eitaa logo
ماهنامۀ سوره
606 دنبال‌کننده
188 عکس
18 ویدیو
13 فایل
ماه‌نامهٔ «سوره» ارتباط با ادمین؛ @Sourehmagazine_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهنامۀ سوره
‌ صحنۀ نبردی که پیش روی ماست جزئیات زیادی دارد. نیروهای زیادی در آن دخیل‌اند و بازیگران خُرد و کلان،
بخشی از سخنرانی؛ انسان و ارادۀ انسان و ارادۀ تغییر توسط انسان‌ها، آن عامل اساسی است و در حقیقت ما تفاوت و تمایز خود را در زمینۀ این مسئله بسیار واضح درمی‌‌یابیم؛ یعنی مثلاً زمانی که اسرائیل کوچک در سال ۱۹۴۸ متولد شد، انتفاضه‌هایی وجود داشت و برخی از آن‌‌ها بسیار مایۀ آبرو بود؛ اما این انتفاضه‌‌ها به ریشه‌های اساسی متکی نبود، قدرتش را از تاریخ اسلام نگرفته بود، قدرتش را از رسالت و مبانی اسلامی نگرفته بود؛ بلکه صرفاً واکنش‌هایی به تجاوزگری‌های مستمر از سمت دشمن صهیونیستی یا از سمت یهودیان بود. یعنی به آن‌‌ها تجاوز می‌‌شد و آن‌‌ها آن تجاوزها را پاسخ می‌‌دادند. به همین دلیل این انتفاضه‌‌ها در برابر فشارهای حقیقی از سمت یهودیان به‌سرعت فرو ریخت. یعنی مثلاً به‌محض این‌که اسرائیلی‌‌ها و یهودیان به کشتار دیر یاسین دست زدند، مردم فرار کردند و با سرگردانی به این‌طرف و آن‌طرف رفتند و از فلسطین خارج شدند. اما امروز ما پشتوانۀ انقلاب امام‌خمینی را در اختیار داریم؛ پشتوانۀ این انقلاب با همۀ صلابت، سرسختی و قدرتش! به همین دلیل طبیعی است که مصیبت‌‌ها هرچه باشد و امتحان‌‌ها و سختی‌‌ها هرچه باشد، باعث نمی‌شود ما دچار فروپاشی شویم. کشتارهای بسیاری در این مرحله انجام شد؛ اما آیا از جهادمان چشم‌پوشی کردیم؟! چه بسیار کشتارها و امتحاناتی که انتفاضۀ فلسطین پشت‌سر گذاشت و با این حال ادامه پیدا کرد. چه بسیار امتحان‌های سختی که مقاومت اسلامی و ملی در لبنان پشت‌سر گذاشت و با این حال تداوم پیدا کرد! تا جایی که در بعضی حالاتمان ما را سلاخی می‌کردند، همان‌طور که در صبرا و شتیلا انجام شد. هولناک‌ترین کشتارها انجام شد، اما در مقابل، این کشتارها با سرسختی و صبر مجاهدان و مقابلۀ سخت آن‌ها روبه‌رو می‌‌شد. این نشان‌دهندۀ سطح متفاوت انسان ما در این مرحله است. پس وجه تمایز اساسی در «انسان» است و از این‌جاست که امید ما به ملت‌های جهان اسلام و انسان ما در این مرحله، امیدی بزرگ است. درنتیجه، چهره‌های عبوس و گرفته‌ای که در این‌جا و آن‌جا به ما نگاه می‌‌کنند، هرچه که می‌‌خواهد باشد، چهره‌های ضعیفی که در زندگانی این امت در این‌جا و آن‌جا آشکار می‌‌شود، هرچه که می‌‌خواهد باشد، این یک علامت سقوط برای امت ما نخواهد بود! به‌عبارت واضح‌تر، زمانی که نظام در لبنان به‌سمت امضای توافق‌نامۀ ۱۷می حرکت کرد، حکومت داشت به‌سمت سقوط و تسلیم کامل می‌‌رفت، مردم در آن زمان چه‌کار می‌کردند و نتیجۀ عمل ملت چه بود؟ ملت مسلمان در لبنان، مسلمانان و ملی‌گرایان آزاده، دست به جهاد بزرگی زدند که همۀ معادلات را تغییر داد. پس وجود یک طرف رسمی که از جانب آن مردم مذاکره می‌‌کند، به‌معنی سقوط انسانِ ما نیست. الان در قضیۀ انتفاضه در فلسطین، برخی افراد هستند که ادعای نمایندگی آن را دارند، یک بار در مادرید و یک بار در واشنگتن مذاکره می‌‌کنند و همۀ نشانه‌های ذلت و خواری را ابراز می‌‌کنند، اما آیا انسان در فلسطین سقوط کرد؟! آیا انسان انتفاضه سقوط کرد؟! آیا سنگ از دست کودکان ما در فلسطین به زمین افتاد؟! نه نیفتاد! پس تمام شکست‌‌ها در سطح رسمی نشان‌دهندۀ شکست در عرصۀ انسان ما و در سطح انسان‌های مجاهد و مقاوم ما نیست. مسئلۀ اساسی این است. این آن چیزی است که باید در این مرحله بر آن تمرکز کنیم و در همۀ سطوح آن را برجسته سازیم. الان وقتی که به رسانه‌های مکتوب، صوتی، تصویری و... گوش می‌‌دهیم، می‌‌بینیم که تنها بر یک جنبه تمرکز دارند و آن هم جنبۀ تسلیم و ذلت در این امت است: «این نشان‌دهندۀ این است که ما بعد از جنگ دوم خلیج [فارس] سقوط کرده‌ایم»، «این نشان‌دهندۀ آن است که امت، ارادۀ خود را از دست داده است»، «این نشان‌دهندۀ آن است که...». تمام عبارت‌هایی را که باعث شکست انسان می‌‌شوند، تکرار می‌کنند؛ در حالی که بر جنبۀ نورانی از زندگی امت ما و انتفاضه‌‌ها و انقلاب‌های ملت‌هایمان تمرکز نمی‌کنند. ما باید انسانمان، ملت‌های مظلوم و مستضعفمان و جهاد و انقلابشان را مورد توجه قرار دهیم و برجسته کنیم. حکومت لبنان به‌صورت رسمی در مذاکرات است، اما ملت مسلمان لبنان کجاست؟ در جبل صافی، در بقاع غربی، در پایگاه‌های خط مقدم که در برابر دشمن اسرائیلی در حال جهاد و مبارزه هستند. نادیده‌گرفتن جهاد ملت‌‌ها جایز نیست؛ زیرا این ملت‌‌ها هستند که گزینه و انتخاب واقعی این امت را معین می‌‌کنند. آن‌‌ها هستند که حال حاضر و آیندۀ این امت را ترسیم می‌‌کنند. به همین دلیل، آن چیزی که در این گردهمایی بر آن تأکید می‌‌کنم، ضرورت توجه به این انسان است؛ این انسانِ ما در جهان اسلام و جهان عرب و در فلسطین. ما به این انسان‌‌ درود می‌گوییم، همان‌طور که به او خدمت می‌کنیم. باید تمام امکانات، توانمندی‌‌ها و نیروهایمان را در پیشگاه او قرار دهیم. ما باید با مقاومت، با رسانه، با جنبش سیاسی و در همۀ زمینه‌‌ها به این ملت خدمت کنیم. 🆔 @Sourehmagazine
‌ از رشادت‌ها، درایت‌ها و قهرمانی‌های شهید حاج‌قاسم سلیمانی سخن‌ها رفته و کتاب‌ها نوشته شده. کم‌تر کسی اما به سراغ شخصیت باطنی ایشان رفته. شخصیت و ادبی که او را به پهلوانی روزگار ما مبدل کرد و به قهرمان جهان اسلام تبدیل شد. اما خصلت‌های شخصیتی و باطنی حاج‌قاسم چه بود که او را به چنین مرتبه‌ای رسانید؟ او چه می‌کرد و چه می‌گفت که این‌چنین قلوب انسان‌ها را مسخر خود کرد؟ چه چیز و چگونه، حاج‌قاسم را به «حاج‌قاسم» مبدل کرد؟ فاطمه رومنا در گفت‌وگو با چندین نفر از یاران نزدیک حاج‌قاسم، تلاش کرد که به وجوه مختلف شخصیتی ایشان دست پیدا کند و حاصل این گفت‌وگوها، جستار «این قلب را از کجا آورده‌ای؟» شد. ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌ از رشادت‌ها، درایت‌ها و قهرمانی‌های شهید حاج‌قاسم سلیمانی سخن‌ها رفته و کتاب‌ها نوشته شده. کم‌تر ک
▫️ بخشی از متن؛ «چیزی ذهنم را مشغول می‌کرد؛ کسی که اهل مطالعۀ گسترده در متون مختلف است، سراغ آدم‌های مختلف می‌رود، حتماً با موضوعات متعارض مواجه شده‌ است. اتفاقات ریز و درشتی که در تمام این سال‌ها افتاده بود، هرکدامشان برای این‌که فردی تغییر مسیر بدهد و راه عوض کند، کافی است. همان‌طور که افراد زیادی هم بودند که تغییر مسیر دادند، راه عوض کردند و اتفاقاً خود حاج‌قاسم از آن‌ها دست‌گیری کرده بود. چه‌چیزی در این میان بود که حاج‌قاسم را در این سنگلاخ‌های حوادث نجات می‌داد؟ آقای سلطان‌زاده با شنیدن این سؤالم گفت: «خاطره‌ای را تعریف می‌کنم که تا به حال تعریف نکرده‌ام. شب رحلت حضرت امام، من و آقای «علی متقی» دوتایی در ستاد لشکر بودیم. امام در بیمارستان بودند. (در وقت‌های خاص برای آمادگی فرماند‌‌هان، با آن‌ها زودتر تماس می‌گیرند و اطلاع می‌دهند.) از تهران تماس گرفتند که به حاج‌قاسم اطلاع دهیم ممکن است همچین اتفاقی بیفتد. منظورشان رحلت امام بود. لشکر در منطقۀ کوشک رزمایش داشت. من به‌سمت کوشک حرکت کردم. وقتی نزدیک وانتی شدم که حاج‌قاسم سوار بود، با بی‌سیم به حاج‌قاسم گفتم: "یک مطلبی هست که خصوصی باید به شما بگویم." حاجی از وانت پایین آمد. نزدیک هم که رسیدیم، گفتم: "ظاهراً موضوع امام است. مثل این‌که حالشان خوب نیست، شاید لحظات آخر باشد." روح و روانش با عشق به امام عجین بود. هنوز جمله را تمام نکرده بودم که تا ته حرف من را خواند. افتاد روی پوتین‌های من، من هم به‌احترام حاجی دیگر تکان نخوردم، همین‌طوری صاف ایستادم. محل رزمایش هم بود، می‌خواستم فضا به ‌هم نریزد. همین که بچه‌ها خواستند پیاده شوند، گفتم: "برادر قاسم می‌گویند پیاده نشوید." (آقای سلطان‌زاده سرش را پایین انداخت، نفسی کشید تا حالش جا بیاید، دوباره تکرار کرد:) اسم امام را که شنید، افتاد روی زمین!» معلوم بود این «افتادن حاج‌قاسم روی زمین» برایش یک متأثرشدن معمولی نبود؛ این‌که خبر درگذشت بزرگی رسیده و ناراحتی هم پیش آمده. در واقع داشت می‌گفت با رحلت امام، حاج‌قاسم زمین خورد. خودِ سردار زمین خورد. تکیه‌گاهش زمین خورد. بعد از آن‌که نفسی تازه کرد تا به خود مسلط شود، گفت: «حاج‌قاسم می‌گفت من به‌اندازۀ هزار نفر از امام و رهبری تبعیت می‌کنم.» آقای سلطان‌زاده از تبعیتی می‌گفت که تشریفاتی و مصلحتی نبود؛ بلکه قلبی و ضروری بود. توضیح این تبعیت را خود حاج‌قاسم در جمع مدیران صدا‌و‌سیمای کرمان در سال ۱۳۹۵ دارند: «در بحث ولایت‌فقیه نه بحث تنوری [اشاره به داستان شیعۀ تنوری امام‌صادق] مطرح است، نه بحث قانونی مطرح است؛ یعنی این دوتا هر دوتایش افراط و تفریط است. درستش، التزام عملی به ولایت‌فقیه است؛ یعنی این‌که اگر ولی‌فقیه آمد نظریه‌ای داد در موضوعی، من آن نظریه را باید بپذیرم و نظریۀ خودم را کنار بگذارم؛ این را باید عملی بکنم، نه این‌که ولایت‌فقیه چیزی را بفرماید، من پی‌درپی حرف دیگری را بزنم.» اول و آخر صحبت‌های رفقای حاج‌قاسم هم همین بود: "تکیه بر عمود ولایت"، "ترجیح‌دادن نظر ولی به نظر خود" و ...» 🆔 @Sourehmagazine
‌ نسبت روستا و انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی آن‌طور که غالب پژوهش‌های سیاسی و تاریخی ادعا می‌کنند، رخدادی شهری بود و روستاها نقشی در انقلاب اسلامی نداشتند؟ یا آن‌که روستاییان فرصت‌‌طلبانه در گوشه‌ای ایستادند تا انقلاب به پیروزی برسد و بعد خود را عنصر انقلابی معرفی کردند؟ یا این‌که انقلابی‌ها دست به مصادرۀ انقلاب در روستا زدند؟ علت غفلت از میراث روستا و روستاییان در انقلاب اسلامی چیست؟ بازشناسی میراث روستایی انقلاب اسلامی چه ره‌آوردی برای تبیین این رخداد دارد؟ ‌ محمود ذکاوت در «روستا؛ پایگاه نهضت» با بررسی تقابلات میان پادشاهی پهلوی با روستاییان و مبارزۀ روستاییان با آن‌ها، تلاش می‌کند حضور مؤثر روستاییان در نهضت انقلاب اسلامی را نشان دهد. ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌ نسبت روستا و انقلاب اسلامی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی آن‌طور که غالب پژوهش‌های سیاسی و تاریخی ادعا می
بخشی از متن؛ رشد شهرنشینی در ایران با بازار روستایی ارتباط نزدیکی دارد. البته این کارکرد روستا صرفاً به این دوره محدود نبود و در تمام دوره‌های تاریخ ایران خاصه دورۀ معاصر می‌توان این کارکرد را ردیابی کرد. شهر و روستا در تاریخ ایران در پیوند عمیق فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بودند. روستا جایگاه و محل نفوذ و قدرت دهقانان بود و آنان در حفظ سنن اجتماعی و فرهنگی ایرانیان نقش جدی داشتند. بی‌علت نبود که وقتی دولت پهلوی در ایران سرکار آمد و هستۀ اصلی برنامه‌هایش تغییر هویت و سنن اجتماعی ایرانیان بود، برای نیل به این منظور نخست سراغ روستاییان و عشایر رفت. دولت حملۀ همه‌جانبه‌ای را علیه روستا آغاز کرد و از قضا نخستین هسته‌های مقاومت و رویارویی علیه پهلوی و برنامه‌هایش از همین جا آغاز شد. روستاها نخستین پایگاه‌های مقاومت و ناسازگاری علیه پهلوی بودند. فردوسی‌گرایی حکومت پهلوی اول نیز که خود را در جشن هزارۀ فردوسی نشان داد، سراب و فریبی بیش نبود؛ چراکه در همان دوره، دولت در حال شاهنامه‌سوزی در میان عشایر و روستاهای کهگیلویه بود. جواد «صفی‌نژاد» در کتاب سترگ «عشایر مرکزی ایران» به نقل از کی‌خورشید، یکی از بزرگان عشایر بویراحمد روایت می‌کند: «در اواخر حکومت رضاشاه امنیه‌ها (ژاندارم‌ها) دستور داشتند که کتاب "شاهنامه" را در محل جمع‌آوری کنند. هر خانه‌ای که شاهنامه در آن بود، توسط امنیه‌ها محاصره می‌شد، زد‌و‌خورد درمی‌گرفت و در صورت پیروزی، "شاهنامه" را می‌بردند.» وی در ادامه خاطرنشان می‌کند که در سال‌های ۱۳۱۲ تا ۱۳۱۴ امنیه‌ها برای جمع‌آوری «شاهنامه»‌ خانه‌به‌خانه را تفتیش می‌کردند. ملابهمن دشت‌رومی در درگیری با امنیه‌ها در این ماجراها کشته شد. این روند تا سقوط رضاشاه در شهریور۱۳۲۰ ادامه داشت و بعد از سقوط او بود که شاهنامه‌خوانی نزد عشایر بویراحمد رواج یافت. محدودیت و ممنوعیت شاهنامه‌خوانی فقط سیاست پهلوی در قبال بویراحمدی‌ها نبود. قشقایی‌ها هم از خواندن و داشتن «شاهنامه» منع شدند. «اگر در هر چادری، دست هر عشایری "شاهنامه" می‌دیدند، اذیت می‌کردند و به زندان می‌انداختند.» ولی این‌ها به انقلاب اسلامی چه ربطی دارد؟ ناسازگاری با دولت پهلوی یک مبحث است و اقدام در جهت انقلاب اسلامی مبحث دیگر. دولت پهلوی نیروهای اجتماعی ناسازگار متنوعی داشت؛ روشن‌فکران، روحانیان و چپ‌ها از جملۀ آن‌ها بودند. دولت مذکور به شیوه‌های مختلفی این نیروهای اجتماعی را کنترل یا سرکوب کرد؛ ولی تنها در قبال روستاییان و عشایر بود که نیروی هوایی خود را به کار گرفت. در دورۀ پهلوی دوم ارتش برای نخستین‌بار با نیروهای هوایی خود روستاها و عشایر بویراحمد و فارس را بمباران کرد. روستاها در دورۀ پهلوی دوم به‌مثابۀ آزمایشگاه طرح‌های فرهنگی و اجتماعی به کار گرفته شد. قدرت که نیک فهمیده بود هستۀ اصلی هویت و سنن ایرانیان روستاست، بخش عظیمی از برنامه‌های نهادی و سیاست‌های فرهنگی و اجتماعی خود را به روستاها معطوف کرد. «سپاه ترویج دانش و آبادانی»، «انجمن ده»، «سپاهیان انقلاب»، «مبشران عمران»، «سپاه دانش»، «خانۀ فرهنگ»، «خانۀ انصاف»، «سپاه بهداشت» و «اردوی عمران ملی»، تنها بخشی از این نهادها بودند. بخش زیادی از برنامه‌های نهادهای شهری نیز معطوف به روستاها شد؛ برای مثال «کانون پرورش‌فکری کودکان‌و‌نوجوانان» با مساعی «محمد بهمن‌بیگی» شعبه‌ای در نهاد آموزش عشایری ایجاد کرد و از این طریق تغییر خلق‌و‌خوی کودکان عشایری و روستاها را دنبال می‌کرد. الگوی این تغییرات نیز مبنایی آمریکایی داشت. خاصه از دهۀ ۴۰ و حتی پیش از آن، که دولت پهلوی مجری برنامۀ اصل چهار در ایران شده بود، متکی به الگوی آمریکایی دست به نابودی سنن اجتماعی ایرانیان خاصه در روستاها زد. البته در همان موقع نیز این مسئله از سوی برخی از نیروهای قدرت انذار داده شد. «محمد خانلود» مسئول دانشسرای پسران تبریز در مقدمۀ خود بر یکی از متون الگوی آمریکایی برای تعلیم‌و‌تربیت جدید در مدارس روستایی چنین نوشت: «تحول فرهنگی کشور ما نیز به‌ دقت و نظارتِ کاملاً ماهرانه‌ای نیازمند است و اگر غیر از این باشد، بیم آن می‌رود که مجریان تعلیم‌و‌تربیت به علت ناآشنایی کامل با مفاهیم جدید تربیتی و روش‌های نو در کار خود دچار انحراف و اشتباه شوند و مسئلۀ بسیار مهم آموزش‌و‌پرورش را صدمه و لطمۀ قابل تأسفی برسد و به‌قول معروف: کسوت کهن را بیندازند و طرز به‌کار‌بردن لباس نو را آن‌چنان که شایسته و مقبول است، آشنا نباشند، چنان‌چه در بسیاری از امور اجتماعی و زندگی انفرادی ما که دچار نهضت و تحول شد، این اشکال و انحراف پیش آمده است.» 🆔 @Sourehmagazine
نسخه مجازی سخنرانی سید حسن نصرالله.pdf
287.1K
◾️ نبرد جنود الرحمان و جنود الشیطان؛ جنگ هر روز ما ▫️ شهید سید حسن نصرالله ▪️متن جلسه‌ای از سلسله دروس شهید سید حسن نصرالله با عنوان «السیر و السلوك في خط الإمام الخمیني» در سال ۱۹۹۵ بازنشر به مناسبت تشییع پیکر سید مقاومت، شهید سید حسن نصرالله در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۵و۱۶» ماهنامهٔ سوره، مهر و آبان ۱۴۰۳ 🆔 @Sourehmagazine
نسخه مجازی سخنرانی سید هاشم صفی‌الدین.pdf
390.4K
◾️ مقاومت اسلامی؛ علیه یأس و بن‌بست ▫️ شهید سید هاشم صفی‌الدین ▪️گفتاری از شهید سید هاشم صفی‌الدین دربارهٔ مفهوم شهادت، به‌مثابه اساس بنیان حرکت مقاومت اسلامی بازنشر به مناسبت تشییع پیکر فرماندهٔ مقاومت، شهید سید هاشم صفی‌الدین در پنجم اسفند؛ منتشرشده در شمارهٔ «۱۷و۱۸» ماهنامهٔ سوره، آذر و دی ۱۴۰۳ 🆔 @Sourehmagazine
وهب رامزی، عکاس، گرافیست، مدیر هنری و هنرگردان است اما هیچ‌کدام را به اندازۀ عکاسی دوست ندارد. در این سال‌ها عکس‌های زیادی نیز از او مشهور شده و به چشم آمده، مانند پرتره‌اش از مرحوم نادر طالب‌زاده، یا عکس صحنه‌پردازی‌شدۀ «رنگ و حقیقت»اش دربارۀ حماسۀ نهم دی، و یا آن عکس غریبی که از مادر شهید روح‌الله عجمیان در فروردین ۱۴۰۲ گرفت. سال گذشته، چند هفته بعد از طوفان الأقصی نیز، دوربینش را برداشت، به لبنان رفت و از چهار اردوگاه «رشیدیه»، «شتیلا»، «برج البراجنه» و «برج شمالی» که آوارگان فلسطینی در آن پناه گرفته‌اند، دیدن کرد. حاصل آن سفر امروز، در همراهی با کلمات «ساجده ابراهیمی»، در نمایشگاه عکس و روایت «کلیدهایی که عمرشان از اسرائیل بیش‌تر است» در موزۀ هنرهای معاصر فلسطین، قابل رؤیت و خواندن است. به بهانۀ این نمایشگاه و عکس‌هایش، با او به گفت‌وگو نشستیم. برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
وهب رامزی، عکاس، گرافیست، مدیر هنری و هنرگردان است اما هیچ‌کدام را به اندازۀ عکاسی دوست ندارد. در ای
بخشی از مصاحبه؛ سوره: «انسان فلسطینی در اردوگاه»، «آوارگی در اردوگاه»، برای ما خیلی دور است. معمولاً به آن فکر نمی‌کنیم. ما تصویر از خود فلسطین زیاد دیده‌ایم. اما این آوارگی هیچ‌وقت برجسته نشده است. معمولاً قدس را یا عکس‌هایی از این دست را می‌بینیم که دست‌مایۀ عکس‌های هنری می‌شوند. رامزی: به نظرم ما هیچ ‌چیزی از فلسطینی‌ها نمی‌دانیم و فلسطینی‌ها هم هیچ‌‌ چیزی از ما نمی‌دانند. شاید تا همین سال گذشته، اخبار فلسطین برای ما فرقی با باقی اخباری که می‌شنیدیم نداشت. شبیه خبر تصادف‌هایی که در روز می‌شنویم و بر اثر آن عده‌ای به رحمت خدا رفتند، یا بر اثر سانحه‌ای طبیعی. یعنی در اخبار روزانه، موارد متعدد از این جنس داریم، حالا یکی هم این است که در فلسطین عده‌ای بر اثر بمبی چیزی _ یک کلماتی که دیگر شنیده نمی‌شود _ شهید شدند. اخباری که تقریباً دیگر اصلاً شنیده نمی‌شد و در دل روزمرگی‌های ما گُم شده بود. یعنی برای ما به یک تعبیری تبدیل به کلیشه شده بود. خود همین باعث فراموشی فلسطینی‌ها شده بود. نکتۀ دیگر هم خوانش‌هایی است که در این سال‌ها صورت گرفته است. خوانش‌های رسمی، مواجهۀ‌ حاکمیت با موضوع فلسطین، یک سمتش اخباری است که ما به صورت مستمر می‌شنیدیم. اما شاید حواس‌مان نبوده یا بوده،‌ نخواستیم یا نشده یا نگذاشتند که از این لایه عبور کنیم و بگوییم که بسیار خب، این فلسطین که به خودی خود چیزی نیست! فلسطین یعنی فلسطینی‌ها. این فلسطینی‌ها واقعاً چه کسانی‌ هستند، چه شکلی هستند، زندگی‌شان، رؤیایشان، نگاه‌شان به مسائل مختلف چیست؟ این را ما نداریم. از آن طرف هم نگاهی که وجود دارد و شناختی که از ما وجود دارد به نظرم این است که دم شما ایرانی‌ها هم گرم،‌ بالاخره شما هم دارید کمک می‌کنید دیگر. حالا یک وقتی پولی می‌فرستید و اسلحه‌ای می‌دهید و... در صورتی که مسئلۀ فلسطین برای ما خیلی عمیق‌تر است. مقام معظم رهبری در سومین كنفرانس بين المللی قدس فرمودند: «قضيۀ فلسطين كليد رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلام است». فلسطین این است. ما یک چنین نسبتی با فلسطین داریم که حاضریم جانمان را برای این آرمان بدهیم _ و باید هم بدهیم. اما خود همین نگاه می‌تواند یک سمت خطرناک هم داشته باشد که ما بی‌خیال فلسطینی‌ها شویم. این نگاه را دیده‌ام. یعنی خود آن مکان، خود آن کشور، خود تقدس آنجا یا نقش مهمش در آیندۀ تمدنی‌مان برایمان مهم باشد. انگار آنجا خود فلسطینی‌ها حضور ندارند. مانند نگاهی که اسرائیلی‌ها داشتند به این ماجرا که خود فلسطینی‌ها را نادیده بگیرند. چه در شعارهایشان مثل «سرزمین بی‌مردم»‌ و چه در تصویرهایی که می‌گرفتند. ما چنین ادعایی نداریم و واقعاً‌ هم این‌طور نیستیم؛ اما یک وقتی نحوۀ مواجه‌مان به‌ جهت رسانه‌ای، ما را به این سمت می‌برد که فقط خود جغرافیا برایمان مهم می‌شود. در صورتی که این کشور، مردمانی دارد. اگر قرار است اتفاقی بیفتد، آن‌ها باید کاری کنند. اسم نمایشگاه ما «کلیدهایی که عمرشان بیشتر از اسرائیل است» است. یک سنت قابل توجهی که فلسطینی‌های نسل اول داشتند این بود که کلید خانه‌هایشان را همراه‌شان آوردند و این تبدیل به یک نماد شد. اما فکر می‌کنم این کلیدها یک معنای دیگری هم داشته باشد. کلید، خود مردم فلسطین هستند. کلیدها، انسان‌ها هستند. این حتماً مهم‌تر از آن تکۀ فلزی و چدنی است. می‌خواهم بگویم که اگر ما دنبال حل مسئلۀ فلسطین هستیم، حتماً خود فلسطینی‌ها باید این تغییر و این بازگشت و این سرنوشت را رقم بزنند. ما _ به معنای جمهوری اسلامی _ هم چیزی بیش‌تر از این نمی‌خواهیم. آن پیشنهادی که جمهوری اسلامی ارائه داده آن است که یک رفراندوم برگزار کنید و همۀ فلسطینی‌ها اعم از مسیحی و مسلمان و فِرَق دیگر بیایند سرنوشت خودشان را تعیین کنند، یعنی خود این مردم در نهایت باید تکلیف این نقطه عطف مهم جهان اسلام را مشخص کنند. از این لایه که پایین‌تر می‌آییم، باید ببینیم که این مردم چه کسانی هستند و چطور می‌شود با آن‌ها صحبت کرد و به آن‌ها نزدیک شد. ما چنین مسئله‌ای داریم. حتی مشخصاً با حزب‌الله لبنان _ که خیلی هم نزدیک هستیم و ما خودمان را از آن‌ها و آن‌ها خودشان را از ما می‌دانند _ هم چنین مسئله‌ای داریم. به‌ نظرم این عدم شناخت خیلی جدی است. به «سمیر»، که از بچه‌های حماس در برج‌المراجنه بود، گفتم: «ایران یک پیشنهادی برای فلسطین دارد، می‌دانی چیست؟» گفت: «نه». بعد توضیح دادم که پیشنهاد جمهوری اسلامی این است که همهٔ فلسطینی‌ها در رفراندوم شرکت کنند و قضیه را حل کنند. از این پیشنهاد استقبال کرد و گفت «اسلام پیروز است». یعنی اصلاً از پیشنهاد ایران خبر نداشت. 🆔 @Sourehmagazine
«حمید حسام» در ادبیات پایداری نام پُرآوازه‌ای است. «وقتی مهتاب گم شد»، «مهاجر سرزمین آفتاب»، «خداحافظ سالار» و «آب هرگز نمی‌میرد» تنها بخشی از آثار اوست. در این گفتار که در حقیقت مصاحبۀ محسن زیارتی با حمید حسام بوده است؛ حسام ابتدا از آنچه باعث حجاب افکندن بر روایت می‌شود سخن می‌گوید، سپس توضیح می‌دهد که چگونه می‌توان از این حجاب عبور کرد، در ادامه از آنچه در روایت ما از انقلاب مغفول مانده سخن می‌گوید و پس از آن، به لوازم مستندنگاری می‌پردازد. در پایان نیز، چالش‌های عینی در میدان روایت انقلاب اسلامی را توضیح می‌دهد. آنچه می‌خوانید، بخش ابتدایی این گفتار است. تنظیم این مصاحبه-گفتار بر عهدۀ «هانیه ملک‌محمدی» بوده است. ‌ برای مطالعهٔ کامل متن، به شمارهٔ هفدهم و هجدهم ماهنامهٔ سوره مراجعه کنید. این شماره را می‌توانید از کیوسک‌های مطبوعاتی سراسر کشور و یا از طریق سفارش از صفحات ماهنامهٔ سوره در اینستاگرام و پیام‌رسان‌های بله، ایتا و تلگرام تهیه کنید. ‌‌ 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«حمید حسام» در ادبیات پایداری نام پُرآوازه‌ای است. «وقتی مهتاب گم شد»، «مهاجر سرزمین آفتاب»، «خداحاف
گاهی تفکیک سه‌گانه‌ای در روایت وجود دارد: «واقعه»، «خاطره‌گو» و «راوی». البته در نگاه بنده و عموم نویسندگان، تقسیم‌بندی عنوانیِ مختلفی به روایت وجود دارد. در ابتدا باید به تفکیک قالب «دیگرنوشت» و «خودنوشت» توجه کرد. خودنوشت به‌معنای وحدت نگارش و سوژه است. در دیگرنوشت، واقعه با یک واسطه روایت می‌شود و سوژه جدا از نویسنده قرار دارد؛ اما در چنین فرضی، راوی نویسنده نبوده و «سوژه» و «شخصیت اصلی» است. از این‌جا قصۀ حجاب‌های موجود در روایت‌ها شروع می‌شود. به‌عبارتی دیگر، در قالب و ساختار دیگرنوشت، نویسنده بیرون از ماجراست. در عین حال این «بیرون‌بودن» حُسن است؛ چون نویسنده باید بی‌طرف و خالی از تعصب باشد. یعنی منی که با سوژه زیست کرده‌ام و در رزم با او بوده‌ام، باید خود را از دوستی‌ها، صمیمیت‌ها و پسندهای شخصی خود خالی کنم. این نکته‌ای کلیدی است. بخشی از آفت‌های ما به همین مسئله برمی‌گردد. یعنی من که از شهید «حاج میرزامحمد سلگی» در کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» می‌نویسم، با او در جنگ زندگی کرده‌ام. این مسئله یک حسن و یک اشکال دارد. حسنش این است که به من تصویری واقعی و ملموس از اتفاقات مشروح اعطا می‌کند؛ اما اشکالش آن است که من به حب، علاقه‌ و ارادتی به او رسیده‌ام که آن حب، ممکن است قلم را به‌سمتی بچرخاند که تصویر دقیق و درستی از او به من ندهد. من او را می‌خواهم آن‌گونه‌ای که دوست دارم، ببینم؛ نه آن‌گونه که هست! این مسئله دربارۀ «حاج‌قاسم» ظهور و بروز بسیار بیشتری دارد. حاج‌قاسم شخصیت درخشان، بزرگ و منحصربه‌فردی است که هرکس از او می‌نویسد، باید متعهد باشد که از خود روایت‌سازی نکند و با فرض زیست و نزدیکی به ایشان، وقایع را آن‌گونه که بوده، گزارش ‌کند. اما گاهی نویسنده می‌خواهد کارهای نکرده‌ای را به او نسبت دهد که آن مرد بزرگ را بزرگ‌تر کند. از طرفی حاج‌قاسم حضور ندارد که بر این روایات صحه بگذارد و همچنین ممکن است هیچ سند مکتوبی برای راستی‌آزمایی از آن ماجرا وجود نداشته باشد. گاهی برای نویسنده این‌چنین شیطنت‌هایی، به تعبیر بنده، «شیطنت‌های قلم» پیش می‌آید. متأسفانه چنین ‌چیزی گاهی از زاویۀ ارادت‌هاست. به‌ همین دلیل سوژه را بزر‌گ‌تر از چیزی که هست، نشان می‌دهد. منظری دیگر از شیطنت قلم که به‌عبارتی واقعیت را قلب می‌کند، روایت ما از فردی است که در حجاب معاصرت با او قرار داریم. این عکس مثال اول است؛ بدین ‌معنا که هم‌نسل و هم‌عصر بودن سوژه با کسانی که او را می‌شناختند، شخصیت را کوچک‌تر از قدوقواره‌اش در ذهن کسانی که با او زندگی کرده‌اند، نشان می‌دهد. این روزمرگی و حجاب معاصرت است. وقتی از ماجرا فاصله می‌گیریم، درخشش آن را می‌فهمیم. در حالت عادی می‌گوییم که «او با ما بود و یک فرد معمولی است!» تا این‌که بزرگی بیاید و مهر تأییدی بر منش، روش و خلق آن فرد بزند. به‌عنوان مثال آقا جمله‌ای قریب به این مضمون را دربارۀ «شهید چیت‌سازیان» دارند: «علی چیت‌سازیان عشق من است.» این‌جاست که همه برحسب دل‌دادگی، او را آن گونه که بود می‌بینند؛ این در حالی است که تا دهۀ ۷۰، کسی او را در سطح ملی نمی‌شناخت که این نشناختن ناشی از همان حجاب معاصرت بود. در قصۀ بود و نمود، «سعدی» گفته است: «به اندازۀ بود، باید نمود خجالت نبرد آن‌که که ننمود و بود» متعادل دیدن واقعیت شخصیت فرد، با چیزی که نویسنده باید تحقیق کند و به آن برسد، نکته‌ای کلیدی است. نه بیشتر و نه کمتر باید از شخصیت روایت کرد. اما این حرف تنها صورت‌مسئله بوده و درمان نیست! من به‌عنوان مثال به این رسیده‌ام که «علی خوش‌لفظ» را باید آن‌قدر که هست، نشان دهم؛ نه ارادت‌ورزی کنم و نه کم‌فروشی؛ یعنی نگویم او مثل من است و چرا خود را برای او به زحمت بیندازم. بعد از مصاحبه و تحقیق است که حجاب‌ها کنار می‌رود و می‌بینم او را به‌اندازۀ واقعیت‌هایش نمی‌شناختم. 🆔 @Sourehmagazine