بسم الله النور
تقدیم به سالکان دیار نور:
آتش، واقعیت واحدی است، که هم حرارت دارد و هم درخشندگی. اگر حرارت او غالب شود «نار»، و اگر درخشندگی او بیشتر باشد «نور» خواهد بود.
گاه، جنبه نوری چنان شدت مییابد که جنبه ناری را در خود فانی مینماید. گاهی نیز جنبه ناری تشدید گشته و نور را در خود هضم میکند.
بنابراین، نار و نور، دو چهره حقیقتی واحدند، که در شرایط مختلف، ظهورات متفاوتی دارند. این واقعیت واحد در بهترین حالت، نور محض است و در بدترین فرض، نار محض. و بین این دو حالت، مراتب فراوانی از ترکیب نور و نار، قابل فرض خواهد بود.
«الله» نور آسمانها و زمین است. او هرجا که قدم گذارد، منشأ خیر و کمال خواهد بود. اما وهم بشر، این نور ممتد را تقطیع نموده و مراتب پیوسته آنرا میگسلد. آنگاه، نار، از خلع موهوم بین انوار، زبانه خواهد کشید.
لذا بدیها، شرور و شیاطین، زاییده وهم بشر است. یعنی آن نور مطلق، بواسطه کجبینی و کجروی بشر، نار را خلق نموده است. و نار، مخلوق بالعرض نور است.
بشر، با سوء اختیار خود، پدیدههای ناری (شیاطین) را خلق میکند. زیرا اندیشه و فعل بشر، در نفس او ملکه گشته، و اگر این ملکات نادرست باشند، در برزخ افراد، بصورت نار و پدیدههای ناری و دخانی متمثل خواهند شد.
منبع و منشأ این نار، وهم بشر است، که نور گسترده و پیوسته الهی را مقطوع و بریده دریافت نموده، و بدین سان، نار را متولد ساخته است.
تقطیع آن نور ممتد، سبب پیدایش انواری مستقل در وهم بشر میگردد. آنگاه برای خود و دیگر انوار، استقلالی میپندارد. سپس صلاح خود را با صلاح و میل الهی برابر مییابد. و طبق میل خویش عمل میکند. و این، پیدایش نار، از گسل موهوم بین انوار است.
لذا وهم، شیطان درون (= انسان)، و شیطان، وهم بیرون (=جهان) میباشد. بدین روی، امیرالمونین ع، در پاسخِ پرسش کمیل، که از حقیقت پرسیده بود، فرمود: «الحقیقة محو الموهوم...».
حقیقت با محوِ موهوم، آشکار میشود. اگر زبانههای جهنمی قوه واهمه، فرو نشانده شد، و گسستِ موهوم «النور» به مدد برهان عقلی و شهود قلبی، ترمیم یافت، آنگاه حقیقت آشکار میشود، که: «الله نور السموات و الارض...»؛ «نور يشرق من صبح الأزل، فيلوح على هياكل التوحيد آثاره».
#ر_س
#نور_و_نار_۱
@sooyesama
بوسه آرام برگ، بر رگ روان رود...
آیتی است...
که جهان، از سر «اشتیاق» نمودار شده است
#ر_س
@sooyesama
هر سال یکبار از لحظه مرگم بیتفاوت گذشتهام
بیآنکه بفهمم یک روز در چنین لحظهای خواهم مُرد!
#افشین_یداللهی
@sooyesama
میخواستم عشق همسر را با پرستش خدای یگانه مخلوط کنم. میخواستم "پروانه" را بپرستم و این پرستش را در فلسفه وحدت، جزئی از پرستش خدا بشمارم.
میخواستم در وجود او محو شوم و "حالت" فنا را تجربه کنم، میخواستم زندگی زناشویی را به پرستش و فنا و وحدت بیامیزم، میخواستم هستی را در خدا و خدا را در پروانه خلاصه کنم...
ولی او چنین ظرفیتی نداشت و شاید دیگر کسی پیدا نشود که چنین ظرفیتی داشته باشد...
درک این واقعیت یک یأس فلسفی در من ایجاد کرده، احساس تنهایی شدیدی میکنم...
#شهید_چمران
«پروانه» همسر اول شهید چمران بود، که در آمریکا ماند و او را تنها گذاشت.
@sooyesama
امام صادق ع:
«هرکس هنگام خواب یازده بار سوره توحید بخواند نه تنها خانه خودش بلکه خانه همسایگانش نیز در امان است».
یادآوری: خانه هر چیزی مسانخ اوست، و خانه آدم (بما هو آدم) توحید و معرفت الهی است.
#سوره_توحید
@sooyesama
به سوی سماء
بسم الله النور تقدیم به سالکان دیار نور: آتش، واقعیت واحدی است، که هم حرارت دارد و هم درخشندگی. اگ
«نور و نار ۲»
گفته شد که «الله» نور آسمانها و زمین است. این نور ممتد، گسترهٔ بینهایتی دارد که پهنه عالم را پوشش داده است. مخلوق بیواسطه الهی، همین نور نامحدود است.
البته این نور نامحدود، به جهت امتدادی که دارد، کثرتی را در خویش پدید میآورد. کثرتی که مراتب ظهور همان نور واحد است. به بیان دقیقتر: کثرت، فانی در وحدت، و وحدت متجلی در این کثرت است، و اینها دو روی یک سکهاند، نه دو سکهٔ روی هم.
لذا آنچه در ابتدا کثرت انوار مینماید، کثرت ظهورات نوری واحد است، نه انوار متعدد. یعنی کثرت، در متن نور پیاده نمیشود تا انوار متعدد و متفاوتی داشته باشیم، بلکه کثرت در ظهورات آن نور واحد خواهد بود، بنابراین نور واحد نامحدودی داریم، که به جهت عدم تناهی، ظهورات کثیری خواهد داشت.
آنچه شهود قلبی و برهان عقلی به دست میدهد، همان کثرت ظهور است، اما «وهم» هرگز بدین حقیقت پایبند نیست، و همواره در پی نفی آن است. چُنان شیطانی که از راههای گوناگون، در صدد فریب آدمی است.
شیطنتهای وهم، برای پوشاندن حقیقت، در دو جبهه بزرگ رخ خواهد داد، که یکی حسمحوری، و دیگری ماهیت (= حدّ) محوری است.
ادامه دارد...
#ر_س
#نور_و_نار_۲
@sooyesama
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینهبسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشمانتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صفکشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، صندلیهای خماری
سرنوشت روزها را روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد باری
روی میز خالی من، صفحهی باز حوادث:
در ستون تسلیتها نامی از ما یادگاری
#قیصر_امینپور
@sooyesama
فرعون خوشه انگوری در دست داشت و تناول میکرد. ابلیس نزدیک او آمد و گفت هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایف سِحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت. فرعون تعجب کرد و گفت: عجب استاد مردی هستی!
ابلیس سیلی بر او زد و گفت:
مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه میکنی؟
(جوامع الحکایات محمد عوفی)
@sooyesama
به سوی سماء
«نور و نار ۲» گفته شد که «الله» نور آسمانها و زمین است. این نور ممتد، گسترهٔ بینهایتی دارد که پهن
«نور و نار ۳»
تقدیم به سالکان طریق نور:
نخستین ادراک بشر از جهان بیرون، از راه حواس پنجگانه است. دیدن، شنیدن و... تنها روزنههایی است که بشرِ محبوس در خویش، به بیرون دارد. اولین ادراکات بشر از جهان پیراموناش بوسیله همین حواس پنجگانه است.
لذا بشر، انس بسیاری با محسوسات دارد؛ زیرا ادراکات حسی، نخستین و پر رنگترین ادراکات انسانهاست. لذا زمانمندی و مکانداری، که ویژگی ضروری محسوسات میباشد، برای دستگاه فاهمه انسانی، یک اصل ضروری و کلی قلمداد میشود، که هر نوع ادراکی را فرا میگیرد.
برای نمونه انسان، در طول حیات مادی خویش، هر موجودی را ادراک نموده، محسوس بوده است؛ یعنی دارای مکان، زمان، شکل و...بوده است. لذا بشر ناخودآگاه، میپندارد که لزوما هر موجودی محسوس است. بنابراین ملائکه و خداوند نیز باید محسوس باشند. و این مغالطه ناخودآگاه ریشه عقائد باطلی چون بتپرستی و... است.
در مغرب زمین، گروههایی به نام «پوزیتیویسم؛ حسگرایی» و «پراگماتیسم؛ تجربهگرایی» ظهور کردند که به طور آشکار و بدون پنهانکاری معتقد بودند: تنها ملاک برای تشخیص و پذیرش موجودات خارجی، حس و تجربه حسی است. بنابراین مفاهیمی چون «خدا»، «ملک» و... که از دسترس تجربه حسی خارجند، مفاهیمی پوچ و بیارزشند که هیچ وجاهت علمیای ندارند.
حسگرایان معتقد بودند که فلاسفه الهی و پیامبران، وقت بشر را تلف کرده و او را با مفاهیم خرافیای چون خدا، روح و... سرگرم نموده، و مانع پیشرفت دنیوی او شدند.
حسگرایان عقل، شهود، وحی و ادراکات این سه را بیارزش و غیر علمی میدانستند؛ زیرا تجربه حسی موید آنها نیست. حسگرا معتقد است: خدا و روح، هرگز دیدنی و لمس کردنی نیستند، و هرچه با تجربه حسی تایید نشود غیر علمی و خرافی است. حتی اگر هزار دلیل عقلی و شهودی آنرا تایید نماید.
حسگرایی یکی از شیطنتهای وهم است که در همه افراد بشر پیدا میشود. البته برخی مانند پوزیتیویستها و پراگماتیستها به این مطلب تصریح کردند. اما بیشتر افراد بشر، ولو پیرو دین الهیاند و با براهین عقلی خدا و... را ثابت میکنند، اما همواره در نهاد خویش، برای حقایق متافیزیکی (مانند خدا، مَلک و...) قالبهایی حسی و فیزیکی میتراشند تا بتوانند با آنها مأنوس باشند.
این، نوعی شرک خفی و بتپرستی نهانی است، که اگرچه کفر شرعی را در پی ندارد، اما کفر و شرکی عرفانی است؛ زیرا آنها با وهم خویش (در درون خویش، نه در بیرون)، پیکرهایی محسوس میتراشند تا غریزه حسگرایی خویش را ارضاء کنند: «أتعبدون ما تنحتون؟!».
قوم حضرت موسی (ع) پس از دیدن معجزات فراوان، که یکی از آنها شکافتن رود نیل و غرق شدن فرعون بود، به سرزمینی رسیدند که مردمی بتپرست داشت. بنیاسرائیل با دیدن بتهای محسوس و ملموس، از موسی ع خواستند که او هم بتی بتراشد و خدای را محسوس نماید: «إجعل لنا آلهة کما لهم آلهة». در تفسیر انفسی این آیه، قوم موسی ع نماد «وهم»، و خود موسی ع نماد «عقل» است. که نشان میدهد شیطان وهم، چگونه بر اساس محوریت حس، براهین عقلی را انکار میکند.
باید پذیرفت که بیشتر انسانها ناخودآگاه چنیناند، حتی اگر تحصیلات عالیه و موقعیتهای ممتاز اجتماعی دارند. بلکه حتی برخی فیلسوفان، بیرون از فضای درسی، و در زندگی روزمره، حسمحورند.
شاید باور این مسئله دشوار باشد، اما اگر دقت کنیم، میبینیم که ما هنگامیکه به خدا میاندیشیم، همواره، به نوری در عمق کهکشانها و چیزی مانند این، مشغول میشویم.
انکار این مرض، خود مرضی مضاعف است، که شیطان وهم برای فرار از درمان، ترتیب داده است. بنابراین ای اهل ایمان، ایمان بیاورید: «یا ایها الذین آمَنوا... آمِنوا». چراکه ایمان ابتدایی شما، آلوده به هزاران شرک است: «ما یومن اکثرهم بالله الا و هم یشرکون». مریض، تا مرض را نپذیرد، در پی درمان نخواهد رفت.
ای «وهم» من، اگر تاجری یا کاسب، اگر استادی یا شاگرد، اگر وکیلی یا وزیر، بدان که «نار»ی، و باید از نار خارج شده به وادی «نور» وارد گردی، به مدد خداوند نور: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور»؛ «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق، و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا».
ادامه دارد...
#ر_س
#نور_و_نار_۳
@sooyesama
به سوی سماء
«نور و نار ۳» تقدیم به سالکان طریق نور: نخستین ادراک بشر از جهان بیرون، از راه حواس پنجگانه است. د
«نور و نار ۴»
تقدیم به سالکان طریق نور:
گفته شد که اصالت حس و ادراکات حسی، در نهاد بشر خفته است و «وهم»، که شیطان درون بشر است، بر اساس همین گرایشهای حسی، با وساوس گوناگون، بشر را به عالم خاکی گره میزند. در واقع، تمایلات حسی، جهنم خاموشی است، که با نفخه شیطان وهم، شعلهور میگردد.
وسوسههای شیطان وهم، ابتدا نظری است، و اگر در بعد نظر شکست خورد، وساوس عملی را پیش میگیرد. و در هر دو بعد، ابتدا آشکار و سپس پنهانی عمل میکند. پیدایش دیدگاههای پوزیتیویستی نمونهای از وسوسههای آشکار وهم در بعد نظری است که به طور کلی منکر ماوراء طبیعت میشود.
اما گاه شخص اعتقادات دینی محکمی دارد و با دلایل عقلی، مجردات را پذیرفته است، در اینجا شیطان وهم، در لایههای عمیقتر ذهن پنهان میشود و اعتقادات توحیدی شخص را با پندارهای حسی آلوده میکند.
در بعد عمل نیز همواره بشر را به تمتع از لذات حسی، و انغمار در عالم طبیعت فرا میخواند. بیهوده نیست اگر بگوییم تمام جنگهای بشر، فسادهای اخلاقی و همه انواع گناهان، به سبب دعوت شیطان وهم برای تمتع بیشتر از لذتهای حسی است.
مولوی چه زیبا فرمود:
نیستوَش باشد خیال اندر جهان
تو جهانی بر خیالی بین روان
بر خیالی صلحشان و جنگشان
وز خیالی فخرشان و ننگشان...
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود، عاقبت، ننگی بود...
از آنجا که بشر از خاک آفریده شد و ابتدای تکوین او جسمانی است، طبیعتا به عالم اجسام و لذتهای محسوس آن، متمایل است. این تمایل، فی نفسه چیز بدی نیست و هیچ پیامبری آنرا از اساس منع ننموده است. اما شیطان وهم، با سوار شدن بر این میل طبیعی، بشر را خالد در عالم جسم مینماید؛ «أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ و َلَهْوٌ و َزِينَةٌ و َتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ و َتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ»
لذا ادیان توحیدی با محدود نمودن (نه منع کلی) این میل طبیعی، انسان را از اسارت شیطان وهم، نجات میدهند. شریعت الهی، لوازم حقایق معرفتیای است که در دین نهفته است؛ یعنی اگر دین میگوید عوالم دیگری غیر از طبیعت در کار است و اهمیت و تاثیرگذاری بیشتری بر وجود انسان دارد، برای پیاده شدن این اعتقاد، اعمال و احکامی وضع مینماید که انسان، در عمل، به سوی عوالم بالاتر رهسپار شود.
اینچنین است که پروردگار جهان، انسان را از عوالم دور و تاریک، به عوالم نزدیک و نورانی، میکشاند. و انسان با پذیرش و التزام به سخنان پیامبر ص، رو سوی عالم انوار مینهد و به حیاتی برتر دست مییابد: «یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم».
سالکان طریق نور، با عبور از طبیعت، حجاب سنگین و تاریک محسوسات را پشت سر میگذارند به عالم مثال وارد میشوند. عالمی که بسیاری از حجابهای ظلمانی عالم طبیعت را ندارد، اما هنوز با شکل و شبح مرتبط است. نور حقیقت، در این عالم، تمثلاتی زیبا و شگرف خواهد داشت که ترکیبی از شِکل، رنگ، موسیقی و... است، که در نهایت تناسب، و دلارایی تتظیم میشود.
اما اینجا نیز مسکن نهایی نیست و سالک دلداده حقیقت، برای ملاقات «النور» ناگزیر از عبور است. پس این عالم را، با تمام جاذبهها و زیباییهای وصف ناشدنیاش رها میکند و به سوی نور بیرنگ پر میگشاید.
ادامه دارد...
#ر_س
#نور_و_نار_۴
@sooyesama