پارچه ها رو که بریدم رفتم جلو درشون، با اشاره ی دست و نشون دادن پارچه ها و گفتن دو سه تا کلمه ی نماز و صلوه و احرام بهش فهموندم گیر کارم کجاست🤌
@qomirib تنها گریه کن 10.mp3
زمان:
حجم:
8M
•📚🎧•
کتاب صوتی تنها گریه کن
قسمت دهم
#تنها_گریه_کن
🎧•• @soti_namaktab
@qomirib تنها گریه کن 11.mp3
زمان:
حجم:
4.6M
•📚🎧•
کتاب صوتی تنها گریه کن
قسمت یازدهم
#تنها_گریه_کن
🎧•• @soti_namaktab
صدای تیر که بلند میشد جمعیت پخش میشدن
من می دویدم و جمعیت هم به دنبالم میومد
تا به در خونه برسم می دیدم ۱۵_ ۱۶ نفر پشت سرم می دون🏃♂🏃♂
فرز کلید مینداختم و میپریدم توی خونه
میچسبیدم به پشت سینهی دیوار هال
و لنگهی در رو نگه میداشتم تا در بسته نشه
جوونا یکی یکی خودشونو مینداختن داخل خونه...🚪🗝
@qomirib تنها گریه کن 12.mp3
زمان:
حجم:
6.5M
•📚🎧•
کتاب صوتی تنها گریه کن
قسمت دوازدهم
#تنها_گریه_کن
🎧•• @soti_namaktab
از کنارش که رد شدم و جثه ی کوچیکش رو دیدم دلم نیومد رهاش کنم
.
معطل نکردم برگشتمو دو دستی
از روی زمین بلندش کردم💪
هی داد و بیداد کرد دختر چیکار می کنی؟؟
منو بذار زمین. با من پیرمرد چیکار داری؟🤨
@qomiribتنها گریه کن 13.mp3
زمان:
حجم:
8.1M
•📚🎧•
کتاب صوتی تنها گریه کن
قسمت سیزدهم
#تنها_گریه_کن
🎧•• @soti_namaktab