eitaa logo
👸🏻سوتی|خاطرات زنونه❤️‍🔥𓂅
2.4هزار دنبال‌کننده
825 عکس
53 ویدیو
0 فایل
🌟😍به نام خدا😍🌟 سـوتـی زنـونـه🤭😂😝 اینجا سوتی های باحال و بامزه ای که شما برامون فرستادید رو قرار میدیم ❤️😚 اولین و بزرگترین نیستیم ولی بهترین هستیم 😘🥰 ‌سوتی و نظرت رو بفرست اینجا😍👇 eitaayar.ir/anonymous/vI8D.b14EgT 🚫😡کپی حرامممم😡🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام سلام بیقرار یارم یادتون نره من صورتمو با وایتکس شستم بخدا که بزارم فراموش کنید 🤪🤪🤪🤪🤪🤪 ما وقتی از ختم برگشتیم من می ترسیدم برم خونه بابام اینا آخر دل زدم به دریا رفتم . وقتی رفتم مامانم تو اتاق خواب بود من با اون صدای گرفته وکلفت گفتم سلام نیستید خونه دیدم صدای مامانم نمیاد گفتم مامان نیستی که شنیدم مامانم گفت آقا هادی الان میام خوبی فاطمه حالش چطوره ومامانم با حجاب آمد تو هال منو میگی مردم از خنده مامانم گفت پس همسرت کو من فقط می‌خندیدم اونم بی صدا که یهویی گفتم من تنهام مامانم گفت خاک برسر دریا ندیده ات کنم ببین چه بلایی به سر و قیافه وصداش آورده حسابی دعوام کرد گفت دختر ما دوروز دیگه مراسم عید غدیر داریم این چه کاری کردی 😡😡😡😡 خلاصه حسابی منو مورد لطف ومهر مادری قرار داد 🤬🤬🤬🤬🤬 خلاصه همه خانواده تا شب آمدن خونه پدرم برای تدارک مراسم پسر داداشم سه سالش بود گفت عمه چرا عمو شدی گفتم عمو هادی منو زد سیاه وکبود شدم گفت صدات گفتم اونقدر داد زدم تو رو صدا کردم کمکم کنی صدام گرفت حالا شب شد همسری آمد خونه پدرم از در آمد تو پسر داداشم با مشت لگد افتاد به جونش عمه منو عمو کردی چرا زدی 🤪🤪🤪🤪😂😂😂😂😂 بهم تا زمانی که صدام زنونه بشه میگفتن عمو فاطمه سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
👸🏻سوتی|خاطرات زنونه❤️‍🔥𓂅
#عروس_خونین پارت بیست و هشتم 🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸 همشون با غیظ ما رو نگاه میکردن..دستام به رعشه اف
پارت بیست و نهم 🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸 پدرمادرم دنبالم اومدن و اونا هم حال خوشی نداشتن..! از اون روز تا یک هفته بهمون فرصت دادن تا فکرامونو بکنیم.. خونه شده بود جهنم!هیچکس حرفی نمیزد..! مادرم گاهی بهم میگفت :« غصه نخوری حمیرا..یه راهی پیدا میکنیم..»ولی میدونستیم هیچ راهی نیست!من تصمیمو گرفته بودم! همون شب که برگشتیم گرفتم..مقصر این اتفاق خودم بودم..خودمم باید جورشو میکشیدم! مگه خودم از خدا نخواستم یه راهی جلو پام بذاره؟! خدا صدامو شنیده بود..حاضر بودم بمیرم تا آخر عمر کلفتی کنم ولی داداشم نجات پیدا کنه.. 🩸👰🏻‍♀️🩸ادامه دارد..
👸🏻سوتی|خاطرات زنونه❤️‍🔥𓂅
#عروس_خونین پارت بیست و نهم 🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸 پدرمادرم دنبالم اومدن و اونا هم حال خوشی نداشتن..!
پارت سی ام 🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸👰🏻‍♀️🩸 شب آخر انگار شام غریبان بود!تمام توانمو جمع کردم و باپاهای لرزون ولی مصمم رفتم جلو پدر مادرم نشستم..با خجالت گفتم :« بابا جوابشونو دادین؟؟» پدرم که معلوم بود تو شرایط سختیه گفت :« نه بابا جون..جواب نمیخواست!مشخصه که قبول نمیکنیم..میگردیم یه راه دیگه پیدا میکنیم تو غصه نخور..» همونجوری که با گوشه روسریم بازی میکردم گفتم :« بابا من خودمو مقصر میدونم..هرچی هم شما بگین اتفاقی بوده ولی سهل انگاری من باعث شد حسین به دردسر بیفته..اگه اتفاقی برای حسین بیفته من قسم میخورم که خودمو میکشم..ازتون میخوام که..میخوام …» نمیتونستم حرفمو بزنم..یه نفس عمیق کشیدم و گفتم :« بهشون بگید با شرطشون موافقید…» 🩸👰🏻‍♀️🩸ادامه دارد...
یه خورده از شرایط خودم براتون بگم که هر روز عروسی من تو فضای مجازی هست توی ایام البیض ماه مبارک رجب روزه بودم و برای خودم و دخترم سوپ درست کردم و چون میلاد امام علی بود برای تمرین سرود با بچه ها رفتم و وقتی اومدم برادر زاده ام گفت دختر منم ببر خونه اتون که آوردم و افطار کردیم و شام خوردیم که خواهرم تماس ☎️ گرفت و گفت من دارم میام خونتون که با نوه اعجوبه اش تشریف آورد بله دوستان شام نخورده بودن و نذاشتن شام درست کنم و تخم مرغ🐔 پختن و خوردن. نوه خواهرم داخل سفره نشسته بود و میخورد😵‍💫 وقتی برادر زاده ام فهمید خواهرم اینجاست اونم با دو تا دخترش اومد و حالا خواهر بزرگترم با 👧 اومدن و خلاصه بعد از کلی ریخت و پاش رفتن .خدا شاهده کرسی هم گذاشتم لای لحاف کرسی نان خرمایی خورده بودن یعنی فرداش با دهن روزه اینقدر کار کردم که مریض شدم خلاصه نمیدونم چرا شوهر ما نمیاد ما رو ببره😅 خلاصه که..... بعد از ظهر جمعه هستم سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلاااام می خوام یکی از فاجعه ترین ماجرای های فیلمای عروسی رو بگم که مربوط به ۲۵ سال پیش .. فیلم عروسی عموم رو گذاشتن با یک اهنگ خز که مثلا ادیت زده بودن😂 وای خدا تو فیلم زن عموم حلقه دستشه(بدون هیچ جعبه ای ) جلو عموم زانو می زنه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ یعنی دختر عموم و من مرده بودیم انقد خندیدیم حالا پسر عمومم نشسته بود خجالت می کشید😂😂🤦‍♀🤦‍♀خودشو مشغول گوشی کرده بود😂😂😂😂😂دختر عمومم که هم سن منه گقت مامان والا اون چبزی که ما دیدیم رسم این بود مرد جلو زن زانو می زنه تو چرا زانو زدی بعد زن عمومم به شوخی گفت رسم ما خاص ها متفاوته🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣ارواح عمش😂😂😂😂😂😂😂😂😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
من تقریبا ۸ساله عروسی کردم ۱سالم نامزد بودم چند سالم مادرشوهرم فقط منو خواستگاری کرده بود برا پسرش فقط درحد یه حرف تقریبا ۱۳ ۱۴سالم بود عروسی برادر شوهرم شب حنا بندونش داشتن هدیه میدادن اون موقع من خیلی خجالتی بودم شوهرم رفت کادوش رو بده منم پشت سرش به زور فرستادن که منم برم منم هزارتومن دستم بود گفتم که دست خالی نرم هزارتومنو دادم اون کسی هم که داشت با صدای بلند میخوند کی چی داده مال منم با صدای بلند گفت آبروم رفت وای هنوز که هنوزه بعد از تقریبا۱۲سال همش بهم شوهرم میگه حتی دیشبم گفت منم گفتم یادم نمیاد 😭😭🥴🥴با اینکه لحظه به لحظه ش یادم دیشب میخواستم یه کم باشوهرم صحبت کنم دیدم اینو گفت گفتم برق رو خاموش کن خسته م خوابم میاد هیچی نگفتم اون خوابید من تا یک فقط حرص خوردم😢 خو درد بگیری چرا😅 همینجوری میرفتی اون چی بود دادی خیلی خجالت میکشم که چرا این کارو کردم😭😭ببخشید طولانی شد سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام سلام دخترااااا سلام سلام پسراااااا خووووووبییییییین؟ 😅😅😅😅😅😅😅😅😅 لی لی پوت ام ✌️ 😜 من نمیفهمم چرا جدیدا اینقدر سوتی میدم!!! فک کنم دارم دارای یه عضوی به اسم سوتیدون میشم😄😄😄😄 چندشب پیشا مامان و بابام و بابابزرگم خونمون بودند. رایبد تازه اشاره کردن به اعضا بدن رو یاد گرفته وقتی ازش میپرسیم مثلا دستت کو پات کووو باذوق نشون میده 😍 جلو مامان و بابا و بابابزرگم داشتم از رایبد اعضا بدنش رو می‌پرسیدم و اونا هم قربون صدقش میرفتند که یهو پرسیدم: رایبد نافت کووووووو؟؟؟ (اینو هنوز خیلی باهاش تمرین نکردیم) بعد توفاصله مکث رایبد یهو گفتم : راستی..... خب ما ناف داریم چون باردار شدیم بندناف بچه تشکیل شه. اما نمیدونم شما مردا چرا ناف دارین؟؟؟؟ (حقیقتا فقط این تو مغزم بود که خب مردا که باردار نمیشن پس ناف ب چه دردشون میخوره!!!) همه داشتند اینجوری 😳😳😳😳😳😳 نگام میکردند که مامانم گفت: خب برا اینکه وقتی تو شکم مادرشونن بندنافشون بهشون وصل شه 😒😏😒😏😒 خداییش نمیدونم چرا یه آن خون به مغزم نرسید! خیر سرم دبیرستان علوم تجربی خوندم و ليسانسمم از رشته های علوم پزشکیه!! 🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سوتک: دختروپسر👫من ابتدایی هستن امروزمشق مینوشتن معنی ضرب المثل پسرم گفت:حسودهرروزنیاسود یعنی چی؟(به جای هرگزگفت هرروز) دخترم گفت:یعنی هرروزنبایدحسودی کنیم مثلایه روزدرمیون😂😂 والا خانوما معنی نداره هرروزحسودی کنیم تجویز دخترم یه روزدرمیون،واسه پوستمونم خوبه😉 سوتک:سوتی کوچک😁 پرنده ی مهاجر🕊 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سلام امیدوارم همگی خوب و خوش و سلامت باشین . چند شب پیش به همسرم گفتم بلند شو بریم نون بگیریم همسرم برای خودش نون می‌خره منم برای خودم و پسرم یعنی اون نونی که ما میخوریم نمیخوره برای خودش جدا میگیره خلاصه من نون‌گرفتم اومدم بیرون دیدم همسرم دست خالی داره میره یه دفعه رفتم رسیدم بهش آستین‌لباسشو گرفتم کشیدم‌گفتم کجا داری میری وایسا کارت دارم یه دفعه دیدم یه آقایی برگشت با اخم منو نگاه کرد خیلی خجالت کشیدم وقت نگاه کردم دیدم همسرم تو ماشین نشسته داره منو نگاه میکنه اینقدر حرص خوردم اومدم گفتم کی اومدی تو ماشین من ندیدمت گفت خیلی وقته گفت تو چرا منو با اون آقا اشتباه گرفتی گفتم آخه کاپشن دوتایی تون مثل هم بود در ضمن دوتایشون کچل و عینکی بودن ( منم باشم مادر عضو تازه تا حالا خواننده خاموش بودم ) سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
بهمن ماهتون سرشار از خاطرات زیبا وقشنگ بانوی غربم❄️🌹 اول دبیرستان که بودیم معلم فیزیکمون بابودجه فرمانداری وخودبچه ها بردتمون اردوی مشهد❤️ وازفرصت استفاده کردو مادر وزن داداشاشو وبرادرزاده هاشم اومدن😏😄خلاصه تومسیر شمال بردنمون کنارساحل...یادتون باشه دهه هفتاد دمپایی طبی هایی بودن اکثرا سورمه ای و روش مدل سگک بود منم یه جفت راحتی برداشته بودم ..خلاصه صبح خوابالو خوابالو نگو اشتباها دمپایی مادر دبیرمونو پوشیدم😂 حالا مجسم کنید قد اون ۲متر من نصفش🤣 سایز کفشش ۴۴ من نصفش😂😂😂نگو ساعتها دنبال کفشش بودن غیراونم کفشی به پاش نمیشده ونداشته😂منم که کنارساحل دراوردمو پریدم توآب 😂خلاصه موقع رفتن شد اومدیم بابچه ها بیرون که متوجه شدم نبم متربه پام بزرگتره 🩴😆😂 صداشو درنیاوردم که یهومتوجه ابری بالا سرم شدم 🫣🥺و بله شکار شدم.👵 چنان غضبناک بود انگارحالا چی شده کنار ساحل نرفته😅نگو کفشش به جونش بسته بودتوهین نباشه ولی بعدها دونستم حتی شباهم زیربالشش میزاشت😂خلاصه از ماجرا دور نشیم بهویی دیدم یه اتوبوس آدم ریختن سرم 😩🥺 معلم فیزیکمونم که کارد میزدی خونش درنمیومد منم که تنها ومظلوم😢🥺 ادامه👇 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
سرتونو درد نیارم دیدم اوضاع خیطه👊 حرفمو انداختم جلو گفتم الا وبلا مال خودمه🙃😬 هرکاری کردن من دمپایی در نیوردم گفتم اشتباه نمیکنم😂اینبار خانمه نگران پس ندادنش شد😄منم که بیخیال باخودم برداشتم بردمش داخل🤥🤫دیگه واسطه پشت واسطه که اشتباه میکنی درهرحال وقتی استرس،واضطرابم کمترشد با افاده گفتم حالا بدید ببینم باکدومش راحتترم🤭😜😏یعنی دنیاااا رو به پیرزنه داده بودن🤣🤣 تا آخر اردو یه چشمش به من یه چشمشم به کفشش بود😁 توکفشداری حرمم حتی حواسش بود که کفشش بامال من تو یه قفسه نباشه😆تو مدرسه ای که اتراق داشتیم میدیدم حواسش به منه عمدا موقع ورود وخروج با پام کفششو لمس میکردم بنده خدا ازجا می پرید،خدائیش رفتارش اونموقع باهام خیلی تندبود بعدش برای راحتی خیالش کلا اون دمپایی هامو گذاشتم تو ساک😉 آخه مادرمن توکجا اردوی دانش اموزی کجا😡 والا بچه مظلوم گیر اورده بودن...😂 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane
با احترام؛ بانوی غربم🥰❄️ چندشب پیش یه بنده خدایی دیروقت به گوشیم زنگ زده بود که منم پاسخ نداده بودم یعنی متوجه نشده بودم خلاصه فرداش تماس گرفت که مشکلی برام پیش اومده بود ( درحیطه کاری من) شما پاسخگو نبودید چرا و......هی توجیه کردم اقای محترم متوجه تماس نشدم باز حرف خودشو می زد😠خلاصه یه دفعه لحنمو عوض کردم با جدیت توپیدم بهش گفتم اون موقع شب بیرون چیکار می کردید که براتون مشکل پیش بیاد، چرااون وقت شب که موقع استراحته شمابیرون بودیدددددد؟؟؟!!😤😡🤬 یعنی چنان سکوت کرد که خودمم ترسیدم 😂😂😂😂😂 دیدم منطق حالیش نیست ، مجبورم نبودم که خارج ازساعت اداری پاسخگو باشم پس بازبون خودش حرف زدم که ساکتش کنم🤣😂 حالا باخودش درموردم چی فکر کرده برام مهم نیست🤓 مهم اینه که دیگه ادامه نداد🫠🤐🤐 سوتی زنونه 🤭😂👇 🌸 @soti_zanane