eitaa logo
ثریای کویر ایران
122 دنبال‌کننده
488 عکس
87 ویدیو
6 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️2⃣... 🔺در خصوص بحث سنت و مدرن، اساسا تفکیک این دو به معنای گسست از سنت به مدرنیته نمی تواند درست باشد. هر چند این تفکیک مبنای فکری خیلی از روشنفکران قرار گرفته است اما به نظر می رسد این تفکیک و گسست، حاصل برسازی ذهن ما در مورد این دو مقوله می باشد. آنچه فکر می کنم این است که اولا مدرنیته باید از مدرنیزاسیون تفکیک گردد و ثانیا مدرنیته گسست از سنت نیست بلکه می توان اینگونه تعبیر کرد که تجدید سنت ها می باشد چرا که بر اساس سنت شکل گرفته است مگر آنکه از درون یک جامعه شکل نگرفته باشد و درون زا نباشد که در آن صورت یک پدیده وارداتی می باشد که تعبیر مدرنیزاسیون برای آن مطلوب تر است و البته با واکنش های متفاوت جامعه و غالبا منفی مواجه می گردد... مدرنیته با تعبیر تجدید سنت ها می تواند رویکرد ما را به مسائل اجتماعی و حتی درک دینی از آن متفاوت کند و درک درست تری از مسائل جامعه به ما ارائه دهد و اساسا ما را از دوگانه برساخته ذهن(مدرن در مقابل سنت) رهایی بخشد. 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️3⃣.... 🔺اگر مدرن را تجدید سنت فرض کنیم پس چرا اساسا این دوگانه شکل گرفته؟ مگر اساسا می توان تفاوت های این دو دوره را انکار کرد؟! آنچه روشن است این است که قصد در انکار این تفاوت ها نداشته و فقط سعی در تشریح دقیق تر این مفاهیم داریم... اما چرا اساسا این تفکیک در ذهن برجسته شده است در حالی که در سنت هم ما شاهد تجدید سنت بودیم؟! همانگونه که در مدرن هم دائم تجدید را تجربه می کنیم و آنرا را ایستا و نقطه ای در نظر نمی گیریم!؟ پر واضح است که تجدید سنت در دوره به اصطلاح مدرن سرعت بیشتری پیدا می کند و آن قدر این تحولات وسیع و عمیق می شود که اساسا دوران متفاوتی را شکل می دهد که ذهن به اشتباه آن را جدا از دوران گذشته ارزیابی می کند... هر چند از جهت میزان تغییرات چه کمی و چه کیفی هیچ سنخیتی با دوران قبل ندارد اما در شالوده و بنیان ناشی از نگاه به سنت و تجدید آن می باشد. شدت تفاوت ها و عمیق بودن این گسست در ذهن، این تمایز دوگانه سنت و مدرن را برسازی می کند. این برسازی با گذر زمان تا حدی پیشروی می کند که اساسا دوگانه سنت-مدرن به عنوان پیش فرض در ذهن عالمان علوم اجتماعی و روشنفکران به عنوان یک اصل بدیهی جای خوش می کند و سرمنشا مشکلات فراوانی در نظر و عمل می گردد... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️4⃣... 🔺اساسا طرح چنین مباحثی در مورد سنت و مدرن چه اهمیتی دارد؟ و چه ارتباطی با جامعه ما پیدا می کند؟! اساسا با باز تعریف این مقولات متوجه اشتباه تاریخی و برداشت سطحی از این مفاهیم می شویم که اولا چگونه مظاهر و کالبد مدرن به جای ذات و روح مدرن در اذهان تاریخی ما جای خوش کرده و ثانیا چگونه تقابل های سطحی ناشی از برداشت های سطحی از مفاهیم را شکل داده است... تقابل میان روشنفکران که برداشت درستی از این مفهوم نداشتند و از فرق سر تا نوک پا غربی شدن را مدرنیته می دانستند با علما که اساسا آن ها (در واکنش به این افعال که تلقی مدرنیته از آن داشتند و در مقابل) دعوت به سنت و زدودن آثار مدرنیته می کردند شکاف های عمیقی را در سطح جامعه ایجاد کرد... به جرات می توان ادعا نمود که یکی از عوامل اصلی عدم پیشرفت و توسعه پایدار همین مهم بود که هنوز هم کم و بیش در جامعه وجود دارد... تمام این مصائب ناشی از دیدگاهی است که مدرن را گسست از سنت ارزیابی می کند و لذا سرمنشا پیدایش ایدئولوژی های افراطی و تفریطی در مقابل هم می شود... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️5⃣... 🔺ناتوانی در بازتعریف تجدد در جامعه ایرانی و تجدد وارداتی از غرب به ایران به همان شکل و شمایل،(بدون در نظر گرفتن شرایط بومی و درون زا) نه تنها مدرنیته در ایران را به تاخیر انداخته بلکه تقابل های جدی را ایجاد کرده است... شکل گیری مدرنیسم و اصرار بر پیاده نمودن ظواهر غربی حتی با زور و قوه قهریه، موجب واکنش های شدیدی در جامعه گردید تا جایی که موجب شکل گیری رادیکالیسم اسلامی و اسلامیسم در مقابل مدرنیسم شد. تا جایی که گاهی حتی برای مقابله با مدرنیسم، علما کنارگذاشته شده و مستقیما با رجوع به منابع اصلی در جهت تفسیر به رای آن می کوشیدند و از یک جهت شبیه مدرنیسم عمل می نمودند و آن صرف توجه به ظواهر بود... این جریان های سطحی دهها سال در ایران جولان میدادند و هنوز هم رگه های پررنگی از آن در سطوح مختلف جامعه و علی الخصوص نخبگان دانشگاهی و حوزوی یافت می شود... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️6⃣... 🔺به ریشه این کلمه دقت کنید Violence: 1. Violentia ، شکستن مقاومت طرف مقابل، اعمال اراده خشونت 2. Violare نیروی کنش این تفاوت بسیار قابل تامل است. میان اندیشمندان مختلف از مارکس تا وبر و ... ریشه Violentia رایج هست و حول محور آن تحلیل ها شکل می گیرد اما "آرنت" ریشه را در Violare به معنای نیروی کنش در نظر می گیرد در واقع آرنت معتقد است دیگری را شرط امکان سیاست است نه شرط اعمال سیاست... در واقع دیگری در منظر آرنت برای تعامل و ممکن کننده است نه دیگری تقابلی و معنابخش سایر اندیشمندان... اینگونه دو نگرش کاملا متفاوت شکل می گیرد که زندگی مردم را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️7⃣... 🔺مدرنیته بیشتر به سمت عقلانیت ابزاری حرکت می کند. پست سکولارهای نظیر هابرماس در روایتی که از مدرنیته دارند معتقدند دو نوع عقل شکل می گیرد: یکی عقل معطوف به سلطه بر تاریخ، جامعه و ... که عقلانیت ابزاری نام دارد و دیگری عقل رهاشدن از سلطه که عقلانیت انتقادی نام دارد. هر چند در نگاه هابرماس هر دو، ریشه در وجود آدمی دارند اما عقلانیت ابزاری ناظر به علایق تعمیم ناپذیر و معطوف به جنبه مادی است و عقلانیت انتقادی ناظر به علایق تعمیم پذیر و معطوف به جنبه انسانی است... در عقلانیت دوم هابرماس خیلی به مفاهیم دینی ما نزدیک می شود اما نباید غافل از این نکته بود که اساسا آنچه در مفاهیم دینی ما وجود دارد از عالم قدسی خارج نشده و هیچ گاه به صورت جهان بینی منسجم برای امور دنیوی در نیامده که البته از این منظر فلاسفه، اندیشمندان و فقهای اسلامی نه تنها کم کار، بلکه اساسا به این مسائل ورود نکرده اند و این از نقاط ضعفی است که امروزه با آن درگیر هستیم... این همان چیزی است که گاهی از آن تعبیر فقدان علوم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ... و بطور کلی علوم انسانی اسلامی می کنیم... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️8⃣... 🔺آنچه به عنوان فلسفه اسلامی تعبیر می شود توجهی به نمایش داده شدن زندگی دنیوی در جهان قدسی نداشته است و صرفا به تحلیل های "آن جهانی" و قدسی بسنده کرده است در حالی که اساسا این توجه در متن و بطن دین وجود دارد و تعالیم دینی بر استفاده از امکانات دنیوی در راستای زندگی دینی تاکید دارد البته در چارچوب های مشخص و معیارهای تعیین شده... 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️9⃣... 🔺ظاهربین ها در عین حال که داعیه حفظ دین دارند اما عاملان اصلی تبدیل دین به یک کالای تشریفاتی و بدلی هستند چرا که اساسا امکان تفسیر را از دین می گیرند و دین را صرفا آن جهانی و قدسی می دانند که تفسیر از آن برای بهره مندی از زندگی مادی اساسا کار اشتباه و خطای نابخشودنی است. آنها زندگی دینی را همچون کاتولیک ها می پندارند که امکانات دنیوی در آن تقبیح شده است و از جهت آرمانی به اندیشه کلبیون نزدیک می شوند. اما سوال اصلی این است که آیا اساسا دین با خرد تحقق یافته در ذیل تجربی های دنیای بشر سر ناسازگاری دارد؟! آیا نمی توان تصور کرد که فلسفه اسلامی با حفظ ابعاد قدسی خود، در عرصه زندگی دنیوی وارد شود و مشکلات "فرزند زمان خویش" را حل و فصل نماید؟؟؟ 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir) @Sorayya_ir
♦️🔟... 🔺به نظر می آید به سبب اشتباه در ترجمه در بعضی مفاهیم دچار اشتباه شده ایم. بطور مثال رشته "حقوق بشر" امروزه در ایران ذیل رشته علم حقوق قرار گرفته است اما این حقوق دارای ماهیتی متفاوت با علم حقوق هست و به نوعی زیر مجموعه علوم سیاسی می بایست باشد. کلمه حقوق در حقوق بشر(human rights) از کلمه انگلیسی right به معنای حق گرفته شده است که جمع آن حقوق (rights) می شود. در خصوص علم حقوق مسئله جور دیگری است. حقوق معادل کلمه law می باشد و منظور همان قوانین است؛ آنچه مهم است این است که این کلمه اسم جمع هست که مفرد ندارد و لذا گرچه در ظاهر هر دو کلمه حقوق هستند اما در ماهیت هیچ شباهتی به هم ندارند. تصور می شود این اشتباه در ترجمه باعث شده است که حقوق بشر در ایران در ذیل رشته های علم حقوق قرار بگیرد در حالی که اساسا می بایست از جهت ماهیت در ذیل علوم سیاسی باشد. در صورتی که این ادعا درست باشد آیا وقت آن نرسیده است که وزارت علوم این اشتباه تاریخی را تصحیح کند؟! 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir) @Sorayya_ir
♦️1⃣1⃣... 🔺تصور اشتباهی که در روشنفکران (علی الخصوص در مقطع دهه 10 و 20 شمسی) وجود داشت این بود که اساسا مدرنیته بواسطه کنار گذاشتن و زدودن دین شکل گرفته است اما آیا واقعا اینگونه بوده است؟! با بررسی تاریخ اندیشه غرب نه تنها این ادعا پذیرفتنی نیست بلکه اگر نگوییم عامل اصلی این رویداد دین بوده! می توان به جرات ادعا نمود که یکی عناصر از اصلی مدرنیته در جامعه غرب، دین بوده است. شاهد مثال من برای این ادعا علاوه بر کتاب "اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری" ماکس وبر، مجموعه مباحث اندیشمندان غربی می باشد. لاک که به عنوان پدر لیبرالیسم شناخته می شود و ادعا می شود که کشور ایالات متحده آمریکا براساس اندیشه های او شکل گرفته است مفصل در مباحث خود به کتاب مقدس رجوع می کند و سعی در تفسیر مجدد آن علی الخصوص در داستان هبوط آدم و حوا دارد و مبنای مباحث خود را از دین استخراج می کند. امروزه خیلی از اتفاقات مهم و سیاسی دنیای مدرن هنوز هم در کلیسا رقم میخورد. از سوئد که پادشاه بصورت اجباری می بایست عضو کلیسا باشد تا انگلستان که الیزابت دوم، ملکهٔ بریتانیا هم‌اکنون رئیس عالی کلیسای انگلستان می باشد همه نمونه های است که مدرنیته غربی نه تنها دین را طرد نکرده بلکه به شدت از آن تاثیر پذیرفته و البته هنوز هم بر مناسبات سیاسی بسیار تاثیرگذار می باشد. 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️2⃣1⃣... 🔺مدرنیته چه ارتباطی با ما دارد و چرا ما باید غرب را بشناسیم؟! این سوالی است که البته برخی دوستان با لحنی سرزنش آمیز پرسیده اند! و اما پاسخ: 🔺اساسا اندیشه نظیر همه مسائل که پیرامون ما وجود دارد یک سیر تکاملی دارد و در یک محیط خلا شکل نمی گیرد. برتراند راسل (بصورت ضمنی همین مقوله را متذکر می شود) معتقد است پیدایش یکباره اندیشه در یونان باستان ریشه در شرق عالم دارد یعنی به نوعی ادامه آن محسوب می شود. اگر این را هم نپذیریم چه کسی می تواند ادعا کند که مثلا ابن سینا تحت تاثیر آموزه های ارسطو نبوده یا چه کسی می تواند فارابی را متاثر از افلاطون نداند؟! و در طرف مقابل چه کسی می تواند منکر تاثیرات فراوانی که آموزه های اندیشمندان مسلمان با شروع نهضت ترجمه پس از جنگ های صلیبی بر غرب و اندیشمندان غربی جای می گذاشتند شود؟! امروزه چه بخواهیم و چه نخواهیم غرب بواسطه رنسانس جهان را دچار دگرگونی های عظیمی در حوزه های مختلف و از جمله اندیشه کرده است. این تجارب هر چند برپایه اندیشه های قبلی استوار بوده اما گاه با عواقب وحشتناکی در حوزه عمل نظیر جنگ ها نیز هم داستان شده است. بهترین شاهد مثال در این خصوص پیدایش مارکسیسم و شکل گیری اتحاد جماهیر شوروی از آموزه های تحریف شده مارکس هست. اگر این نکته را بپذیریم که اساسا در محیط خلا نمی توان اندیشه را تولید کرد و اندیشه سیر تکاملی دارد نه تنها بررسی اندیشه و تحولات غرب بی فایده نیست بلکه اساسا پرداختن به آن جز ضروریاتی است که برای تئوریزه کردن تمدن نوین اسلامی به آن نیاز خواهیم داشت. آنچه اهمیت دارد این است که باید با توجه به مبانی اندیشه غرب و تحولات آن، با نگاه به مسائل بومی(ملی و اسلامی) سعی در تولید آموزه های نوین متناسب با ساخت سیاسی اجتماعی فرهنگی اقتصادی برای رهنمون شدن به پیشرفت و تعالی کرد. 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️3⃣1⃣... 🔺جمله ای تکراری و خسته کننده! تا فرهنگ درست نشود هیچ چیز درست نمی شود!!! اما چه چیزی می تواند فرهنگ را درست کند؟ سوال اینجاست؟! در جا زدن در فرهنگ و فرهنگ را به عنوان زیر بنا تصور کردن یکی از بزرگترین مشکلات جامعه علمی امروز ایران هست از اصولگرا و اصلاح طلب بگیرید تا روشنفکر و علما و اصحاب قلم! فرهنگ گرایی و تصور زیر بنا بودن آن در جامعه باعث شده هیچ گاه مشکلات کشور حل نشود چرا که اساسا فرهنگ سازی یک مقوله طولانی مدت و عظیم هست و به اعتقاد من غالبا یک پروسه هست نه یک پروژه... اما شاه کلید حل ماجرای فقط یک چیز می تواند باشد! آنهم "کنش سیاسی" است. در آینده بیشتر به این مقوله و تشریح فرهنگ گرایی می پردازم. 🔺(نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️4⃣1⃣.... 🔺یکی از مباحث تئوری که فرهنگ گرا ها برای توجیه آرا خود از آن بهره می برند مباحث وبر هست. آنان معتقدند که وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری، زیربنای جامعه را فرهنگ قرار می دهد در واقع با همان ذهن مارکسی که در آن اقتصاد زیربنا بود به سراغ وبر می روند. اما آیا واقعا وبر یک فرهنگ گراست؟! اولا پرداختن وبر به مقوله فرهنگ بدین معنا نیست که بخواهد آن را بجای اقتصاد بگذارد بلکه اساسا اقتصاد برای وبر مسئله نیست که بخواهد به آن بپردازد و ثانیا وبر در کتاب متاخر خود یعنی اقتصاد و جامعه تاکید می کند که نه تنها فرهنگ را زیربنا نمی داند بلکه اساسا این رابطه روبنا و زیربنا را قبول ندارد و آنرا برساخته ذهن مارکس می داند و اینگونه از فرهنگ گرایان برائت می جوید. در واقع او قصد ندارد که یک تفسیر علی روح گرایانه تک بعدی را جایگزین تفسیر علی مادی گرای کند لذا معتقد است این دو مقوله باید زمینه ساز تحقیقات باشد نه نتیجه آن. براستی چرا مقاله های متعدد با این رویکرد اشتباه از وبر در خصوص فرهنگ در دانشگاه و حوزه نگارش شده و هیچ کس به سراغ درستی اصل مباحث نرفته است؟ 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️5⃣1⃣... 🔺مجددا سوال پرسیده اند که اثبات مدرنیته چه دردی را درمان می کند؟! ابتدا مقدمه ای لازم است و آن اینست که مدرنیته با غرب زدگی و غرب گرایی متقاوت است. دو مورد آخر مورد نکوهش نگارنده به عنوان پدیده ای منفی تلقی هست اما مدرنیته متفاوت است. پرداختن به مدرنیته از باب "فرزند زمان خویش بودن" است. اینکه دقیقا در کدام نقطه از تاریخ قرار گرفته ایم! مثلا وقتی با افتخار ادعای انقلابی بودن می کنید یعنی دقیقا در فضای مدرن دارید تنفس می کنید. چرا که اساسا در دوره سنت هر گونه تغییر و تحولی را نابودی و زوال تفسیر می کردند لذا انقلابی بودن و ماندن شما مرهون مدرنیته و تغییری مثبتی است که از واژه انقلاب (متاثر از انقلاب فرانسه) رخ داده است می باشد. یک لحظه تصور کنید که در دوران سنت هستید، در گذشته علمایی که تحمل کوچکترین تغییراتی را نداشتند و حکم تکفیر و الحاد صادر می کردند چگونه می توانستند انقلابی بودن شما را هضم کنند؟! 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️6⃣1⃣... 🔺اما سوالی که مطرح است این است که فرهنگ گرا بودن یا نبودن کدام مشکل را حل می کند؟ یک مثال برای نشان دادن تاثیر آن کفایت می کند... تصور کنید جامعه ای که درگیر بی نظمی، چک های فراوان برگشتی، رانندگی های پر خطر و آمار زیاد تصادف، نزاع خیابانی و فحاشی بین شهروندان و ... باشد. حال نسخه فرهنگ گرایان برای چنین جامعه ای چیست؟ آنان با تحلیل فرهنگ چند هزار ساله به دنبال فهم پیچیدگی های رفتاری که منجر به این تخلفات شده می گردند و در نهایت راهکار نهایی خود را فرهنگ سازی آنهم در یک زمان طولانی و چند ده ساله و یا حتی یک یا چند نسل، جست و جو می کنند! این نگاه از دریچه فرهنگ گرایی بود اما آنان که به کنش سیاسی اعتقاد دارند اولا تاریخ فرهنگ و ... هر چند برایشان مهم است اما مسئله نیست لذا در ارائه راهکار معتقدند با یک کنش که موجب شفافیت زندگی شهروندان می شود می توان مشکل را حل نمود! تصور کنید در آن جامعه اعلام شود که اگر فرد دارای تخلف رانندگی باشد یا پرونده هتاکی داشته باشد و یا موارد دیگر، از بخشی از امتیازات شهروندی و اجتماعی محروم خواهد شد مثلا دیگر بانک ها به او وام نمی دهند! و تمام اطلاعات این فرد در کارت اعتباری(ملی) او ثبت و ضبط می گردد! آیا فرد و نهایتا جامعه قهرا به سمت نظم و انضباط پیش نمی رود؟! آنچه مسلم است سلطه فرهنگ گرایی در کشور ما(هم اصلاح طلب و هم اصولگرا) ضربات کثیری بر پیگره نظم اجتماعی و سیاسی وارد کرده و نه تنها هیچ مسئله ای را حل نکرده بلکه آن ها را نیز تعمیق بخشیده است 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️7⃣1⃣... 🔺در خصوص نقش دین در تفکر اندیشمندان عصر مدرنیته به لاک اشاره شد اما بسیاری از اندیشمندان مباحث مرتبط با دین را طرح می کنند که برای اثبات ادعای حقیر در خصوص وجود دین در اندیشه اندیشمندان عصر مدرن (برخلاف آنچه خیلی از روشنفکران و علمای ما تصور می کنند) کفایت می کند. بطور مثال هگل اندیشمند آلمانی که سرچشمه اندیشه های بزرگ قرن 19 می باشد ابتدا از مباحث الهیات شروع می کند هرچند خارج از حوزه الهیات به آن می پردازد. حتی در اندیشه های مارکسیستی (که البته مارکس متاثر از فلسفه هگل بوده) نیز رگ های از دین یافت می شود بطور مثال هربرت مارکوزه در کتاب معروف خود "خرد و انقلاب" اشاراتی به دین دارد. حتی خود مارکس آنگاه که "دین را افیون توده ها می داند" منظورش آن دینی است که ظلم را نهادینه می کند و باعث حق کشی دهقانان و مظلومان می شود و آنان را چون ماده مخدر آرام و مطیع می کند(در قرون وسطی این دین تجربه شده بود). علاوه بر هگل و مارکوزه، هابرماس نیز در اندیشه های متاخر خود یعنی از سال 2005 به اینطرف قائل به این است که باید در خصوص بحث دین در عرصه عمومی تجدید نظر کرد هر چند معتقد است که برای ایفای نقش دین در عرصه عمومی می بایست دین را به زبان عرفی و عمومی ترجمه کرد. لذا آنگونه که احساس می شود مدرنیته سرستیز یا حذف و طرد دین را ندارد هر چند در اندیشه خیلی از اندیشمندان اساسا مسئله این نیست و لذا به آن پرداخته نشده است. 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️8⃣1⃣... 🔺امام خمینی به عنوان یک فیلسوف و اندیشمند دینی توانست خود را از بند اندیشه های سلبی که در خصوص ولایت فقیه پیش از خود وجود داشت برهاند و با نگاهی ایجابی از ولایت فقیه که فقط حیطه اختیاراتش را امور شرعی شخصی قرار می داد به یک ولایت فقیه سیاسی تمام عیار برسد. هر چند امام در کتاب کشف الاسرار هنوز بر سنت فکری اسلاف خود پایبند است اما کم کم از نگرش سلبی پیشینان، نگرش جدید و ایجابی خود را ارائه می دهد. امام به این حد اکتفا نمی کند و با آشکار شدن ضعف های این نظریه، نظریه مترقی ولایت مطلقه فقیه که به معنای خروج از بن بست های شرعی، فکری و اجرایی "فرزند زمان خویشتن" است را ارائه می دهد. امام اینگونه با درک تحولات مدرنیته و علم به شرع نسخه ای کارآمد و بروز از تشیع را ارائه می دهد که در آن به دو خواسته ظاهرا متناقض "بروز بودن" و "پایبند به شرع بودن" پاسخ میدهد و اثبات می کند برخلاف آنچه پیشینیان تصور می کردند این دو قابل جمع هستند و اساسا تناقض ذاتی ندارند و آنچه به عنوان تناقض شناخته شده برساخته ذهن افراد است... 🔺(نقد و نظر⬅️ @s_kavir ) @Sorayya_ir
♦️9⃣1⃣... 🔺اندیشه ثنویت مانوی که در روزگار اشکانی توسط مانی بوجود آمد به شدت در دنیای مسیحیت کلیسایی تاثیرگذار می شود. آگوستین قدیس وارد کننده این تفکر به دین مسیحیت است که شهر آسمانی را در مقابل شهر زمینی علم می کند! علی رغم اینکه کلیسای کاتولیک گرایش مانویت را نوعی الحاد اعلام کرده بود(دقیقا خاطرم نیست که قبل از آگوستین بوده یا بعد از آن) اما آن چیزی که امروز مسئله هست اینکه آیا این اندیشه توانسته اندیشمندان مسلمان را تحت تاثیر اندیشه التقاطی خود قرار دهد؟ آیا علت علاقه تاریخی علما و روشنفکران مسلمان به استفاده از منطق صوری به خاطر تاثیر این اندیشه بوده یا دلایلی دیگری دارد؟! قطعا ثنویت در اسلام راهی نداشته و ندارد اما در مسلمانان چطور؟! این نگاه دوگانه بینی(سفید یا سیاه) آیا درجه ضعیف تر همان آموزه های انحرافی نیست؟! 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️0⃣2⃣... 🔺سیر تکاملی حرکت شیعی در عرصه سیاست نشان دهنده ی پویای این مذهب علی رغم تمامی تنگ نظری های و جمودهای فکری برخی زعما و علمای شیعه هست... این حرکت از مبارزات و جنبش های محدود شیعی در دوره خلفا شروع می شود و پس از آن به نقطه عطف خود یعنی تشکیل سلسله صفویه به عنوان اولین حکومت شیعی با پشتوانه تفکر سلطنت شیعی می رسد. پس از این دوره در عصر قاجاریه اولین تلاش ها جهت شکل گیری یک حکومت مشروطه شیعی آغاز می گردد که با شکست تاریخی این جریان کم کم اندیشه پویای شیعی به فکر حضور تمام عیار در عرصه سیاست با مشروعیت کامل در دوران پهلوی می افتد. گرچه از منظر تفکر همه جانبه حضور دین در عرصه حکومت، جمعیت فدائیان اسلام با رساله رهنمای حقایق پیشگام این حرکت هستند اما امام خمینی با نظریه ولایت فقیه موفق می شود نسبتی دقیق و معقولانه بین اصول اسلام و مسائل روز ایجاد کند که علی رغم اسلاف خود اثبات می کند که دین قابلیت حضور در عرصه سیاسی اجتماعی در همه اعصار را دارد. 🔺(نقد و نظر⬅️@S_kavir ) @Sorayya_ir
♦️1⃣2⃣... 🔺آیا برای تولید علوم اسلامی باید از صفر شروع کرد؟! یکی از سوالات اساسی در حوزه علوم انسانی این است که آیا برای تولید علوم متناسب اسلامی باید تمام آنچه اندوخته شده را بدور ریخت و از صفر شروع کرد؟! تفکر و اندیشه میراث مشترک بشریت در طول تاریخ بشری است و متعلق به تمدن و فرهنگ خاصی نیست. چه تمدنی می تواند ادعا کند که صفر تا صد یک اندیشه را بدون تاثیر از سایرین تولید کرده یا آن را در نقطه اوج قرار داده است. اساسا مگر اندیشه و فکر در خلا شکل می گیرد؟ آنچه امروزه اهمیت دارد این است که نباید یک فکر را بصورت کامل بدون لحاظ تاریخ فکری و تمدنی، هویت دینی و ملی، سنت های فکری خود پذیرفت و نباید علوم را بصورت وارداتی به جامعه ای تحمیل کرد(علوم انسانی غربی) چرا که اساسا جامعه ای موفق است که بتواند با استفاده از تجارب فکری و اندیشه ای دیگران، اندیشه های بومی و درون زا(علوم انسانی اسلامی و بومی) تولید کند. لذا توجه به این نکته لازم است که اساسا نمی توان از صفر شروع کرد و به بهانه ای اینکه سایر علوم غربی است از آن ها استفاده نکرد و آنها را طرد کرد بلکه برعکس لازمه پدید آوردن علوم بومی و اسلامی استفاده از میراث مشترک فکری و اندیشه ای بشر است. 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_Kavir ) @Sorayya_ir
♦️2⃣2⃣... 🔺با کمی تعمق در روش ها، احساس می شود که بخش اعظمی از مشکلات ما ناشی از عدم درک حقیقت باشد. اینکه نمی توانیم مسائل را تفکیک و سهم هر کدام را مشخص کنیم شاید بواسطه همین عدم درک باشد. اما از جهت نظری چه چیز باعث شده رویکرد درستی نداشته باشیم و نتوانیم بهتر همه حقیقت(نه بخشی از آن) را درک کنیم؟! گمان می کنم استفاده از منطق صوری( Formal logic) در عرصه های مختلف از جمله دین و سیاست و اجتماع این اثر سو را داشته طیف های نادرستی را از هم تفکیک کنیم و تا حدودی در بحث قضاوت دچار جمود، قطعیت کاذب و درک نادرست حقیقت شویم. به نظر می رسد استفاده از منطق فازی(Fuzzy logic) بیشتر با آموزه ها و تعالیم دینی سازگار باشد علی الخصوص در مباحثی نظیر عدالت، ایمان و ... 🔺(نقد و نظر⬅️ @S_kavir ) @Sorayya_ir
3⃣2⃣... ♦️اصل اباحه و مشکلات امروز جامعه ما... اصل اباحه جواز عقلی تصرف در اشیا قبل از ورودحکم شرع است و با اباحه گری که بی قیدی نسبت به ارزش های دینی است متفاوت است. مرور نظرات علمای شیعه در این خصوص می تواند راه را بر ما روشن کند: ◽️سید مرتضی با تکیه بر عقل بدیهی اینگونه اصل اباحه را تایید می کند که "... اصل در افعال به حکم عقل، اباحه است" ◽️شیخ طوسی در کتاب عده الاصول با ارجاع دادن به قرآن اباحه را قانون کلی در اشیا می داند و تصریح می کند "ما امتناعی نداریم از اینکه بگوییم از طریق شرع دلیل بر اباحه اشیا وارد شده است و عقیده ما نیز همین است" ◽️ملااحمد نراقی در کتاب عواید الایام که اولین کتابی است که مستقلا بخشی از آن به ولایت فقیه اختصاص دارد مفصلا به بحث اباحه پرداخته و می نویسد "... چنین مباح بودنی نه از احکام شرعی که اقتضای حکم عقل است و این اباحه یکی از دو معنای اباحه عقلی است" ◽️شهید ثانی در کتاب تمهید القواعد رفتارهای اختیاری انسان را در سه قسم تقسین بندی می کند و در ادامه استدلال می کند که "اگر به اصل اباحه معتقد باشیم جایز بودن این رفتار براساس برائت اصلیه و اصل اباحه اوليه خواهد بود" نه وجود یک حکم شرعی حلال. ◽️کاشف الغطا معتقد است چنین اعتقادی(اصالت اباحه) مانند خورشید در وسط روز نمایان است و صدوق آن را از اعتقادات امامیه شمرده است.... این اعتقاد بر هر کسی که اهل بصیرت و تامل باشد روشن و بدیهی است... ◽️شیخ مفید درباره اباحه معتقد است: "هر چیزی که نص و تعیین در خطر و منعش نشده آن مطلق است(یعنی انجامش جایز است)... " ◽️شیخ صدوق در کتاب الاعتقادات در باب اباحه می نویسد: "همه چیزها حلال و موضوع رخصت است تا در چیزی از آنها نهی وارد شود" ◽️امام خمینی هم در اثبات اصل اباحه نه به دلایل دینی بلکه به عقل ارجاع می دهند و به این اصل معتقد هستند... ◽️و در آخر کلامی از امام صادق علیه السلام که فرموده اند" هر چیزی بدون حکم است مگر اینکه درباره اش حکمی منعی وارد شده باشد" 🔻بیان همه این مقدمات از این باب بود که اگر پیش نیارهای خیلی از مسایل عرفی و عمومی فراهم گردد(برطرف کردن دغدغه های دینی در آن امور) براساس همین اصل اباحه می توان براحتی برخی مشکلات روز را حل کرد.این به معنای عبور از تعالیم دین و آموزه های وحیانی نیست بلکه دریافتی تازه از آن در شرایط جدید و منطبق با چارچوب های الهی است. مسئله ورود زنان به ورزشگاه ها یا ماجراهای سپنتا نیکنام در شورای شهر بصورت اخص یا حضور اقلیت ها در شوراها بصورت اعم، نمونه های از هزاران مشکلاتی است که هر چند به زعم خیلی از دوستان فرعی و کوچک و جز مسایل اصلی کشور نیست اما استدلال این است منطق حاکم بر شرع و حکومتی که نمی تواند چنین مشکل به زعم دوستان کوچکی را حل کند چه انتظاری است از پس مشکلات بزرگ و اساسی برآید؟! به عقیده نگارنده زحمت فکر کردن، حل مسئله و بازنگری مجدد در نگرش ها از آن جهت که مشقت بسیار دارد مورد استقبال قرار نمی گیرد و حذف صورت مسئله سهل الوصول ترین امر برای برخی حافظان شریعت و دین است و مشکل اصلی این است و نه آن!!! 🔻نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir @Sorayya_ir
4⃣2⃣... ♦️تصوف سیاسی عنصر زوال ایرانی! 🔻به زعم خیلی از اندیشمندان سیاسی پیوند تصوف، سلطنت که شروع آن از دوران صفویه شروع می شود سرآغاز "منطق شکست" و پایانی برای اندیشه ورزی سیاسی است... 🔻پیوند تشیع آنهم با گرایشات صوفی گرایانه و تصوف گونه با نهاد سلطنت باعث پیدایش سلطنت مطلقه در ایران، تقدیرگرایی سیاسی و تسلیم شدن در مقابل مقدرات، برداشت های اخلاقی اشتباه از ابزارهای مورد نیاز روز و... شد. 🔻حکام صفوی به دلیل این برداشت اخلاقی که سلاح های بروزی نظیر توپ و... با منش اخلاقی و مسلمانی سازگار نیست خود را از قطار پیشرفت های تکنولوژی روز جهان آنروز عقب نگه داشتند. در مقابل چالش های پیش روی کشور بجای خردورزی سیاسی و بکارگیری اندیشمندان سیاسی به سمت ادعیه و اذکار متمایل شدند و بر سر سجاده هاشان به دنبال حل مسائل اصلی کشور برآمدند. از طرفی به دلیل تفاسیر اشتباه دینی، باعث بوجود آمدن سلطنت مطلقه ای شدند که در فقدان اندیشه سیاسی پیدا شده بود و خود را مالک مردم و سایه خدا بر زمین می دانست و در دوران شاه اسماعیل باور این بود که ظهور امام عصر نزدیک است و آنها از یاران امام زمان(عج) هستند. لذا از طرفی بر رعیت ظلم می کردند، شراب می نوشیدند، به ناموس مردم تعدی می کردند و از طرفی سر به سجده می گذاشتند، نذرها می کردند و برای اهل بیت مجالس برگزار می کردند و برایشان بناهای باشکوهی می ساختند. 🔻این فقدان خرد ورزی و اندیشه سیاسی، و عرفان تصوف گونه بر پیکر سلطنت شیعی تا دوران مشروطه ادامه داشت و به تعبیر طباطبایی از جنگ چالدران شروع و تا مشروطه ادامه داشت. در سال های که تمدن غرب با توسل به اندیشه ورزی در حال پیشرفت و استعمار ملت ها بود در شرق اما تقدیرگرایی و فاصله گرفتن از اندیشه ورزی و توجیه حکومت توسط علمای دینی به عقب ماندگی بیشتر شرق دامن میزد. شاهد مثال بنده برای این مهم این است که در این سالها(از شروع صفویه تا مشروطه) نگارش کتب اندیشه محور بشدت کاهش و در حد صفر رسید و بجای آن کتاب های در خصوص ادعیه و اذکار و آداب و... فزونی یافت. اینجاست که اهمیت اندیشه سیاسی در پیشرفت و ترقی کشور مشخص می شود. در پست های آتی، متونی به عنوان شاهد مثال برای ادعای خویش از کتب معروف خواهم گذاشت. 🔻نظر و انتقاد⬅️ @S_kavir @Sorayya_ir
♦️ایا و شرک و انحراف است؟! 🔻حسن عباسی: "قطعا اگر مرحوم طباطبایی و مطهری میدانستند موضوع فلسفه ماده اولیه است هیچگاه بحث فلسفه اسلامی را مطرح نمی کردند. فلسفه اسلامی آکنده از التقاط هست و نمی تواند نجات بخش باشد........ / فارابی ، ابن سینا ، ملاصدرا تا فلاسفه امروزی همه اشتباه کردند. فلسفه نه حکمت است و نه عقلانیت....... / الان حکومت همه امکانات و بودجه و تریبون را دراختیار فلاسفه و حکمت متعالیه ها داده و قداست هم دارند العیاذ بالله فکر کردند فقه جعفری شیعه اند.... /" حسن عباسی، دانشگاه اصفهان 1389 🔻امام خمینی: یاد گرفتن زبان خارجی کفر، و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه می گفتم... منشور روحانیت/امام خمینی، 3اسفند 1367 🔻پی نوشت: برای برخی فقط باید خواندن تاریخ تجویز کرد! @Sorayya_ir
5⃣2⃣ 💠برخی از سوالاتی که در حاشیه کرسی قلمرو اعتبار فقه سیاسی برایم پیش آمد: 🔹اساسا اگر فقه سیاسی را به مثابه صناعت بدانیم، صناعت را باید به تکنیک تعبیر کرد یا تکنولوژی؟ 🔹چه مقدار از مسائل فقه سیاسی، به دنبال کشف اراده شارع است؟ 🔹آیا مجموعه گزاره های هنجاری فقه سیاسی می تواند به قانون تبدیل شود؟ و چگونه روایاتی که وابسته به پرسشگر بوده است، می تواند بصورت نظام قوانین در آید؟ مبنای فقه آیا منفعلانه بوده است؟ یا استنادهای تاریخی مبتنی بر روایات فعال در فقه سیاسی وجود دارد؟ 🔹اساسا فقه سیاسی می تواند در حریم حوزه خصوصی به عنوان دانشی معتبر شناخته شود؟ 🔹دوگانه وحی _عقل چقدر منطقی به نظر می رسد؟ وحی یا حتی تجربه، بدون واسطه عقل قابل بازشناسی هست؟ 🔹نظریه های ذهن و زبان مندرج در فقه قدما چقدر امروزه قابل استناد و اعتبار است؟ 🔹چگونه می توان با مقدمات فقه قدیم، دولت های مدرن سیاسی را که به خصوصی ترین عرصه های زندگی ورود می کنند، تفسیر کرد؟ @Sorayya_ir