رمان:سرزمین زیبای من
#نویسنده:سید طاها ایمانی
#سرزمین_زیبای_من
#قسمت_اول: زنده باد ملکه
#استرالیا … ششمین کشور بزرگ جهان …
با طبیعتی وسیع… از بیابان های خشک گرفته تا کوهستان های پوشیده از برف …
یکی از غول های اقتصادی جهان … که رویای بسیاری از مهاجران به شمار می رود … از همه رنگ … از چینی گرفته تا عرب زبان … مسیحی، یهودی، مسلمان، بودایی و ...
در سرزمین زیبای من … فقط کافی است … با پشتکار و سخت کوشی فراوان … تاس شانس خود را به زمین بیاندازی…
عدد شانست، ۴ یا بالاتر باشد … سخت کوش و پر تلاش هم که باشی … همه چیز به وفق مرادت سپری خواهد شد…
آن وقت است که می توانی در کنار همه مردم … شعار زنده باد ملکه، سر دهی …
هم نوا سرود ملی بخوانی …
باشد تا استرالیای زیبا پیشرفت کند … .
این #تصویر دنیا … از سرزمین زیبای من است …
اما حقیقت به این زیبایی نیست … حقیقت یعنی …
تو باید یک سفید پوست ثروتمند باشی …
یا یک سفید پوست تحصیل کرده که سیستم به تو نیاز داشته باشد …
یا سفید پوستی که در خدمت سیستم قرار بگیری …
هر چه هستی … از هر جنس و نژادی … فقط نباید سیاه باشی … فقط نباید در یک خانواده بومی متولد شده باشی …
#بومی_سیاه_استرالیا … موجودی که ارزش آن از مدفوع سگ کمتر است …
موجودی که تا پنجاه سال پیش … در قانون استرالیا … انسان محسوب نمی شد. … .
در هیچ سرشماری، نامی از او نمی بردند …
مهم نبود که هستی … نام و سن تو چیست …
نامت فقط برای این بود که اربابت بتواند تو را با آن صدا کند …
شاید هم روزی … ارباب سفیدت خواست تو را بکشد …
نامت را جایی ثبت نمی کردند …
مبادا حتی برای خط زدنش … زحمت بلند کردن یک قلم را تحمل کنند …
سرزمین زیبای من