eitaa logo
رمان های ایمانی
148 دنبال‌کننده
59 عکس
9 ویدیو
7 فایل
#رمان های سید طاها ایمانی کتاب #شاهرخ و.... نثار روح شهدا، صلوات @YYAAZZAAHHRRAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
: خمینی نشستیم روی صندلی ها و جوانی برای ما شربت آورد … یکی از آقایون همراه، کنارم و حاج آقای مقابلم … – حتما خسته شدید… اول پرواز، بعد هم که تا اینجا توی ماشین بودید … پیرمرد با لبخند با من حرف می زد و من از دیدن این رفتارها کلافه شده بودم … روال اینه که قبل از ورود به خوابگاه … دوستان تازه وارد میان و با هم گپی می زنیم … حالا اگر شما خسته اید، می خواید برنامه رو به فردا موکول کنیم … . سری تکان دادم … نه این چیزها برای من خسته کننده نیست … و توی دلم گفتم … مگه من مثل تو یه پیرمردم؟… من آدمیم که با تلاش و سختی بزرگ شدم، این چیزها من رو خسته نمی کنه … . دوباره لبخند زد … من پرونده شما رو خوندم… اینطور که متوجه شدم شما برای طلبه شدن مسلمان شدید … – اشکالی داره؟ . دوباره خندید … نه …اشکالی که نداره اما عموم افراد بعد از اینکه مسلمان میشن … یه عده شون به خاطر علاقه به تبلیغ اسلام و آشنایی بیشتر، میان و طلبه میشن … تا حالا مورد برعکس نداشتیم … به زحمت خودم رو کنترل می کردم … خنده هاشون شدید، من رو عصبی می کرد و ذهنم رو بهم می ریخت … . – منم به خاطر طلبه بودن، مسلمان نشدم … مسلمان شدم چون شرط پذیرش تون برای طلبه شدن، بود … حالا اونها هم گیج شده بودن … حس خوبی بود، دیگه نمی خندیدن … می شد امواج متلاطم سوال های مختلف رو توی چهره شون دید … – توضیح اینکه واقعا برای چی اینجام، اصلا کار راحتی نیست… من از اسلام هیچی نمی دونم … اطلاعات من، در حد مطالعه سطحی از آیات قرآنه … حتی علی رغم مطالعات زیادی که کردم، بین فرقه ها و تفکرات گیر کردم و قادر به تشخیص درست و غلط نیستم … من فقط یه چیز رو فهمیدم … فقط اسلام قادر به عوض کردن تفکر تبعیض نژادیه… منم برای همین اینجام ... سکوت عمیقی اتاق رو پر کرد … چهره روحانی مسن به شدت جدی شده بود … پس چرا بین این همه کشور، ایران رو انتخاب کردی؟ … . محکم توی چشم هاش نگاه کردم … چون باید خمینی بشم