eitaa logo
📀 کتابخانۀ صوتی_تصویری همراه
666 دنبال‌کننده
921 عکس
230 ویدیو
495 فایل
📣 صدها کتاب صوتی از بزرگترین رمانهای ایرانی و خارجی ✅ بهمراه بهترین کتابهای صوتی مذهبی و دفاع مقدس ✅ ده ها پادکست صوتی ادبی، تاریخی و مستندهای کمیاب ودیدنی .... ارتباط با ما 👇 @hasanasef
مشاهده در ایتا
دانلود
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 1 - 5 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 6 - 10 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 11 - 15 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 16 - 20 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
📗معرفی کتاب ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری داستان کتاب کنیز ملکه مصر، ظاهرا واقعی است و میکل پیرامو آن را از زبان یونانی باستان به زبان امروزی ترجمه کرده است. نویسنده واقعی آن گرچه مصری بود، اما نمی‌ توانست به خط مصری بنویسد ولی زبان یونانی را خوب آموخته بود. این کتاب یک رمان تاریخی در مورد کلئوپاترای هفتم، ملکه مصر است که از زبان زنی به نام “شرمیون” روایت شده است. شرمیون یک کنیز مصری و در خدمت کلئوپاترا بود که خاتون خود را عمیقاً دوست می‌داشت و وفاداری او بی چون و چرا بود. این کتاب از دو جهت حائز اهمیت است: نخست آنکه ضمن معرفی مصر و اسکندریة آن زمان، از شگفتی‌های آن سرزمین، آداب ورسوم مصریان و عادات درباریان سخن می‌گوید و دوم اینکه منبع بسیار خوبی برای شناختن ملکة مصر باستان یعنی کلئوپاترا است. کتاب کنیز ملکه مصر که نام اصلی آن کلئوپاترا ملکه نیل (Cleopatre reine du Nil) است از زبان نزدیک‌ترین فرد به ملکه کلئوپاتر یعنی شرمیون روایت می‌شود؛ شرمیون بیشتر از آنکه کنیز ملکه باشد، دوست او بود و از کودکی به اصرار کلئوپاتر همراه با او در کلاس‌های درس شرکت می‌کرد و زنی باسواد و دانا بود. روایت شرمیون از دوران کودکی آغاز می‌شود و زندگی اسرارآمیز کلئوپاتر را تا زمان مرگ بازگو می‌کند. شرمیون در تمام دوران زندگی کلئوپاتر حضور داشته و از جزیی‌ترین روابط عاشقانه ملکه تا مسائل سیاسی مطلع بوده و آن‌ها را به صورت خاطرات مکتوب کرده است. رمان کنیز ملکه مصر در قالب زندگی کلئوپاتر، به افراد و رخدادهای بزرگ تاریخی نیز می‌پردازد. ژولیس سزار و آنتونی مارک از شخصیت‌های مشهوری هستند که در این روایت حضور دارند و هر دو روابط عاشقانه‌ای با کلئوپاتر دارند. کتاب کنیز ملکه مصر تنها زندگی روزمره و روابط عاشقانه ملکه را شامل نمی‌شود بلکه از دوران روم و مصر باستان نیز صحبت کرده و به مسائل سیاسی آن دوران نیز می‌پردازد. شرمیون به دلیل نزدیکی که با ملکه داشت در محافل و مجالسی شرکت می‌کرد که هیچ خدمتکاری اجازه‌ی حضور در آنجا را نداشت، بنابراین روایات او مستند هستند. شرمیون کلئوپاتر را زنی سیاست‌مدار، باهوش و بسیار زیبا توصیف کرده است که با همین زیبایی و جذابیت خیره‌کننده، دو پادشاه روم را به سوی خود کشاند که باعث رقم خوردن جنگ‌هایی در تاریخ شد. کلئوپاتر ابتدا روابط عاشقانه‌ای را با ژولیس سزار و سپس با آنتونی شروع کرد که از هر دوی آن‌ها صاحب فرزند نیز شد. بعد از کشته شدن سزار و آشفتگی‌های سیاسی که رخ می‌دهد، نقطه‌ی اوج کتاب شکل می‌گیرد.... 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 21 - 25 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 26 - 30 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 31 - 35 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 36 - 40 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 41 - 45 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 46 - 50 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻
🎧 کتاب صوتی ✍️نویسنده: مترجم: ذبیح الله منصوری 🎙 راوی: 🔹در 54 قسمت در بخشی از کتاب کنیز ملکه مصر می‌خوانیم: من تا آن روز تصور نمی‌کردم که پیر شده باشم، چون هر مرتبه که نظر به آینه می‌انداختم، رخسار خود را مثل روز قبل می‌دیدم. گرچه قدری موهایم _ به‌خصوص در طرفین سر _ سفید شده بود، ولی من سفیدی آن مقدار از مو را دلیل بر پیری نمی‌دانستم و خویش را جوان می‌دیدم. در مصر زن‌ها موی خود را رنگ می‌کردند و زن‌های اشراف هر چند روز یک مرتبه رنگ موی سر را مطابق رنگ لباس خود تغییر می‌دادند و کسی به آن‌ها نمی‌گفت که پیر شده‌اید، در آن صورت برای چه من که شرمیون هستم، برای مقداری موی سفید که در سرم نمایان شده، مضطرب شوم و خود را پیر بدانم؟ اما دو دندان جلوی دهان من افتاده‌اند و من بعد از دیدن هریسه و شنیدن صدای او از وحشت لرزیدم، زیرا چون هریسه دندان‌های جلو نداشت، نمی‌توانست درست تکلم کند و کلمات وقتی از دهانش خارج می‌شدند، طوری به گوش می‌رسیدند که انسان را متنفر می‌کرد.... 💢 قسمت 51 - 54 (پایان) 📀 کتابخانۀ صوتی _ تصویری همراه ⬇️ 📡 @sovtitasviri 🔻🔻🔻