هدایت شده از جلسات سها در قم
💠 حلقه هماندیشی و متنخوانی کتاب "هنر و حقیقت" اثر دکتر داوری اردکانی
👤 با حضور آقای سیدرسول فاطمی (@sr_fatemy)
▪️ جلسه سوم
⏱ جمعه ۲۶ خرداد ساعت ۱۷:۱۵
📍قم، خ گلستان، نبش کوچه۴، خانه مصلحان، طبقه زیرین
موقعیت در نشان:
https://nshn.ir/f3QbsJ0H_xQQMI
🔸شرکت برای عموم (برادران و خواهران) آزاد است.
👈🏻جهت دریافت فایل کتاب و عضویت در گروه به آیدی @alirooholamin پیام دهید...
┄┅═✧❁✧═┅┄
▪️ @SohaQom
کانال اطلاعرسانی جلسات سرای هنر و اندیشه(سُها) در قم
09 مقاله زبان.mp3
46.71M
🎧 متن خوانی:
📔#مقاله_زبان
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۹
🔹 @sr_fatemy
20 یاد و خاطره نزد حافظ و هایدگر.mp3
47.87M
🎧متن خوانی کتاب:
#یاد_و_خاطره_نزد_حافظ_و_هایدگر
✍🏻 دکتر صافیان
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۲۰
🏷 لینک تهیه کتاب
❌ متاسفانه جلسه قبلی ضبط نشده است.
🔹 @sr_fatemy
21 یاد و خاطره نزد حافظ و هایدگر.mp3
47.43M
🎧متن خوانی کتاب:
#یاد_و_خاطره_نزد_حافظ_و_هایدگر
✍🏻 دکتر صافیان
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۲۱
🏷 لینک تهیه کتاب
🔹 @sr_fatemy
02 قصه داستان.mp3
40.52M
🎙...قصه داستان...
خواندن آثار ادبی دنیای جدید (رُمان)
مجلس دوم،
داستان "درخت کریسمس و ازدواج" اثر #فئودور_داستایفسکی
۲۱ خرداد ماه ۱۴۰۲
#قصه_داستان
@sr_fatemy
10 مقاله زبان.mp3
52.14M
🎧 متن خوانی:
📔#مقاله_زبان
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۰ (پایانی)
🔹 @sr_fatemy
17 چه باشد آنچه خوانندش تفکر.mp3
17.1M
🎧 متن خوانی کتاب:
📔#چه_باشد_آنچه_خوانندش_تفکر
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۷
🔹 @sr_fatemy
03 فلسفه زبان غیر از علم زبانشناسی است.mp3
70.55M
🎧 متنخوانی کتاب #هنر_و_حقیقت
📔 مقاله: #فلسفه_زبان_غیر_از_علم_زبانشناسی_است
✍🏻 دکتر داوری اردکانی
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۳ (مقاله: فلسفه زبان غیر از علم زبانشناسی است)
📍جلسات شهر قم (@SohaQom)
🔹 @sr_fatemy
#زبان #ثنویت_افلاطونی
22 یاد و خاطره نزد حافظ و هایدگر.mp3
46.73M
🎧متن خوانی کتاب:
#یاد_و_خاطره_نزد_حافظ_و_هایدگر
✍🏻 دکتر صافیان
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۲۲
🏷 لینک تهیه کتاب
🔹 @sr_fatemy
#حقیقت #اگزیستانس #دازاین #شاکله
23 یاد و خاطره نزد حافظ و هایدگر.mp3
61.68M
🎧متن خوانی کتاب:
#یاد_و_خاطره_نزد_حافظ_و_هایدگر
✍🏻 دکتر صافیان
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۲۳
🏷 لینک تهیه کتاب
🔹 @sr_fatemy
#حقیقت
11 تولد زیست سیاست.mp3
27.21M
🎧 متن خوانی کتاب:
📔#تولد_زیست_سیاست
✍🏻 میشل فوکو
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۱
🔹 @sr_fatemy
12 تولد زیست سیاست.mp3
24.73M
🎧 متن خوانی کتاب:
📔#تولد_زیست_سیاست
✍🏻 میشل فوکو
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۲
🔹 @sr_fatemy
03 انسان شاعرانه سکنی میکند.mp3
70.5M
🎧 متن خوانی مقاله:
📔 #انسان_شاعرانه_سکنی_میکند
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۳
🔹 @sr_fatemy
04 انسان شاعرانه سکنی میکند.mp3
66.88M
🎧 متن خوانی مقاله:
📔 #انسان_شاعرانه_سکنی_میکند
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۴
🔹 @sr_fatemy
05 انسان شاعرانه سکنی میکند.mp3
80.48M
🎧 متن خوانی مقاله:
📔 #انسان_شاعرانه_سکنی_میکند
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۵
🔹 @sr_fatemy
06 انسان شاعرانه سکنی میکند.mp3
36.17M
🎧 متن خوانی مقاله:
📔 #انسان_شاعرانه_سکنی_میکند
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۶ (پایانی)
🔹 @sr_fatemy
13 تولد زیست سیاست.mp3
31.15M
🎧 متن خوانی کتاب:
📔#تولد_زیست_سیاست
✍🏻 میشل فوکو
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۳
🔹 @sr_fatemy
18 چه باشد آنچه خوانندش تفکر.mp3
54.17M
🎧 متن خوانی کتاب:
📔#چه_باشد_آنچه_خوانندش_تفکر
✍🏻 مارتین هایدگر
🎙سید رسول فاطمی
▪️جلسه ۱۸
🔹 @sr_fatemy
اراده سیاسی برای توسعه.mp3
92.14M
🎧 #اراده_سیاسی_برای_توسعه
🎙سید رسول فاطمی
🔘 برنامه گرانش
🔹 @sr_fatemy
﷽ #یادداشت
🔖 ارتباط نقد تجدد با درک ضرورت خروج از توسعهنیافتگی
✍🏻 سید رسول فاطمی ( @sr_fatemy)
[قسمت اول]
🔸 گفت: راستش من هنوز نمیفهمم چگونه استاد داوری اصرار میکند نظرش در باب توسعه منافاتی با نظرات سابقش درباره غرب و تجدد ندارد!
🔹 گفتم: چطور مگر؟
🔸 گفت: خب روشن است ایشان اگر نه غرب ستیز بی شک پیش از این و حتی همین الان -البته کمتر از قبل- غرب و تجدد را نقد کرده و میکنند اما در عین حال در سالیان اخیر بر ضرورت توسعه و لزوم اقبال به آن تاکید میکند. من کاری به تغییر مواضع اشخاص ندارم ولی به سختی میتوانم این دو موضع را با هم جمع کنم.
🔹 گفتم: اتفاقاً به نظر من نه تنها این دو به اصطلاح شما موضع منافاتی با هم ندارند بلکه درک ضرورت توسعه منوط و مسبوق به نقد تجدد است و این دو در اصل و اساس با هم مناسبت دارند و در مقابل دفاع از تجدد است که راهی به درک ضرورت توسعه نمیبرد.
🔸 گفت: میشود بیشتر توضیح دهید
🔹 گفتم: ببینید ایشان در این سالیان اخیر وقتی توجهات را به توسعه جلب کردند همیشه از امکان توسعه سخن گفتند البته امکانی که کم کم به ضرورت بدل میشود.
🔸 گفت: این چه ربطی به نقد تجدد دارد ؟
🔹 گفتم: ربطش اینجاست که نقد تجدد به معنی مخالفت با آن نیست و در حقیقت مخالفت همانقدر از نقد دور است که دفاع. نقد به معنی مطلق ندانستن و مطلق نساختن تجدد است در واقع نقد به معنی کانتی همه چیز را از اطلاق میاندازد از جمله تجدد را.
🔸 گفت: هنوز هم متوجه ارتباط نشدهام.
🔹 گفتم: مدافع تجدد و مداحش متوجه حقیقت تاریخی آن نیست و به همین جهت کاری به امکان و ضرورت ندارد او تجدد را طبیعی میداند نه تاریخی و به نظرم به همین خاطر است که خود استاد میفرمایند روشنفکران مدافع تجدد از تعبیر امکان و به ویژه ضرورت در وصف توسعه برآشفتهاند و او را بابت تفوه به آن ملامت کردند.
🔸 اندکی سکوت کردم که گفت: گوشم با شماست ادامه دهید.
🔹 گفتم: استاد داوری نمیگویند علی رغم انتقادات سابقم تجد خوبیهایی هم دارد که عَلی ایُّ حال چشم پوشیدنی نیستند و ما هم مثل همه باید قدر آنها را بدانیم و مثلاً علم و دموکراسی و ارزشها و ایدهآلهای عصر روشنگری غنیمتند.
🔸 گفت: ولی اینکه حرف بدی نیست.
🔹 گفتم: نه بد نیست ولی به تعبیر استاد اگر نه احمقانه خیلی ساده لوحانه و بیمعنی است چون اصلاً صحبت خوبیها و بدیهای تجدد در میان نیست و همانطور که عرض کردم خوب انگاشتن تجدد و یا مثلاً برخی ابعادش با بد انگاشتن تمام یا برخی وجوهش هیچ یک ربطی به نقد و تفکر تاریخی ندارد و در مقابل درک ضرورت توسعه در حال حاضر جز با آنها یعنی نقد و تفکر تاریخی میسر نمیشود
🔸 گفت: برگشتیم سر خانه اول و همان مدعای سابق.
🔹 گفتم: چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم ولی اجازه بدهید یک بار دیگر به آنچه گفتیم فکر کنیم.
🔸 گفت: با کمال میل.
🔹 گفتم: عرضم این بود که اگر تجدد را طبیعی بینگاریم دیگر تاکید بر لزوم توسعه معنی ندارد چون تجدد میشود یکی از مراحل تکامل تاریخی بشر که توسعه یافتهها آن را درک کردند و بقیه هم از قافله کمال عقب ماندهاند ولی خودتان میدانید که استاد داوری این نسبت با تجدد و مثلاً تعبیر عقب مانده را مانع درک وضعیت توسعه نیافتگی میدانند.
🔸 گفت: با این حساب مدافعان تجدد حق دارند از تعبیر امکان و به ویژه ضرورت ناراضی باشند چون انگار ایشان توسعه را مِن باب اَکلِ مِیته روا داشتند
🔹 گفتم: البته که نظر استاد این نیست و این تعابیر سوء تفاهم را بیشتر میکند تعبیر فقهی مذکور هم ربطی به تاریخ و احوال تاریخی بشر ندارد و بیشتر به رعایت اقتضای حال و زمان مربوط است در حالی که تفکر تاریخی امری ورای صرف درک اقتضائات زمان است.
🔸 گفت: من هنوز جواب سوال قبل را نگرفتم ولی حقیقتش برداشتم از تفکر تاریخی همیشه همین بوده یعنی درک اقتضائات زمان.
🔹 گفتم به شما توصیه میکنم نظر میشل فوکو درباره مقاله روشنگری چیست کانت را مطالعه کنید.
🔸 گفت اتفاقاً استاد داوری هم چند مرتبه به این نظر فوکو اشاره کردهاند و یک مقاله هم در همان عهد قدیم غرب ستیزانه شان در این باب دارند
🔹گفتم: کم لطفی میکنید.
🔸 گفت: ببخشید شوخی کردم منظورم همان احوال کتاب درباره غرب بود.
🔹 گفتم: بله حق با شماست عنوان مقاله کانت و منورالفکری است و در همان کتاب که فرمودید هم چاپ شده آیا آن را خواندهاید؟
🔸 گفت: بله ولی راستش با آن ارتباط چندانی نگرفتم.
🔹 گفتم: پس حتماً دوباره آن را بخوانید چون از اتفاق وضع داوری در برابر توسعه بیشباهت به وضع فوکو در برابر روشنگری نیست.
🔸 گفت: چطور؟
🔺 @sr_fatemy
[ادامه دارد...]
[قسمت دوم]
🔹 گفتم: همان موقع که داوری را فاشیست و علم ستیز میخواندند او نوشت که استقبال فوکوی منتقد مدرنیته از مقاله بنیانگذار مدرنیته برای اکثر اهل فلسفه تعجب برانگیز بوده و اینکه مدافعان مدرنیته پنداشتهاند که روشنگری و دعوت به آن داعیه حقی بوده که حتی فوکوی منتقد تجدد را هم برانگیخته تا آن را تایید کند.
🔸 گفت: مگر جز این است؟
🔹 گفتم: اگر فرصت رجوع به نظر فوکو را ندارید حتماً یک بار دیگر مقاله استاد داوری را بخوانید چون فوکو کاری به درست و غلط و خوب و بد رای کانت ندارد و در آن مقاله یعنی روشنگری چیست و لحن و فحوایش نشان ظهور تفکر تاریخی و چهارچوب اندیشهایی را میبیند که خود به آن تعلق دارد یعنی نقد.
🔸 گفت: کمی مهلت بدهید شما داشتید از فرق تفکر تاریخی با درک اقتضائات زمان حرف میزدید این چه ربطی به نظر فوکو دارد؟
🔹 گفتم: بله نزدیک بود فراموش کنم؛ فوکو در بحثش درباره مقاله کانت که البته چند جا به طرح آن پرداخته از جمله در ابتدای درس گفتارهای سال ۱۹۸۴ کلژدوفرانس به فرق فوق اشاره میکنند او نشان میدهد که کار کانت ورای اعتنا به لوازم و اقتضائات زمان که قبل از کانت هم همه فلاسفه بزرگ به آن التفات داشتهاند متوجه امر دیگری است و آن تبدیل فلسفه به پرسش از حقیقت حال حاضر است.
🔸 گفت: این فرقش با درک مقتضیات زمان چیست؟
🔹 گفتم: فوکو توضیح میدهد که کانت فقط با دید و تلقی فلسفی به بررسی زمانه و اوضاع و احوال دوران خودش نپرداخته که این بیشک قبلاً هم وجود داشته و از اسپینوزا و لایبنیتز تا ارسطو و افلاطون همگی به آن اعتنا داشته اند بلکه او اصلیترین وظیفه فلسفه را پاسخ به این پرسش دانسته که این چه زمانی است که در آن به سر میبریم و چه کاری در قبال آن میتوانیم انجام دهیم. فلسفه به قول فوکو با این پرسش تاریخی شده و شروع به تحقق میکند.
🔸 گفت: واجب شد نظر فوکو را مطالعه کنم؛ نمیدانم درست متوجه شدم یا نه اما به نظرم حق با شماست و وضع استاد داوری بیشباهت به وضع فوکو نیست.
🔹 گفتم: بله؛ نه داوری از نظرش برگشته و نه فوکو و هر دو هم مخالفانشان را به تعجب انداختند.
🔸 گفت: بسیار خوب میشود بازگردیم به سوال خودمان و کمی بیشتر در باب نسبت نقد تجدد و ضرورت توسعه توضیح دهید.
🔹 گفتم: بله عرض کردم که نقد تجدد به معنی تاریخی دانستن آن است کانت هم تجدد را طبیعی نمیدانست و الا بشر را بابت عدم درک و دریافت و اقبال به آن ملامت نمیکرد او هم عصرانش را نهیب میزند که از خواب مهجوری بیدار شوند و روشنگری هم در نظرش به معنی خروج از مهجوریت است اما دقت کنیم که نه فوکو و نه داوری به حقانیت دعوت او کاری ندارند و تاکید بر ضرورت توسعه هم ربطی به حقانیت تجدد ندارد و الا دیگر صحبتی از امکان و ضرورت نبود چون اتفاقاً این تذکرات با رویای کمال طبیعی بشر نمیسازد و بیشتر آن را آشفته میکند خلاصه کنم توسعه نیافتگی، عقب افتادگی از مرحلهای از مراحل رشد و کمال نیست؛ و کاملاً برعکس مولود همین تلقی از تجدد و نسبت ما با آن است. ما اگر قادر به نقد تجدد یعنی درک پیشامد تاریخی آن نشویم متوجه بلایی که بر سرمان آمده نخواهیم شد این بلا عقب افتادگی نیست بلکه بلای به تعبیر استاد داوری "بی تاریخی" است. طرفداران تجدد به چیزی کمتر از تعظیم و تحسین و تمجید از تجدد و توسعه رضایت نمیدهند و چون تجدد را مطلق میدانند توسعه را هم طبیعی میانگارند و اگر در راه آن ناکامی ببینند کاری به تاریخ و بی تاریخی ندارند و یقه ی این و آن سیاست حزب و شخص را میگیرند. دوباره میگویم اصلاً بدون نقد تجدد -که گفتیم به معنی درک رخداد تاریخی آنست- غیرممکن است که به حقیقت توسعهنیافتگی پی ببریم و متوجه امکان خروج از آن شویم، چون اصلاً درک امکان، منوط به تفکر تاریخی است و ربطی به طبیعت و مناسبات طبیعی -که قلمرو فعلیت است و تابع قانون احتمالات- ندارد. امکان توسعه یک امکان تاریخی است و بهاصطلاح خود استاد "فلسفی"؛ نه یک ظرفیت جامعهشناختی اقتصادی و ... البته که علمای علوم انسانی مدافعان تجدد اند و این شاید موجب تصور تناقض نقد تجدد و جلب توجه به امکان توسعه شده ولی این امکان جامعهشناسی و سیاسی و اقتصادی نیست؛ این یک امکان فلسفی و بهاصطلاح تاریخی است.
🔺 @sr_fatemy
[ادامه دارد...]
[قسمت سوم]
🔸 گفت؛ یعنی چه که بدون نقد تجدد، حقیقت توسعهنیافتگی درک نمیشود؟
🔹 گفتم: خدا رو شکر بحثمان بهجای خوبی رسید، البته این گردنه صعبالعبوری است ولی بیایید هر طور شده از آن عبور کنیم. اندکی مکث کردم و ادامه دادم: در رابطه ی توسعه و تجدد شاید بتوان دو نسبت متصور بود یکی نسبت قریب به ذهن و متعارف و دیگری نسبتی که ما از آن صحبت میکنیم، بیایید شق اول را بررسی کنیم؛ در تصور معمول تأکید بر ضرورت توسعه یعنی اصالت به تجدد و موافقت و همراهی با آن و در یک کلمه پرهیز از تردید در حقانیت آن؛ اما ما گفتیم بدون نقد تجدد، توسعهنیافتگی درک نخواهد شد؛ بنابراین آنچه در پی اصالت تجدد میآید آن چیزی نیست که ما گرفتارش هستیم و نسخه علاجش هم کارگر درد ما نخواهد بود.
🔸 گفت: آنچه که در پی اصالت تجدد میآید چیست؟ مگر همه از مدافعان و منتقدان تجدد بر توسعهنیافتگی ممالک عقبافتاده و جهانسومی یا هر تعبیر دیگری که بدان میدهند اتفاق ندارند؟
🔹 گفتم: قبلاً هم گفتیم مسئله، فهم ما از این تعابیر است.
🔸 گفت: یعنی این یک اختلاف لفظی است؟
🔹 گفتم: نه عرض کردم فهم ما از این تعابیر؛ تعابیر عقبمانده و جهان سومی و غیره، حجاب معضل توسعهنیافتگی اند و جلوی درک آن را میگیرند.
🔸 گفت: فرق توسعهنیافته با عقبمانده یا جهان سومی چیست؟
🔹 گفتم: میترسم از بحث دور شویم ولی بهنظرم رسید شاید بتوان مثالی روانکاوانه از وضعیتی که در آن گرفتاریم پیدا کنیم چون در حقیقت شباهتهایی -البته بیشتر راهزن- میان فلسفه و روانکاوی در نسبت با توسعهنیافتگی وجود دارد بهنحوی که میشود گفت ارتباط فیلسوف با جهان توسعهنیافته مثل ارتباط روانکاو با یک بیمار روانی است.
🔸 گفت: یعنی میگویید توسعهنیافتگی یک وضعیت روانی است؟
🔹 گفتم: نه ولی شاید وضعیت روانی خاصی قرین احوال توسعهنیافتگی باشد.
🔸 گفت: چه وضعیتی؟
🔹 گفتم: نوعی نارسیسیسم که زهدان توهم پیشاز مرگ است.
🔸 گفت: توهم پیشاز مرگ چیست؟
🔹 گفتم: فیلم "راننده تاکسی" اسکورسیزی را دیدهاید؟
🔸 گفت: بله.
🔹 گفتم: توهم پیشاز مرگ همان اوضاع روبهراه و بسامانی است که رابرت دنیرو بعد از آن حمام خون به توهمش تسلیم شده بود.
🔸 گفت: این چه ربطی به توسعهنیافتگی دارد؟
🔹 گفتم: نمیدانم اگر اسم سالهای سال در برهوت از پی سراب رفتن و باز به دیدن سرابی تازه ذوقزده شدن توهم نیست پس چیست؟
🔸 گفت: حالا چرا پیشاز مرگ؟
🔹 گفتم:منظور توهمی است که دردناکی بنبست یا انسداد بزرگی را مخفی میکند؛ مثل پوشاندن مهابت مرگ!
🔸 گفت: مثالی که میخواستید بزنید همین بود؟
🔹 گفتم: نه میخواستم ببینیم چطور روانکاو به بیمار نشان میدهد که چگونه بیماریاش مولود تصور او از مبنای مشکل و بیماری است، روانکاو برعکس پزشکان دیگر بیماری را با رفع عارضه خارجی درمان نمیکند او تصور بیمار را تغییر میدهد نه شرایط او را.
🔸 گفت: حالا این چه ربطی به رابطه فیلسوف و توسعهنیافتگی دارد؟
🔹 گفتم: فیلسوف در عرض تدوینگر برنامه توسعه و جامعهشناس و اقتصاددان مثل روانکاو در عرض سایر اطبا است. آنها توسعهنیافتگی را نتیجه اختلالی در رشد طبیعی میدانند ولی فیلسوف آن را مولود تصور ما از خود و رقیب و برداشتی که از وضع خودمان داریم میداند.
🔸 گفت منظورتان از رقیب، جهان توسعهیافته است؟
🔹 گفتم: بله.
🔸 گفت: این تصور از کجا آمده؟
🔹 گفتم: این تصور از غربزدگی آمده ولی غربزدگی یک عارضهی اخلاقی نیست. غربزدگی مثل خروج از مدار براثر برخورد شدید با یک سیارک یا یک سیاره است! همونطور که میدانید زمان لیل و نهاری (تقویمی) نتیجه گردش زمین بر مدار خودش و مدار خورشید است زمان فرهنگی هم نتیجه گردش در مدار تاریخ است و غربزدگی بیرون افتادن از این مدار. جهان توسعه نیافته مثل بیمار پارانوئید تنها در صورتی نجات مییابد که با داستان حقیقی روبرو شود و آن را بپذیرد. این مواجهه و قبول البته قبول شکست است.
🔸 گفت: خب من هم همین را میگویم که داوری شکست را قبول کرده و دست از نقد تجدد کشیده!
🔹 گفتم: نه این شکست، شکست در برابر تجدد نیست بلکه شکست در خروج از توسعه نیافتگی است. شکست مسیر موهوم و خیالی پیشرفت طبیعی، شکست رویاهای قرن هجدهمی و شکست توهم عصر روشنگری.
🔸 گفت: اینها که میگویید همه در فلسفه پست مدرن نیست؟
🔹 گفتم: چرا.
🔸 گفت: خوب پس چه ربطی به ما دارد؟
🔹 گفتم: استاد داوری در جایی میفرمایند عالم توسعه نیافته از جهاتی مثل آمریکاست!
🔸 گفت: بله شنیدهام.
🔹 گفتم: به نظرتان وجه این شباهت چیست؟
🔸گفت: نمیدانم.
🔺 @sr_fatemy
[ادامه دارد...]
[قسمت چهارم]
🔹 گفتم: به نظرم وجهش این است که توسعه نیافتگی عقب ماندن از قافله تجدد نیست، برعکس ابتلا به وهم مطلق بودن آن است. این وهم، وهم عصر اتوپیاست
🔸 گفت: و آمریکا...
🔹 گفتم: و آمریکا به قول بودیار تحقق این وهم است، آمریکا آرمانشهری تحقق یافته است.
🔸 گفت: یعنی میگویید آمریکا هم از قبول شکست سر باز زده؟
🔹 گفتم: دقیقاً آمریکا خود را پیروز جنگ دوم جهانی میداند ولی این جنگ در حقیقت پیروزی نداشت بلکه به قول لیوتار یک پایان تمام عیار بود!
🔸 گفت: بله و به قول داوری پایان ادعای قرن هجدهمی کندرسه. و بعد ادامه داد: اما آن قبول شکست چگونه راه خروج را باز میکند؟
🔹 گفتم: اولاً قبول شکست یعنی نقد تجدد و نقد تجدد یعنی فهم تاریخی بودن آن یا به تعبیر دراماتیک، کشف بُعد داستانی اش. تجدد، علمی و متدولوژیک نیست؛ بلکه تاریخی و دراماتیک است.
🔸 گفت: شما دائم بحث را پیچیده میکنید! من متوجه ربط قبول شکست با نقد تجدد شدم ولی ربطش با این تعبیر دراماتیک و داستانی را در نمییابم.
🔹 گفتم: قبول دارید مطاوی کتاب "درباره غرب" و یا "درباره علم" و امثالهم، نقد آشکار تجدد است؟
🔸 گفت: بله.
🔹 گفتم: آیا داوری آنجا کاری جز تعریف داستان غرب و تجدد کرده؟
🔸 گفت: یعنی درک تاریخی، درک و دریافت ادبی است؟
🔹 گفتم: نه، "داستان" که میگویم مرادم گونهایی ادبی نیست. داستان، گزارش سکونت شاعرانه انسان روی زمین است!
🔸 گفت: ولی تجدد -اگر نگوییم کل تاریخ غرب و فلسفه- به قول خود داوری میانهای با شعر ندارد!
🔹 گفتم: برای همین است که باید تجدد را نقد کنیم. ژست علمی و طبیعی تجدد جلوی درک حقیقت داستانی و تاریخیش را میگیرد.
🔸 گفت: این ژست، ژست پوزیتیویسم است، نیست؟
🔹 گفتم: بله اصلاً دعوا بر سر اثبات پذیری است و فلسفه که در طول تاریخش تا آغاز عصر پست مدرن همیشه سمبه علم را پر زور میکرده در واقع گور خودش را میکنده چون مسائل علم با جهان علم فرق دارد. مسائل علم ،متدولوژیکاند ولی درک عالمِ علم که عالم ساختن و صورت بخشیدن به جهان است، درک علمی نیست بلکه درک تاریخی و شاعرانه است.
🔸 گفت: خیلی عجیب است یعنی داوری که همیشه به ضدیت با علم و تجدد و توسعه متهم بوده و از سوی روشنفکران به عنوان مقصر اصلی توسعه نیافتگی قلمداد میشده در واقع شاید تنها متذکر امکان آنها بوده باشد و مخالفینش که مداح علم و تجدد و توسعه اند، مقصران اصلی در راه ماندگی!
🔹 گفتم: داوری به رغم مخالفینش دنبال پیدا کردن مقصر نیست چون خوب میدانید که مقصریابی و به تعبیر فرانسوی رسانتیمان (کین توزی) از عوارض غرب زدگی و توسعه نیافتگی است.
🔸 گفت: به کین توزی در نظر نیچه اشاره دارید؟
🔹 گفتم: بله.
🔸 گفت: ای کاش بشود یک بار هم در این باره صحبت کنیم.
🔹 گفتم: کتاب "ماکس شلر" را خواندهاید؟
🔸 گفت: نه.
🔹 گفتم: اگر دوست داشتید بیایید یک بار با هم بخوانیم. من چند سال قبل آن را خواندهام ولی دوست دارم کسی پیدا شود تا دوباره آن را با هم بخوانیم.
🔸 گفت: با کمال میل...
خورشید داشت غروب میکرد و بحث ما هم با آخرین بارقههایش داشت پایان مییافت. گفت: شما همیشه "سُها"* هستید؟
🔹 گفتم: تقریبا بله.
🔸 گفت: پس به امید دیدار دوباره...
🔹گفتم انشاءالله
🔺 @sr_fatemy
[پایان]
___________________________________
پن:
* سُها: سَرای هُنر و اَندیشه (از مجموعههای فرهنگی شهر اصفهان)