eitaa logo
1.5هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
28 فایل
ا﷽ اسلام دین افراد #مجاهدی است که دنبال حق وعدالتند دین کسانی که‏ #آزادی واستقلال میخواهند مکتب مبارزان ومردم #ضداستکبار است اینجامحلی برای #عبور 👈🏻توقف نکن 🌪موجیم که آسودگی ماعدم ماست @sarbazejangeegtesad ماضَعُفَ بَدَنٌ عمّاقَوِيَت علَيهِ النِّيَّة
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا این بار می‌خواهد سپاهش خار و خس باشد برای خواری دشمن همین بایست بس باشد خدا اهل ستم را بر زمین گرم خواهد زد و شاید از زمین گرم منظورش طبس باشد طبس را شهر بی‌دیوار می‌پنداشتید اما گمان هرگز نمی‌بردید مانند قفس باشد طبس با خاکریز جبهه یکسان است تا وقتی که ما را دشمنی همچون شما در پیش و پس باشد غم این خاک بالین شما را سخت می‌گیرد غمش حتی اگر اندازۀ بال مگس باشد.. برای جبهه دلتنگیم و می‌جنگیم و می‌جنگیم و می‌جنگیم و می‌جنگیم تا وقتی نفس باشد _ضد_استکباری _ شعر
خواهی که بگویم چه کس ایمان دارد آری آنکس که به دل سوز هرانسان دارد عمل صالح و پیگیری آن نیست هنوز چقد این قوم ببین قاری قرآن دارد نکند طی طریق بر عمل و نص رسول مدعی گشته و او گفته که عرفان دارد تو در آسایشی و هیچ نبینی سختی بنگر حب علی راه به زندان دارد جگر شیر نداری به ره عشق مرو مدعی لاف مزن، گو چه کسی آن دارد در خور و خوابی هر دم بروی سوی دگر مکنی فرق مگر، این که هر حیوان دارد تو مزن حرف، عمل کن که همی دین مبین قاری و مدعی و لاف فراوان دارد گفت عاشق که برو اندر ره عشق عشق را ره بنگر رهبر ایران دارد بچکان قطره اشکی که ببینی رخ او زان تفضل که خدا از پس باران دارد تا سرا پرده حق راه رویم اما خب هرچه دارد دل ما هم زشهیدان دارد به ره قدس رویم و به لب این را گوییم آری این قوم رگ و غیرت سلمان دارد -مورخ8اردیبهشت1402
چقدر کم شده در شهر مردِ باغیرت! چقدر آینه گل کرده است تاغیرت...! چه داغ های نفس گیر تازه ای دیدیم چه داغ ها که ندیدیم! مرحبا غیرت! چه فتنه ها که نکردند آسمان جُل ها گرفته طاقتِ چشمان هیز را غیرت چقدر عشوه زیاد است بین بعضی ها رواست داغِ شهادت کند به پا غیرت برای عزتِ آزادگی به پا خیزیم اگر چه داغ شود در عزای ماغیرت و باز آمده تابوت ِیک شهیدی که... درود بر شرفِ مردهای با غیرت سلام شهیدغیرت
ا شاید انروز در این معرکه میترسیدیم دیدی امروز در این بزم چه میرقصیدیم گر نبود، قافیه هجرت و امید و ما ز عشق تو شها، لیک چه میفهمیدیم گر نبودیم در این معرکه، ما تا ته کار ما به دور تو چو پروانه چه میچرخیدیم مثل لالایی اگر گوش بدادیم به غیر ما چو خرسی در این غار،چه می خوابیدیم دشمن از پشت زده خنجر و گویا فهمید آری آری ز برایش به خدا تهدیدیم گر بیایی به سرم، اذن دهی تا دم صبح ما بجای پدری دست تو می بوسیدیم مورخ13اردیبهشت1402
"سیمرغ" تو سر سیمرغ و ما هم پای او من کنم جان را فدای رای او گر رسم اندر کنارش لحظه ای کی، زخود دارم نشانی وانگهی رستن از خود، شرط بودن با شما کی تواند بودن انکه گفته ما گر بدانی تا رسیدن دم خوش است خواندن این بیت عطارم خوش است " من چنان درعشق گل مستغرقم کزوجود خویش محومطلقم " 🌱 چون بگفتم، تا شوم من سوی تو من کجا جویم کجا شد کوی تو؟!؟ گر زخود چیزی ندارم لیک من ای سر و جان ای فدایت جان و تن تا جدا گردم ز این ما و منی باید از خود بگذرم چون تو منی نیست باشم، نیست بودم از عدم هم تویی با من به هر راه و قدم گشته پایان حرف ما با روی یار من نمیدانم کجا شد کوی یار چون نیاید عشق او اندر کلام پس سخن کوتاه باید والسلام... مورخ18اردیبهشت1402_
"در زدن یار" لیک از عشق پری، رخ پیشه ای شیر عاشق گشته اندر بیشه ای گر که باشد راه عشق دور و دراز هجروعشق است درمثل مانند راز هرکه را او عاشق و خواهان شود بر در او بی صدا، در شب رود از طریق دیگری در میزند از ره غیر از سخن دم میزند تا بگوید هر دمی ذکر خدا آری ان شه میزند در با بلا👌 هر بلایی سوی تو، همچون دری گر نگویی ذکر حق، تو کافری انقدر گو ذکر یار اندر خفا تا گشاید باب اخر آن خدا مورخ18اردیبهشت1402
شعر: رزق حیران این چه رزقی است برایش بروی شهربه شهر یابرایش شدی حیران و کنی حتی قهر گر بدنبال گشایش شدی و منتظری از برایش بشو بیدار بمان تا خود فجر تو نرو راه دگر جز گذر ازمال خودت گره را وا نکند جز عمل و حتی نذر گر بخواهی، برسی، هیچ نخوابی تا صبح مشوی خسته و باید بروی تا خودحشر بشنو این نکته و اندر دل خود راهی بین قدر خود کن تو مدام و ثمرش تا شب قدر ازبرای ره حق ،منتظری بی عملی گنهت بیش بود از چه کنی حتی صبر 🔹اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَيْسَ لِي عِلْمٌ بِمَوْضِعِ رِزْقِي وَ إِنَّمَا أَطْلُبُهُ بِخَطَرَاتٍ تَخْطُرُ عَلَى قَلْبِي فَأَجُولُ فِي طَلَبِهِ الْبُلْدَانَ فَأَنَا فِيمَا أَنَا طَالِبٌ كَالْحَيْرَانِ😶
شعر: بی یار نسبت من به حرم نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من مدعی منع کند کزچه زتو دم زده ام وصف تو کار است هیج نیاید به سخن من رسم پیش شما، باز کنی آغوشت حال من پیش شما همچو غریبی به وطن خواهشی دارم از آن جمع قشنگ خوبی که دعایی بکنندم نشوم عهد شکن بعدترک گنهم من برسم تا خود عرش این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد کور گشته نگهم، تا برسد پیراهن . زارعی مورخ26اردیبهشت در راه عشق. کربلا ❤️❤️❤️
شعر: شکر نعمت من و این روضه ها الحمدلله شدم من با خدا الحمدلله بگفتم یاحسین تا درب خیمه بماند این صدا الحمدلله نباشد او غریب و در بیابان بگفتم این دعا الحمدلله برات کربلا، مشهد گرفتم بگفتم یارضا، الحمدلله درون سینه دردی بود پنهان گرفتم من شفا الحمدلله بدستم داده جام درد وماتم درون هر بلا الحمدلله بقربش هردمی دردی خریدم نگفتم من "چرا؟ " ، الحمدلله شهادت شد در فیض الهی به دیدار خدا الحمدلله نه ترسی دارم و آخر نه حُزنی بگشتم من رها الحمدلله درون خیمه اش یک لحظه ماندم چو دیدم من صفا الحمدلله برای دیدنش، گفتم فدایت نکردم من خطا الحمدلله بروی زانوی او سر نهادم سر و جانم فدا الحمدلله زارعی مورخ 29تیر 1402
بسم رب العصر خبر آمد که ازشیراز رسیده شور و احساسی که پیچیده است در کوچه شمیم غنچه ی یاسی همی ان جانی خونی، عزیز دیگری را برد که آری ان شهید اسمش غلام عباس عباسی زارعی
خوشا دردی که درمانش تو باشی خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا چشمی که رخسار تو بیند خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوشا آن دل که دلدارش تو گردی خوشا جانی که جانانش تو باشی خوشی و خرمی و کامرانی کسی دارد که خواهانش تو باشی چه خوش باشد دل امیدواری که امید دل و جانش تو باشی همه شادی و عشرت باشد ای دوست در آن خانه که مهمانش تو باشی گل و گلزار خوش آید کسی را که گلزار و گلستانش تو باشی چه باک آید ز کس آن را که او را نگهدار و نگهبانش تو باشی مپرس از کفر و ایمان بی‌دلی را که هم کفر و هم ایمانش تو باشی مشو پنهان از آن عاشق که پیوست همه پیدا و پنهانش تو باشی برای آن به ترک جان بگوید دل بیچاره تا جانش تو باشی عراقی طالب درد است دایم به بوی آنکه درمانش تو باشی امام زمان
بیاد اربعین
شیخ بهایی شیخ بهایی » نان و حلوا » بخش ۴ - فِی التَّأَسُّفِ وَ النّدامَةِ عَلیٰ صَرْفِ الْعُمرِ فیما لایَنْفَعُ فِی الْقِیامَةِ وَ تأْویلِ قَولِ النَّبیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم: «سُؤْرُ الْمُؤْمِنِ شِفاءٌ» قَدْ صَرَفْتَ الْعُمرَ فی قیلٍ وَ قال یا نَدیمی قُمْ، فَقَدْ ضاقَ الْمجال وَ اسْقِنی تِلْکَ الْمدامَ السَّلْسَبیل اِنَّها تَهْدی اِلیٰ خَیْرِ السَّبیل وَ اخْلَعِ النَّعْلَیْنِ، یا هٰذا النَّدیم اِنَّها نارٌ أَضائَتْ لِلْکَلیم هاتها صهباء من خمر الجنان دَعْ کئوسا وَ اسْقِنیها بِالدّنان ضاقَ وَقْت الْعُمرِ عَنْ آلاتِها هاتها منْ غَیرِ عصر هاتها قُمْ اَزِلْ عَنّی بِها رسمَ الْهموم اِنَّ عُمری ضاعَ فی عِلْمِ الرّسوم قُلْ لِشَیْخٍ قَلْبُهُ مِنْها نفور لا تَخَفْ، اللهُ تَوّابٌ غَفور علْم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل، نه حال طبع را افسردگی بخشد مدام مولوی باور ندارد این کلام وه! چه خوش می‌گفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز: کُلُّ مَنْ لَمْ یَعْشقِ الْوَجْهَ الْحَسَن قَرِّبِ الْجُلَّ اِلَیْهِ وَ الرَّسَن یعنی: «آن کس را که نبْوَد عشق یار بهر او پالان و افساری بیار» گر کسی گوید که: از عمرت همین هفت روزی مانده، وان گردد یقین تو در این یک هفته، مشغول کدام علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟ فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم هندسه یا رمل یا اعداد شوم علم نبود غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی علم فقه و علم تفسیر و حدیث هست از تلبیس ابلیس خبیث زان نگردد بر تو هرگز کشف راز گر بود شاگرد تو صد فخر راز هر که نبود مبتلای ماهرو اسم او از لوح انسانی بشو دل که خالی باشد از مهر بتان لتّهٔ حیض به خون آغشته دان سینهٔ خالی ز مهر گلرخان کهنه انبانی بود پر استخوان سینه، گر خالی ز معشوقی بوَد سینه نبوَد، کهنه صندوقی بوَد تا به کی افغان و اشک بی‌شمار؟ از خدا و مصطفی شرمی بدار از هیولا، تا به کی این گفتگوی؟ رو به معنی آر و از صورت مگوی دل که فارغ شد ز مهر آن نگار سنگ استنجای شیطانش شمار این علوم و این خیالات و صُوَر فضلهٔ شیطان بوَد بر آن حجر تو، بغیر از علم عشق ار دل نهی سنگ استنجا به شیطان می‌دهی شرم بادت، زانکه داری، ای دغل! سنگ استنجای شیطان در بغل لوح دل، از فضلهٔ شیطان بشوی ای مُدرّس! درس عشقی هم بگوی چند و چند از حکمت یونانیان؟ حکمت ایمانیان را هم بدان چند زین فقه و کلام بی‌اصول مغز را خالی کنی، ای بوالفضول صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از اصول عشق هم خوان یک دو حرف دل منوّر کن به انوار جَلیّْ چند باشی کاسه لیس بوعلی؟ سروَر عالم، شه دنیا و دین سُؤْر مؤمن را شفا گفت ای حزین سؤر رسطالیس و سؤر بوعلی کی شفا گفته نبیِّ منجلی؟ سینهٔ خود را برو صد چاک کن دل از این آلودگی‌ها پاک کن یکی از. برترین اشعاری که مبانی بسیاری در ان نهفته است
بسم الله الرحمن الرحیم شعر: برای او این سخن را به تو گفتم،تو مزن با دگران رفته ام سوی خدا هیچ نباشم نگران ما گذشتیم زدنیا و گذشت از سرما همره ما نشود، دیده کوته نظران ما چو گفتیم، که هستیم در این وادی خیر پس ندا امد و گفت ای ز خدا بی خبران که نباشد به حقیقت به جهان جز اثرش این بیاموخته ایم از ره شوریده سران تو بدان در ره عشقش نزنی حرف دگر چون بیامد به برم همدم خونین جگران همه مشتاق شدیم تا که کجا رفته دگر زلف او هیچ نباشد به کف شانه زنان تو بدان در طلبش جن و ملک در به دراند همه هر شام و سحر از غم او مویه کنان فُطرسم گریه کند تا به تقرب برسد تو ببین کل ملک ، بهر غمش سینه زنان شده ای مدعی و، دمی زنی از کون و مکان تو خودت را که ببینی، بهر تو باشم نگران زارعی- مورخ۸مهر۱۴۰۲ درمسیر_ ساعت۲۳
هر گدایــے بهر روزے گفته اے کارے کند من گدایــے با کلاسم با قلم🖊 در مــےزنم.... صبح است و ذکر ما علی الدام السلام علیک یا صاحب الزمان🌹
ای عاشق فرزانه و ای همره دوست دل دادن و دل سپردن دل نیکوست بی دل نروی به محضرش ای دل من تا بوده دل و نبود دل محضر اوست زارعی۲۴خرداد
چون که عاشق میشوم امروز و فردا بیشتر حرف دل را میخورم ،چشمم نگارا بیشتر تا که دل را میبرم برسوی کوی عاشقی کفش را چون میکنم ، پرواز دل را بیشتر (کفش=تعلقات دنیا) چشم من از عشق تو خوابی ندارد تا دمی بنگرد روی تورا ،دردم مداوا بیشتر تک درخت عاشقی تا پر ثمر باشد به دل باغبانی در دلم ، مجنون لیلا بیشتر ناز از معشوق و باشد هم نیاز از سوی ما میکنم با عشوه هایت من مدارا بیشتر آمدی در کوی عشق و بی کلام و با سکوت گفته ای که عاشقم ، آری تو از ما بیشتر زارعی ۳۱تیر ۱۴۰۳
یک شعر بداهه مگر میشه خدارو نیابی؟؟؟؟ نمی بینی عالم همه تجلی اوست
نه از بعدت زما دوری نه از قربت به ما نزدیک نه درنوری نه درکوهی نه درروشن نه درتاریک تو در اشیاء گنجیدی و اشیا در تو ناگنجد هزاران نکته در عالم نهان کردی چومو باریک ساروی
ای کاش که برخوان تومهمان شده باشیم با نور نگاه تو مسلمان شده باشیم ای منجی عالم تو که خورشید جهانی حاشا که ز خیال تو پریشان شده باشیم هرچند صباحی نرسد دست به معشوق از نباید که پشیمان شده باشیم با دست تو آباد شدیم خواب ببینند با دست رقیبان تو ویران شده باشیم ای کاش بمیریم و نیاید دگر آن روز بر خوان کسی غیر تو مهمان شده باشیم ما دم نزنیم ،چون و چرا هم که نگوییم چون شیخ بها صاحب عرفان شده باشیم روزی نرسد ،تا که بمانیم به عالم از چشم پریشان تو پنهان شده باشیم گر ترک گنه باشد و از سوی تو توفیق رزمنده ی یک گوشه ی میدان شده باشیم در خیمه ی پر فیض شما راه بیابیم از نور رخت ،کاش چو سلمان شده باشیم تو امر نما جان و دل من به فدایت جانا بنگر گوش به فرمان شده باشیم زارعی،مورخ ۱شهریور ۱۴۰۳ _ عراق
ماییم و غم دوری از یار و دگر هیچ ما دایره او نقطه پرگار و دگر هیچ تا دل نرود جانب دلدار،مریض است از هجرغمش گشته چوبیمار و دگر هیچ بیدار بمان صبح وصالش برسد چون خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ از یار مشو غافل و یادش نشود کم افسوس بودحاصل این کار و دگر هیچ کابوس گرانبار بود دایره ی چرخ حاصل نبرد جز دل بیدار و دگر هیچ چون عارف و استاد ندیدیم به ایام بس حاصل ما جبه و دستار و دگر هیچ چون رشته ی امید به آن یار گرفتی محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ گویند بیایی تو به هنگامه ی مرگم ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ❤️ زارعی مورخ۲شهریور۱۴۰۳_عراق
سلام رفیق جا مانده اگر دلتنگ یاری اگر محزون و زاری اگر تنها نشستی برایش بی قراری در این دنیای ظلمت به دنبال بهاری تو مشتاقی به مولا حسین را دوست داری❤️ بداهه زارعی_صبح۴شهریور۱۴۰۳ عراق
ای ذریه ی حضرت آدم ای سید و از تبار خاتم هرچند دراربعین نباشی تقدیم توشد تمام حالم سیدعلی ای عزیز قلبم دلتنگ تر از تمام عالم بداهه _ زارعی
بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود* امام خامنه ای ◇ای دل، درپی کار و امر بیهوده مرو ◇دنبال امور سخت نادیده برو ◇تا قله ی عشق ،تو بی کس وکار شوی* ◇از سختی راه تو لحظه ای خسته مشو * (لا تستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله) زارعی_ خرداد۱۴۰۳