است که مادر هستی، راه غلط را بست تا راه درست را بیابد. گنجشک پنداشت که این استنتاج، زاییده فاهمه اوست. اما در واقع، این کلمهای است که در این واقعه، بدو القاء شده بود.
اتمها برای تشکیل مولکول، همین راه را میپیمایند. و مولکولها برای تشکیل سلول، و سلولها برای...
گویی جریان حیات، در کنکاشی پیوسته، بهکمک آزمون و خطاهای بسیار، همواره بهترین راه را خواهد یافت. این نیمه بیرونی ماجراست. نیمه پنهان ماجرا آن است که مادر هستی، جریان حیات را هدایت میکند. راهی را میبندد تا راه درست، برجا ماند. این تنبیه و تشویق، با زبان بیزبانی، راه درست را پیش روی جریان حیات مینهد. مهر مادری، فرزندان خود را هرگز رها نخواهد کرد. بلی، علم و دین، نیمه رویین و زیرین یک حقیقتند و یکدیگر را نفی نمیکنند.
پیدایش عقل و کشف حقایق بیشمار، گوشهای از هدایت جریان حیات است. شهودهای عارفانه گوشهای دیگرند. و وحی، سخنان واضح و بیپرده مادرمان با ماست. اما این نقطه اوج هدایت اوست، نه تنها روزنه هدایت. همه این روزنهها، ارمغانهای هستی، برای کشف اویند.
از آن روزگار دور، که خشکی از میان آب سر برآورد، دلهای زیادی از میان تاریکی برآمدند و به سوی نور، ره سپردند. اینان، نغمه مادر را در وقایع زندگی شنیدند و سر به دامان مهرش نهادند.
بلی، مردپیر همیشه درست میگفت، و من گاه نمیتوانستم بپذیرم. این کلمه نیز، خود، نغمه مادر است که در گوش هوشم پیچید. باید به مردپیر اعتماد کنم. وقایع زندگی، این نکته را بارها تصدیق کرده است...
#ر_س
#جریان_حیات
#هدایت_هوشمند
#دحوالارض
#دحوالقلب
@sooyesama